کتاب جامعه شناسی پست مدرنیسم
معرفی کتاب جامعه شناسی پست مدرنیسم
کتاب جامعه شناسی پست مدرنیسم نوشتهٔ اسکات لش با ترجمهٔ حسن چاوشیان در نشر مرکز چاپ شده است.
درباره کتاب جامعه شناسی پست مدرنیسم
این کتاب حاوی مجموعهٔ منسجم و پیوستهای از تحلیلهای جدی جامعهشناسی دربارهٔ پست مدرنیسم است و در آن پستمدرنیسم براساس نظریهٔ اجتماعی، مطالعهٔ جامعهشناختی فرهنگ و شالودههای قشربندی اجتماعی مربوط به آن، تحلیل و تبیین میشود.
سه فرضیه در مودر پستمدرنیسم بررسی میشود: فرضیهٔ تغییر فرهنگی که پستمدرنیسم را براساس «تمایز زدایی» از مدرنیسم جدا میکند؛ فرضیهٔ نوع فرهنگی که مدرنیسم را «گفتمانی» و پست مدرنیسم را «تصویری» میداند و فرضیهٔ قشربندی اجتماعی که تولیدکنندگان و مخاطبان این دو نوع فرهنگ را در قشرهای در حال افول و ظهور جستوجو میکند.
در فصل یک کتاب هر سه فرضیهٔ فوق یکبهیک و بهتفصیل مورد بحث قرار میگیرند.
کتاب طی فصلهای ۲ تا ۵ از طریق تحلیل نظریهٔ اجتماعی به پستمدرنیسم میپردازد.
در فصلهای ۶ و ۷ همین الگوی تمایزیابی و تمایززدایی برای جامعهشناسی فرهنگ بهکار میرود.
در فصلهای ۸ و ۹ که هر دو بسیار مفصلاند، فرهنگ مدرنیستی و پستمدرنیستی به مثابهٔ نظامهای دلالت، به دگرگونیهایی پیوند زده میشود که در اقتصاد و جامعه رخ دادهاند. این پیوند پیش و بیش از هر چیز به واسطهٔ طبقهٔ اجتماعی برقرار میشود.
کتاب جامعه شناسی پست مدرنیسم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر به علاقهمندان به جامعهشناسی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب جامعه شناسی پست مدرنیسم
«من یک پستمدرنیست نیستم. من، از جهات مهمی، «عوامگرا» هستم و حتی سلیقههایم «بازاری» است. مسابقات فوتبال را دوست دارم و هنوز هم بسکتبال بازی میکنم. همه میدانند که میامی وایس را ضبط میکنم تا شب که به خانه برمیگردم قسمتهایی از آن را تماشا کنم. نوشیدن در بارهای ایرلندی شهر نیویورک را دوست دارم. استیو مارتین را کمدین برجستهای میدانم. با این حال از نظر من بدیهی است که کله و کاندینسکی چهرههای مهمی در هنرهای تجسمی هستند اما وارول و لیختنشتاین و اکنون باسلیتس بدان پایه اهمیت ندارند. من مارکسیسم و قانونمداری و «حقوق طبیعی» مکاتب لیبرال و سوسیالیست را بسیار جدی میگیرم. روش شخصی من در این مطالعه روشی کاملا عقلگرایانه است بیآنکه بخواهم عذر و توجیهی برای آن بتراشم. طرز عمل من در این مطالعه برمبنای تمایزهای کاملا مدرنیستی میان «امر فرهنگی»، از یکسو، و امر اقتصادی و امر اجتماعی از سوی دیگر استوار است، و بهخصوص تمایز میان تبیین علمی (اجتماعی) و نمایش هنری. من همچنین فکر میکنم که فرهنگ پستمدرنیستی عرصهٔ مساعد و مطلوبی برای چپ سیاسی ایجاد نکرده است. مدرنیسم عرصهٔ بسیار مساعدتری پدید آورده است که در آن میتوان مبارزات فرهنگی چپ را پی گرفت. با این حال امیدوارم در جریان این کتاب نشان دهم که سرزمین فرهنگیای که همهٔ ما اکنون در آن زندگی و کار میکنیم، عشق میورزیم، و مبارزه میکنیم، آکنده از پستمدرنیسم است. و اگر این درست باشد، عاقلانه نیست که از سوی چپها نادیده گرفته شود.
فرضیههایی که ساختار این کتاب را ایجاد میکنند (بسیار) معدوداند. نخستین مجموعهٔ این فرضیهها به چیستی پستمدرنیسم مربوط میشوند و مجموعهٔ دوم به چگونگی تشریح جامعهشناختی آن. پستمدرنیسم برای من نه به معنی اوضاع و شرایط، و نه همتافتهٔ پساصنعتگرایی یعنی نوعی جامعه است، مثلا به همان معنایی که مردم از جامعهٔ صنعتی، یا سرمایهداری، یا جامعهٔ مدرن حرف میزنند. از نظر من پستمدرنیسم به قلمرو فرهنگ محدود میشود. پساصنعتگرایی یکی از ویژگیهای مهم اقتصادهای سرمایهداری معاصر است. اما این ویژگی یک ویژگی قطعآ اقتصادی است نه فرهنگی. بنابراین پساصنعتگرایی بخشی از پستمدرنیسم نیست، که ظاهرآ عقیدهٔ ژان-فرانسوا لیوتار نویسندهٔ کتاب پرنفوذ وضعیت پستمدرن هم همین است. پستمدرنیسم نوعی رابطهٔ مبتنی بر انطباقپذیری با اقتصاد سرمایهداری پساصنعتی برقرار میکند.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه