دانلود و خرید کتاب تئاتر و کارگردانی ژان ژاک روبین ترجمه مهشید نونهالی
تصویر جلد کتاب تئاتر و کارگردانی

کتاب تئاتر و کارگردانی

معرفی کتاب تئاتر و کارگردانی

کتاب الکترونیکی «تئاتر و کارگردانی» نوشتهٔ ژان ژاک روبین با ترجمهٔ مهشید نونهالی در نشر قطره چاپ شده است. کتاب تئاتر و کارگردانی به بررسی تحولات و تغییرات در تئاتر و کارگردانی از سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۸۰ می‌پردازد. 

درباره کتاب تئاتر و کارگردانی

در این کتاب، ژان ژاک روبین به بررسی تغییرات و تحولات در تئاتر از اواخر قرن نوزدهم تا پایان قرن بیستم پرداخته است و چگونگی تأثیرگذاری رویدادهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی بر تئاتر و تکنیک‌های کارگردانی را بررسی کرده است. 

روبین در این کتاب به تحلیل نقش کارگردانان برجسته و تأثیرگذار، نمایشنامه‌های مهم و شیوه‌های مختلف کارگردانی آن‌ها پرداخته است و به تحلیل روش‌ها و سبک‌های مختلف کارگردانی در این بازهٔ زمانی می‌پردازد. او نشان می‌دهد که چگونه تئاتر به‌عنوان یک هنر زنده و پویا در پاسخ به تغییرات اجتماعی و فرهنگی تطور یافته است.

این کتاب همچنین شامل تصاویری است که به خواننده کمک می‌کند تا بهتر بتواند تغییرات و تحولات را درک کند. با بررسی دقیق و جامع، این اثر به خواننده امکان می‌دهد تا نگاهی عمیق‌تر به تاریخ و تحولات تئاتر بیندازد.

کتاب تئاتر و کارگردانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به دانشجویان و پژوهشگران تئاتر، کارگردانان، بازیگران و علاقه‌مندان به تاریخ هنر نمایش توصیه می‌شود. همچنین افرادی که به مطالعات فرهنگی و اجتماعی علاقه‌مند هستند و می‌خواهند بفهمند چگونه تغییرات در جامعه بر هنر و فرهنگ تأثیر می‌گذارد، می‌توانند از این کتاب استفاده کنند.

بخشی از کتاب تئاتر و کارگردانی

«۱۹۵۱: ویلار مدیریت شایو، تئاتر ملی مردمی، را به‌عهده می‌گیرد و با کارگردانی ال سید و امیر هومبورگ سروصدا به‌پا می‌کند. در همان سال، باردیگر درهای فستپیل‌هاوس خانه جشنواره در شهر بایرویت گشودهمی‌شود و پارسیفال به کارگردانی ویلانت واگنر حسرت‌داران «آیین» پیش ازجنگ را سرگشته یامبهوت می‌کند. این دو رویداد نیز به‌ظاهر ارتباطی با هم ندارند مگر این‌که در هر یک از نمایش‌های نام‌برده، مصالح برتر طراحی صحنه نور است. این نشانه‌ها که کمابیش اختیاری انتخاب شده‌اند نباید شاخص‌های دیگر را پنهان دارند؛ مثلاً متن‌های نظری که، اگرچه هنگام انتشار چندان به‌چشم نمی‌آیند، اما با گذشت زمان اهمیتی درخور می‌یابند. از کتاب‌های آپیا و کریگ پیش‌تر نام برده‌ایم. می‌توان تئاتر و همزادش اثر آرتورا هم بدان افزود که در ۱۹۳۸ متن‌های گاهی قدیمی‌تر را نیز گرد می‌آورد. هر یک از این نویسندگان مدام از اهمیت بالقوه نور در تئاتر سخن می‌گویند و از کم‌مایگی صحنه‌های دوره خود در بهره‌برداری از امکانات آن افسوس می‌خورند. از همه این‌ها می‌توان دست‌کم یک نتیجه گرفت: هنر کارگردانی نمایش تابع چنان قیدوبندهای اقتصادی و اجتماعی‌ای است که تحول آن بدین‌سبب سخت کند می‌شود و تاریخچه آن گویی متشکل ازجمله‌های مکرر است. به فاصله سی تا پنجاه سال، همان توصیه‌ها و همان اقدامات موجد همان شگفتی و همان حیرتِ گاهی خشمگنانه و گاهی هیجان‌زده می‌شود.

بازگردیم به لوی فولر. استفاده از نور در نمایش‌های او بدین‌لحاظ مهم است که به تعریفی جوّی از فضا محدود نمی‌شود. نور دیگر سپیده‌دم مه آلود یا مهتاب احساساتی را به روی صحنه نمی‌پاشد. نور، رنگین و سیال، هم‌بازی حقیقی بانوی رقصنده می‌شود و بی‌هیچ محدودیتی حرکت‌های او را تغییر می‌دهد و اگر نور تمایل بدان دارد که قهرمان نمایش شود، به‌عکس، رقصنده نیز بدان تمایل دارد که حل شود و جز صورت و حجمِ بی‌جسمی نباشد. لوی‌فولر از این جنبه نیای آلوین نیکولائیس، طراح رقص امریکایی است کهنور را با رقص درمی‌آمیزد؛ او بی‌آن‌که تردیدی به خود راه دهد شیوه‌های تازه‌ای را می‌آزماید و به نورافکن و به بازی آینه و جز آن متوسل می‌شود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
یک آلمانی به من می‌گفت که «رنگ‌گذاری برای جنگ سی ساله غیرواقع‌گرایانه است، خاکستری مناسب جنگ و بدبختی است. رنگ زندگی می‌بخشد که در این میان جایی ندارد» و پینیون در رد این نظریه می‌گفت که «واقعیتِ بیش‌ازاندازه واقعیت را می‌زداید ...». «من به رنگ ـ نماد اعتقادی ندارم. یکپارچگی رنگ خاکستری تیرگی و فاجعه را از میان می‌برد. جنگ سی ساله برای به‌درازا کشیدن نیازی به زمینه خنثا ندارد».
امیررضا
استانیسلافسکی در نامه‌ای به چخوف مورخ ۱۰ سپتامبر ۱۸۹۸ توضیح می‌دهد که برای مرغ دریایی از صدای قورباغه‌ها استفاده می‌کند، «منحصرا برای آن که حسی از سکوت کامل بیافریند. در تئاتر، سکوت را با صداها بیان می‌کنند نه با نبود صدا. وگرنه، ایجاد توهم سکوت ناممکن است...»
امیررضا
واقعیت این است که شنوایی محملی حساس‌تر از بینایی برای توهم است.
امیررضا
دیدو، فرسوده از درد و رنج، با جامه‌ای سیاه و در میان ندیمه‌هایش که دور او زانو زده‌اند، بر روی بالشک‌های سیاهِ تختش افتاده است [...]. نور ملایمی بر چهره دیدو می‌تابد [...] و پایین صورتش در تاریکی فرو رفته است که با رنگ سیاه جامه‌اش درمی‌آمیزد، و در همان حال، شهبانو آواز تحسین برانگیز مرگ را می‌خواند.
امیررضا
درواقع، ژنه تقریبا تنها نمایش‌نویس معاصری است که آثارش را براساس نمایش‌نویسی آیینی محقق ساخته است. ژنه می‌نویسد: «حتی زیباترین نمایش‌نامه‌های غربی حالتی از بالماسکه و نقاب‌پوشی دارد نه حالت آیینی».
امیررضا
توسل به مانکن نیز از همین مقوله است که آرتو از دوره «تئاتر آلفرد ژاری» توصیه می‌کند و هنوز هم در طراحی صحنه «تئاتر شقاوت» جا دارد: مانکن‌ها و صورتک‌های عظیم و اشیایی با ابعاد غریب هم‌ارز با تصاویر کلامی نمودار می‌شوند و بر وجه عینی هر تصویر و هر بیانی تأکید می‌کنند ــ در عوض، چیزهایی که معمولاً خواستارِ شکل‌نمایی عینی آن‌ها هستند ناپدید یا پنهان می‌شوند.
امیررضا
آرتو در این حد خوددار نیست اما همان دغدغه قدرت را در مورد شی‌ء دارد. یقینا قدرتی گویا اما بیش از آن، قدرتی جادویی بدین معنا که شی‌ء فقط با حضور خود باید تأثیری تکان‌دهنده و لرزاننده بر روان تماشاگر بگذارد و درنتیجه، باید چیزی را در اعماق وجود او به‌حرکت درآورد... این کاری است که آرتو در پرده آخر خانواده چنچی با تصویر چرخ صورت می‌دهد که ابزار شکنجه بئاتریچه است، اما نشانه مجموعه نمادهایی نیز هست که تا درون حرکاتی صحنه‌ای که آرتو توصیه کرده است بازتاب می‌یابد.
امیررضا
آپیا بار اضافی تزیینات و دست‌وپاگیری مصالحی را که به طراحی صحنه با تکیه بر «جزئیات واقعی» منجر می‌شود نیز افشا می‌کند. ناگوارترین پیامد آن است که فضای بازی بازیگر کاهش می‌یابد و به حداقل لازم می‌رسد. بدین‌لحاظ، امکانات بیان بازیگر بی‌استفاده می‌ماند زیرا ایستایی و فن بیان به ضرورت نقطه آغاز و نقطه پایان هنر بازیگر غربی شده است.
امیررضا
توهم‌آفرینی خود توهم است. شیوه‌های به‌کارگرفته هرقدر پیچیده و دقیق باشد، نگاه اندکی هشیار در صحنه به ناهماهنگی‌های بی‌شماری میان واقعیت و آنچه مدعی «باز نمودن» آن است پی می‌برد. مثلاً ازمیان‌رفتن توهم که ناشی از ورود بازیگر است که حرکتش به فضای صحنه بُعدی سه‌گانه می‌بخشد درحالی‌که طراحی صحنه سنتی نتیجه ناخالصی است زاده پردازش تصویری (براساس دو بعد) فضایی سه‌بعدی به‌کمک توهم‌آفرینی بصری.
امیررضا
سکوت در تالار نمایش برقرار می‌شود؛ بندبازان دوره گرد در تمامی دکورهای سازه‌ای و پله‌ها تقسیم شده‌اند؛ به تماشاگران اشاره می‌کنند که نزدیک شوند و آن‌ها را به سوی خود می‌کشند؛ اندک‌اندک گروه‌هایی تشکیل می‌شود که از میان‌شان نقل فتح باستیل نخست با صدای آهسته به‌گوش می‌رسد؛ راویان تردید می‌کنند، واژه‌ها را می‌جویند، درحافظه‌شان جست‌وجو می‌کنند، سپس حرکت تندتر می‌شود و تصاویر ازپی‌هم می‌آیند، نجوایی و سپس غرشی در تالار گسترش می‌یابد که کوبش منظم و افزون‌شونده تمبال [نوعی سازکوبه‌ای] بدان وزن می‌بخشد. واژه‌هایی واحد و رویدادهایی واحد به‌گوش تماشاگران می‌رسد و بندبازان که در ابتدا نشسته‌اند اندک‌اندک برمی‌خیزند و تعداد زیادتری از افراد را مخاطب می‌سازند و فریاد می‌کشند و سپس آخرین رویدادها را به‌نعره بیان می‌کنند [...]
امیررضا
پژواک هیاهوی همان نمایش را می‌شنود که «در چهارگوشه فرانسه» ایفا می‌شود. تأثیر حکایت فتح زندان باستیل کم ازاین نیست. این حکایت که اپیک به معنای معمول [حماسی] و به معنای برشتیکلمه [روایی] است، همدستی واقعی‌ای میان بازیگران ـ راویان و تماشاگران برقرار می‌کند. بازیگران، حتی بی‌آن که متوجه باشند، همان ملت پاریس در سال ۱۷۸۹ می‌شوند...
امیررضا
این موقعیت را می‌توان به اوضاع سیاسی اقتصادی‌ای مربوط دانست که بر سرنوشت تئاتر حاکم است. ساختار تئاتری که انگاشت آن انقلابی باشد در مدنظر نیست، زیرا می‌دانیم که چنین خواستی، با توجه به امکاناتی که اقتضا می‌کند در شمار آرمانشهر است. بیشتر سالن‌های نمایش در قرن هجدهم و نوزدهم ساخته شده‌اند و همگی تابع معیارهای اجرای نمایش به شیوه ایتالیایی‌اند، که این مجموع تماشاگران علاقه‌مند (اشراف و بورژواها)، و ظاهرا ۹۹ درصد حرفه‌ای‌های تئاتر را ارضا می‌کند. اگر فرض کنیم که دولت یا مؤسسه‌ای خصوصی ساخت یک تئاتر تازه را به‌عهده بگیرد، می‌توان مطمئن بود که این کار با رعایت سنتی صورت خواهد گرفت که همه به اتفاق به آن حرمت می‌گذارند، اگرچه به‌کمک آخرین فنون آن را مدرن کنند!
امیررضا
در شب رستاخیز، تصویرهای دیوارپوش‌ها و تابلوها و مجسمه‌های کلیسای جامع کراکوف زنده می‌شوند. صحنه‌های عمده اساطیر یونان و دوران عتیق درجلو چشم تماشاگران (مجددا) اجرا می‌شوند. در مجموع، مراسمی است در ستایش سنت فرهنگی چندگانه‌ای که چیزی که می‌شود انسان لهستانی نامید در آن ریشه گرفته است. اما این سنتِ بنیان‌گذارِ هماهنگی و وحدت و ویژگی در آثار گروتوفسکی با تجربه دیگری مواجه می‌شود که معاصر و کاملاً خلاف‌آمد تجربه پیشین است. تأیید ارزش‌های انسانی (اومانیستی) به‌شدت با نفی آن‌ها برخورد می‌کند. حافظه فرهنگی یک ملت و اسطوره‌هایش و آنچه این اسطوره‌ها اظهار می‌دارند از مکان دیگر حافظه که مکان تجربه اردوگاه کار اجباری است نگریسته می‌شود.
امیررضا
تئاتر به‌ندرت فراموش‌شدنش را برکسی می‌بخشد...
امیررضا
مترلینک بی‌تردید اعلام می‌دارد که کارگردانی نه‌تنها امری بیهوده است بلکه آثاری را که به‌نظر او برای اجرا خلق نشده‌اند به‌خطر می‌اندازد: بیشتر شاعران بزرگ دنیا کارشان صحنه‌ای نیست. شاه‌لیر، هملت، اتللو، مکبث، آنتونیوس و کلئوپاترا را نمی‌توان به‌اجرا درآورد و دیدن این نمایش‌نامه‌ها بر صحنه خطرناک است. روزی که مردن هملت را بر صحنه دیدیم چیزی از او در وجودمان مرد. شبح یک بازیگر آن را ضایع کرد و دیگر قادر نیستیم که آن متجاوز را از رؤیاهایمان بیرون کنیم
امیررضا

حجم

۳۱۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۳۱۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۲۱,۶۰۰
۷۰%
تومان