کتاب نیچه (تن، هنر، شناخت)
معرفی کتاب نیچه (تن، هنر، شناخت)
کتاب نیچه، تن، هنر، شناخت نوشتهٔ فردریکا اسپیندلر با ترجمهٔ سعید مقدم در نشر مرکز چاپ شده است. فردریکا اسپیندلر، استاد فلسفهٔ دانشگاه سودِرتورن استکهلم است. او کتابها و مقالههای زیادی دربارهٔ فلسفهٔ معاصر اروپا، از جمله دربارهٔ اسپینوزا، نیچه و دلوز نوشته است. یکی از موضوعات پژوهشهای او رابطهٔ فلسفه و دین است
درباره کتاب نیچه، تن، هنر، شناخت
اگر بپذیریم که تن آغازگاه اندیشیدن و شناخت است نگاه انتقادی نیز آسانتر میشود. از طریق تن میتوانیم ارزشهایی را که کموبیش بر زندگی روزمرهٔ ما حاکماند ببینیم و تحلیل کنیم و هرقدر هم این ارزشها ماندگار و ابدی تصور شده باشند باید مورد ارزیابی مجدد قرار گیرند. بدبینی بیغرض در فلسفهٔ نیچه با شوق و شور تأیید زندگی آمیخته میشود. فردریکا اسپیندلر در این کتاب با شرح اندیشهٔ او نشان میدهد ایدههای متضاد بخشی جداییناپذیر از تفکر نابههنگام و درعینحال بسیار مطرح نیچه را تشکیل میدهند. اسپیندلر در کتاب نیچه، تن، هنر، شناخت خواننده را ترغیب میکند تا همراه با نیچه دربارهٔ پرسشهای کمترمطرحشدهٔ دوران حاضر بیندیشد. یکی از مهمترین این پرسشها به نقش شورمندی در اندیشهٔ خردگرا میپردازد و نیز شرایط سیاسی لازم برای این که انسان بتواند به آنچه هست تبدیل شود.
کتاب نیچه، تن، هنر، شناخت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به فلسفه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب نیچه، تن، هنر، شناخت
«به عبارت دیگر، وقتی نیچه مدعی است که فلسفه باید بهراستی نابههنگام باشد، یا با عبارات خود او «برخلاف زمان حال کار کند و به اینترتیب بهزیان زمان حال و، اگر بشود، به نفع زمان آینده عمل کند»، منظورش چیست؟ در این عبارت ادعای انتقادی بودن آشکار است، اما این ادعا امر تازهای نیست. برعکس، فلسفه در کل همواره خود را تا حدودی بر اساس این اندیشه تعریف کرده است که نوعی سنجش انتقادی را بنا میکند: سنجش راست و دروغ، درست و غلط، سنجش اینکه بر چه اساسی میتوان دربارهٔ چیزی سخن گفت و دربارهٔ هستی و نیستی آن نظر داد. نیروی دگرگونکننده و انفجاری فلسفه از آغازِ بنیادِ آن در این توانایی نهفته بوده است که حقیقتهای ثابت، گفتمانها و فرضیههای تثبیتشدهای را زیر سؤال میبرد که بهقدری بدیهیاند که هیچ آدم معقولی، به جز شاید دیوانه یا فیلسوف، به این فکر نمیافتد که در پایههای آنها تردید داشته باشد. پس به اینترتیب، جای تعجب نیست که بهنظر میرسد فلسفه در همهٔ زمانها توجهاش را نیز به عصر خود معطوف میکند: فلسفه فراخوانی است برای یادآوری ارزشهای فراموششده، هشداری است در برابر پیگیری مهارگسیختهٔ آینده و پیشرفت، ترغیبی است به تأمل و بصیرت در برابر این تکبر گستاخانه که انسان را با خطر قربانی شدن روبرو میکند، درست به خاطر آنچه تصور میکند بر آن سلطه دارد، یعنی سلطه بر طبیعت و سرشت خود. نابههنگامی فلسفه بهسان نقدی که متوجه عصر خود است، صرفنظر از زمان آن، همواره خود را هم نقطهٔ اوج و هم نقطهٔ پایان میپندارد، اما هرگز نمیتواند چیزی باشد غیر از لحظهای گذرا که بهزودی به پایان میرسد. اگر فلسفه بیشتر وقتها مجبور بوده است نقش هشداردهنده را به عهده بگیرد، شاید چندان عجیب نباشد زیرا، همانطور که نیچه میگوید، اغلب چنین بهنظر میرسد که «گویی هنرمند، و بهویژه فیلسوف، هستیای بهطور کلی موقتی در زمان دارد، مانند زاهد یا رهنوردی که عقب افتاده است.» بنابراین، فیلسوف در اینجا بهعنوان منتقد زمانهای شناخته میشود که خود را در آن بازمیشناسد و همهنگام در برابر آن بیگانه پدیدار میشود. فیلسوف باید در برابر عصر حاضر و عقیدههای رایج آن چنان بایستد که بتواند هستی را نظاره کند و «ارزش آن را دوباره تعیین کند.» با توجه به این شرایط، ممکن است دورههایی وجود داشته باشد که در بهترین حالت از فلسفه بترسند و از آن وحشت کنند. به احتمال زیاد همین ترس است که باعث میشود عصر حاضر بیشترین تلاش خود را برای رام کردن فلسفه انجام دهد، تا بتواند به کمک ایجاد مقام استادی دانشگاه یا ارائهٔ کمکهزینههای تحقیقاتی به فلسفه لگام بزند. با اینحال، بیشتر معمول است که توصیههای فلسفه را فقط باقیماندهٔ چیزی منسوخ و والا، متعلق به شگفتیهای گذشته، بنگرند.»
حجم
۱۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه