کتاب داستان دو شهر
معرفی کتاب داستان دو شهر
کتاب داستان دو شهر متن کوتاهشدهٔ این رمان معروف از چارلز دیکنز و ترجمهٔ مهدی سحابی است. نشر مرکز این کتاب را راهی کتابفروشیها کرده است.
درباره کتاب داستان دو شهر
ادبیات وسیله کوشش و کاوش برای رسیدن به دو شناخت اساسی است: شناخت انسان و شناخت زبان. با هر قصه، هر داستان کوتاه، هر رمان، گوشههایی از وجود انسان را بهتر میشناسیم و با ریزهکاریها و شگردهای اختراع بینظیر او، یعنی زبان، بهتر آشنا میشویم. اختراعی که به او امکان میدهد هم خود را بشناساند و هم با دیگر پدیدهها آشنا شود.
ادبیات است که میتواند تا اعماق ذهن و دل آدمی بکاود و احساسها و عواطف او را بشناساند. ادبیات است که میتواند ابزار دقیق و کارآمدی برای تماشا و درک همهٔ زاویههای تاریک دنیای گستردهٔ درون آدمی باشد. داستان، با نیروی تخیل، تا ژرفاهایی از ضمیر انسان نفوذ میکند که هیچ علم و فن دیگری توان پیشروی به آنجاها را ندارد. تنها ادبیات است که چون آینهای هم جسم مادی و هم جهان خیال آدمی را به او نشان میدهد.
از این رو، نقش و تأثیر داستان بیهمانند است و کاربردی معجزهوار دارد. چون با همهٔ دقت و کارایی علمیاش با لذتها و شیرینیهای بازیچهای سرگرمکننده نیز همراه است.
نقش و تأثیر کلّی داستان هرچه باشد، برای نوجوانان و جوانان دوچندان است. مجموعه ادبیات جهان برای نوجوانان در تلاش است که رمانهای معروف و شاهکار را برای نوجوانان سادهسازی و خلاصه کند. کتاب داستان دو شهر یکی از آنهاست.
متن کوتاهشده در همان حال که همهٔ جاذبههای متن اصلی را به صورت فشردهتر در خود حفظ میکند دو فایده اساسی دیگر هم دارد. اول اینکه با ارائهٔ جوهره و هستهٔ مرکزی متن اصلی، هم خواننده را به خواندن متن اصلی (و بهطور کلی کتابخوانی) تشویق میکند و هم به او فرصت و امکان بیشتری میدهد تا از میان انواع مختلف داستان (عاطفی، تاریخی، ماجرایی، علمی تخیلی...) آنی را که بیشتر میپسندد انتخاب کند. فایدهٔ دوم اینکه با گرفتن وقت کمتری، به خواننده امکان بیشتری میدهد که به دیگر فعالیتهای خود (کار و تحصیل، ورزش و بازی، فعالیتهای اجتماعی) بپردازد.
چارلز دیکنز (۱۸۷۰-۱۸۱۲) از بزرگترین نویسندگان انگلستان و یکی از مردمپذیرترین داستانپردازان روزگار خود بود که در آثارش تصویری واقعی از روابط اجتماعی انگلستان قرن نوزدهم، دوران اوج شکوفایی صنعتی و استعماری امپراتوری انگلیس، ترسیم میکند و بهویژه به وضع فلاکتبار و غیرانسانی قشرهای پایین جامعه در آن روزها میپردازد. بیشترین توجه دیکنز به گزندهایی است که وجود نازک کودکان چنین قشرهایی را میازارد و دیکنز، چون خود کودکی سختی را گذرانده بود، در شرح مشقتهای زندگی آنان چیرهدست است.
داستان دو شهر داستان زندگی لوسی، دختر جوانی است که از پدرش دور افتاده است. پدر او هجده سال است که در زندان است و یکی از دوستان پدر، جارویس لری که کارمند بانک است، از لوسی مراقبت میکند و راز زندهبودن پدرش را برایش فاش میکند. لوسی همراه او به دیدن پدرش میرود و پدرش را در شرایطی اسفناک در یک اتاق زیرشیروانی پیدا میکند. آنها با هم به انگلستان میروند. در طول داستان، لوسی و پدرش با یک زندانی دیگر آشنا میشوند: چارلز دارنی. اشرافزادهای فرانسوی که از فساد طبقه اشراف دلزده و فراری است؛ اما تحولات حاصل از انقلاب فرانسه دست از سر او برنمیدارد. او جایگاه اجتماعی و ثروت خود را میگذارد و بهعنوان معلم زبان راهی انگلستان میشود. در این میان مردم ستمدیده و فقیر فرانسه علیه طبقه اشراف قیام میکنند و پیروز میشوند. او علیرغم ذات خوبش، قربانی هیجانات ضد تبعیض انقلاب میشود. دیدار لوسی و چارلز اتفاقات بعدی داستان را رقم میزند.
خواندن کتاب داستان دو شهر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به همان اندازه که برای مخاطبان اصلیاش، یعنی نوجوانان و جوانان، سودمند است، میتواند برای بزرگسالان هم مفید باشد. متنهای کوتاه شده این گروه را نیز با تعداد بیشتری از آثار بزرگ ادبیات جهان آشنا میکند، یا در صورت شناخت قبلی، به خاطرهٔ شیرین و پراحساسشان از نخستین کتابهایی که خواندهاند جانی تازه میدهد.
درباره چارلز دیکنز
چارلز دیکنز، نویسندهٔ بزرگ انگلیسی، در سال ۱۸۱۲ به دنیا آمد. پدرش کارمند عالیرتبهٔ نیروی دریایی انگلیس بود اما ولنگاری و بیاعتناییاش به واقعیتهای زندگی هرروزی موجب شد که سرانجام به دلیل بدهکاری به زندان بیفتد. چارلز دیکنز دوازده ساله بود که مجبور شد درپی بازداشت پدر چندگاهی در یک کارخانهٔ واکسسازی به کار بپردازد. این سقوط منزلت اجتماعی برای نوجوانی چون او بسیار سنگین و تحقیرآمیز بود و بر روحیه و حرفهٔ نویسندگیاش تأثیری عمیق گذاشت. به همین دلیل است که نارسایی قانون، بدرفتاری با خردسالان، پیامدهای غیرانسانی سنتهای حرفهای، بیکفایتی دستگاه قضایی، مصائب زندگی صنعتی، و تبعیض طبقاتی، مضمون اصلی بیشتر آثار او را تشکیل میدهد.
دیکنز را استاد گریه و خنده مینامند، چون در همهٔ آثارش، که ژرفترین و دردناکترین عواطف بشری را برمیانگیزند، همیشه طنز و تمسخر نیز حضور دارد. دیکنز یکی از پرخوانندهترین نویسندگان اروپا است و هیچ نویسنده دیگر انگلیسی نتوانسته است به اندازه او بیشمار شخصیتهایی بیافریند که برای همیشه در ذهن و خاطرهٔ خواننده باقی میمانند و از جملهٔ قهرمانان دنیای عاطفی او میشوند.
از جمله بزرگترین ویژگیهای قهرمانان آثار دیکنز، حالت بسیار زنده و واقعی آنان، و پیوند بسیار نزدیکشان با زندگی همهٔ انسانهاست. فعالیت دیکنز در بطن جامعهٔ پرتلاطم قرن نوزده انگلیس، حرفهٔ روزنامهنگاری، و بهویژه نوشتن داستان به صورت پاورقی در نزدیککردن فضای داستانهای او به فضای زندگی واقعی بسیار مؤثر بوده است. نوشتن پاورقی به او امکان میداد که پیاپی با واکنشهایخوانندگان خویش، و نظر آنان دربارهٔ جنبههای مختلف کارش آشنا شود و آن واکنشها را در نوشتن آثارش در نظر داشته باشد. دیکنز در سال ۱۸۷۰ درگذشت. برخی از معروفترین آثار او اینها هستند:
اولیور تویست (۱۸۳۸)، نیکلاس نیکلبی (۱۸۳۹)، دیوید کاپرفیلد (۱۸۵۰)، خانهٔ قانونزده (۱۸۵۳)، دوران سختی (۱۸۵۴)، داریت کوچک (۱۸۵۷)، داستان دو شهر (۱۸۵۹).
بخشی از کتاب داستان دو شهر
«در یک روز سرد ماه نوامبر ۱۷۷۵، آقایی وارد مهمانخانهای در شهر داوِر انگلیس شد. اتاقی برای خانم جوانی میخواست که قرار بود بعداً بیاید.
کمی استراحت کرد، بعد صدای چرخهای کالسکهای از خیابان شنیده شد. کمی بعد خدمتکاری آمد و گفت که خانم مانت آمده است و میخواهد او را ببیند.
آقا به اتاق خانم مانت رفت. لوسی مانت دختر جوان کوچکاندام، لاغر و زیبایی بود که چشمان آبی و موهای بلند طلایی داشت. آقا با دیدنش به یاد دخترک کوچکی شبیه او افتاد که سالها پیشتر دیده بود، دخترک را در کشتیای که در دریای مانش از فرانسه به انگلیس میرفت در بغل داشت.
نانسی مانت گفت: «خواهش میکنم بفرمایید بنشینید.»
مرد سری به احترام خم کرد و نشست.
خانم مانت گفت: «دیروز نامهای از بانک به دستم رسید. نوشته که چیزهایی دربارهٔ دارایی پدر مرحومم کشف کردهاند. من هیچ وقت پدرم را ندیدهام، بچه بودم که مُرد. در نامه نوشته شده که شاید لازم باشد به پاریس بروم. نوشته که آقایی به اسم جارویس لاری از بانک به اینجا میآید که کمکم کند.»
مرد گفت: «جارویس لاری منم.»
لوسی مانت سرش را به نشانهٔ احترام خم کرد. آقای لاری هم دوباره خم شد.
خانم مانت گفت: «در جواب بانک نوشتم که یتیمام و هیچ دوستی ندارم که با من به فرانسه بیاید. از بانک خواهش کردم که در صورت امکان آن آقا، که نمیدانستم شمایید، با من به فرانسه بیاید و در این سفر همراه و کمک من باشد.»
آقای لاری گفت: «مفتخرم که این مأموریت به من داده شده و خیلی خوشحال میشوم که شما را در این سفر همراهی کنم.»
خانم مانت گفت: «خیلی ممنونم آقا. از بانک به من اطلاع دادند که شما مسأله را برایم توضیح میدهید و حتی هشدار دادهاند که ممکن است از چیزهایی که میفرمایید خیلی تعجب کنم.»
آقای لاری گفت: «همان طور که اطلاع دارید، پدر شما یکی از مشتریهای بانک ما بود. من ایشان را بیست سال پیش، زمانی که در شعبهٔ پاریس کار میکردم، دیده بودم. در آن زمان پزشک جوان زرنگ و باهوشی بود که داشت بهسرعت معروف میشد. خیلی افراد ثروتمند برای معالجه پیشش میرفتند. پولش را در بانک ما، بانک تلسان، میگذاشت و من و او بعضی معاملات خصوصی هم با هم داشتیم.»
خانم مانت با کنجکاوی او را نگاه کرد. گفت: «پدرم کمی بعد از دنیا آمدن من مُرد. دو سال بعدش هم مادرم مُرد. پس حتماً آن کسی که مرا به انگلیس آورد شما بودید.» و دستش را دوستانه به طرف آقای لاری دراز کرد.»
حجم
۸۸۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۸۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه