کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی
معرفی کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی
کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی نوشتهٔ سی. ایچ. داد و م. گ. اشمیت و ترجمهٔ عزتالله فولادوند است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. موضوع کتابْ رشد سیاسی است با توجه خاص به جهان سوم و مخصوصا به کشورهای خاورمیانه.
درباره کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی
نویسندگان کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی عبارتاند از: سی. ایچ. داد، م. گ. اشمیت، رانلد اینگلهارت، کارلز بوآ، لوشن پای، رابرت دال، میک مور، سموئل هانتینگتن.
در دو سه دهه گذشته شاهد رشتهرویدادهایی فوقالعاده مهم بودهایم. از برزیل تا لهستان، از آفریقا تا آسیای میانه، نیروهای دموکراسیخواه در برابر رژیمهای اقتدارگرای دست راستی و دست چپی قد برافراشتهاند. در برخی از موارد، این جریان راه را برای استقرار حکومتهای دموکراتیک هموار ساخته است؛ ولی در موارد دیگر، سستشدن یا برافتادن رژیمهای اقتدارگرا به رشد و تقویت طیفی از حرکتهای ناسیونالیستی افراطی یا نهضتهای مذهبی بنیادگرایی انجامیده است که خواستهاند نوع دیگری از اقتدارگرایی را به نام حکومتهای مردمی و به سبک و سلیقه خود جانشین رژیمهای پیشین کنند.
چگونه باید چنین دگرگونیها را تبیین کنیم؟ کجا باید به جستوجوی اسباب و علل آنها برویم؟ در چه شرایطی این احتمال قویتر است که نهضتهای دموکراتیک بتوانند جای رژیمهای اقتدارگرا را بگیرند؟ چرا در بعضی از موارد، توسعه اقتصادی و گسترش شهرنشینی و صنعتگستری و اشاعه آموزش و پرورش به ثبات سیاسی و حس هویت مشترک منجر میشود، و در پارهای از موارد، همان نیروها و عوامل به فرقهگرایی و تعصبات قومی و مذهبی و حتی جنگ داخلی دامن میزنند؟ خلاصه اینکه چگونه ممکن است سر از پیچیدگیهای جهان معاصر درآوریم و معنایی در تحولات پرشتاب آن ببینیم؟
در کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی خواهیم دید که دانشمندان علوم اجتماعی از پنجاه سال پیش با این مسائل دست وپنجه نرم میکردهاند. بهویژه خواهیم دید که آنان در کوشش برای فهم عمیقتر انبوه دادههای سرگشتگیآور مربوط به مسئلهٔ رشد و توسعه در کشورهای رشدنیافته و ایجاد نظم و ترتیب در آن دادهها به منظور تبیین و توضیح و سببیابی، برخی چارچوبهای تحلیلی یا نظریهها یا «پارادایم»ها ابداع کردهاند. این چارچوبها برای چند نسل از دانشمندان علوم اجتماعی رهنمودهای فکری و علمی فراهم آوردهاند، و گرچه غالباً روندهای مهم اجتماعی و سیاسی را روشن ساختهاند، گاهی نیز برخی از جریانها را از نظر پنهان داشتهاند. آگاهی بر قوت و ضعف چارچوبهای تحلیلی یادشده مسلماً برای پژوهندگان ما دارای بالاترین اهمیت است.
همچنین باید ببینیم که این «پارادایم»ها چگونه پدید میآیند و چرا پس از مدتی جای به نظرگاههای جدید میسپارند. این جریان فقط حاصل کشفها و پیشرفتهای تازه نیست. رهیافتهای نظری، هم از عوامل علمی تأثیر میپذیرند و هم از ملاحظات اجتماعی و سیاسی. بنابراین، باید هم به اینگونه ملاحظات و هم به پایههای نظری و فلسفی «پارادایم»ها و قدرت تبیینی آنها توجه کنیم.
کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی از سلسلهنوشتههایی است که زیر عنوان کلی «مطالعات در سیاست تطبیقی» به سرپرستی پروفسور فاینر، استاد دانشگاه آکسفورد و از دانشمندان بنام در این رشته، از چند سال پیش بتدریج در انگلستان منتشر میشده است.
غرض از انتشار مجموعه این بوده که محققان رشته سیاست به کتابهایی موجز و مفید دسترسی پیدا کنند که شامل نتایج پژوهشها باشد و پیشرفتهایی را که در این زمینه حاصل شده و دگرگونیهایی را که در نظریهها و روشها روی داده است نشان بدهد.
نویسندهٔ اصلی این کتاب، در انگلستان استاد علوم سیاسی است. موضوع کتاب، چنانکه از عنوانش میتوان دید، رشد سیاسی است با توجه خاص به جهان سوم و بالاخص به کشورهای خاورمیانه. از هنگامی که مبارزات ضداستعماری در مستعمرات غرب آغاز شد، و بهویژه هند به استقلال رسید و چین دست بیگانگان را کوتاه کرد، مسئلهٔ رشد بیش از پیش در جهان سوم مورد توجه قرار گرفت. گرچه احساس ناخرسندی از عقبماندگی و کندی پیشرفت در بسیاری از مناطق جهان سوم از پیش وجود داشت، ولی چند عامل سبب شد که این ناخرسندی از حالت غنوده به در آید و در میان خواص روشنفکر، نهضتی برای شتاببخشیدن به پیشرفت در این کشورها پیدا شود. مهمترین این عوامل یکی تجربهای بود که در برخی از مستعمرات در مبارزه با استعمارگران بهدست آمد؛ دوم، انتشار سواد و شناخت در کشورهای عقبافتاده؛ سوم، انتقال تکنولوژی و فنون و روشهای جدید؛ و چهارم، شیوع ایدهئولوژیهایی از قبیل ناسیونالیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم در این کشورها.
طبیعی بود که در چنین کشورها، چشمگیرترین و ملموسترین اثر عقبماندگی، فقر اقتصادی باشد. مردمانی که هنوز در قرن بیستم به شیوههای باستانی زراعت و آبیاری میکردند و در صناعات از حد صنایع دستی فراتر نرفته بودند و همهجا اکثر در «فقر بدتر از مرگ» میزیستند و بخشی از سال را به شام شب محتاج بودند، ناگزیر مهمترین نیازشان بهبود وضع معیشت بود. میبایست تراکتور جای گاوآهن را بگیرد، ماشین جانشین نیروی عضلانی شود، بهرهوری در کشاورزی و صنعت بالا برود. فنون امروزی روشهای دیرین را منسوخ کند، صرافی و دلالی و سلفخری جای به شیوههای مدرن مالی بسپارد، جاده و خانه و دستگاه تصفیه آب ساخته شود، ارتباطات بهبود بیابد، بیسوادان خواندن و نوشتن بیاموزند و هزار و یک کار ناکرده دیگر بشود تا خلق به حداقلی که خواص جامعه از وجودش در غرب آگاه شده بودند دست پیدا کنند.
هدف این کارها همه آسایش مادی بود و مادیات جبراً با اقتصاد سروکار دارد. میبایست اقتصاد دگرگون شود. ضربالمثلی فرانسوی میگوید باید اول زندگی کرد، بعد به فلسفه پرداخت. بنابراین، در بیشتر کشورهای جهان سوم، توجه به اقتصادیات منحصر شد. اقتصاددان و پزشک و مهندس و برقکار و حسابدار قدر دیدند و بر صدر نشستند. این توجه بدون شک بسیار پسندیده و بجا بود. باید نخست اساس مادی زندگی فراهم باشد تا آدمی بتواند اموری را که معنویات نامیده میشوند وجهه نظر قرار دهد. ناخرسندیها و دگرگونیها و سرنگونیها اغلب به این علت بود که چرا مصادر پیشین قدرت نتوانستهاند به سرعت مطلوب بیشترین رفاه اقتصادی را برای بیشترین عده فراهم کنند.
خواندن کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای علومسیاسی و روابط بینالملل، جامعهشناسی، تاریخ جهان، اقتصاد و توسعه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی
«نخستین تحولی که در زمینه قدرت حکومت رخ داد در امپراتوری روم بود. نظام قوانینی که در امپراتوری به اجرا درمیآمد، یکی بیشتر نبود. مردم روم قدرت سیاسی را بیآنکه اختیار پسگرفتن برای خود گذاشته باشند به امپراتور سپرده بودند و این قدرت بهطور دایم در دست او بود. بین مردم و امپراتور تقریباً هیچ ترتیبی ناظر بر قدرت وجود نداشت. فقط طبقه ممتاز ولی کثیر «شهروندان» روم تا حدی با امپراتوری احساس یگانگی میکردند.
این نظام سیاسی متمرکز درپی سقوط امپراتوری در برابر هجوم اقوام وحشی اروپا فرو شکست. پس از دورانی پرهرج و مرج، جوامع کشاورزی خودبسندهای در اروپا پیدا شدند و به جستجوی راههای حکمرانی پرداختند تا بتوانند در آن دنیای آشفته از خویش دفاع کنند. چنین به نظر میرسد که افراد خود را به کسی وابسته میکردند تا او از آنان دفاع کند. در ازای حمایتی که شخص از آن برخوردار میشود، خدماتی عرضه میداشت و محصولات کشاورزی و فراوردههای دیگر تحویل میداد و حتی از مالکیت زمین خود دست میشست و درعوض از حقوق مستأجر استفاده میکرد. حقوق مذکور از جمله شامل این بود که حامی یا مدافع یا خاوند قوانین و رسوم سنتی را بپذیرد. به بیان بسیار کلی، بدین ترتیب فئودالیسم در اروپا بوجود آمد.
اینگونه شناسایی یا پذیرش حقوق و رسوم و قوانین، ناشی از این عقیده ژرمانیک بود که قانون از مردم سرچشمه میگیرد. خاوند حق داشت در محدوده این قانون فرمان براند و حتی در هر مورد خاص اعلام کند که قانون چیست، ولی در اساس میبایست قانون را پدیدار و معلوم کند، نه اینکه از نو قانون بگذارد. رفتار هر رعیت تابع رسوم و قوانین پذیرفته شده بود. رسم و قانون برای اشخاص دارای جایگاهها یا منزلتهای متفاوت، فرق میکرد، ولی منزلت افراد هرچه بود، شرط اساسی زندگی، احترام به قانون محسوب میشد. این نظام، در بهترین حالت، قسمی همیاری یا تشریک مساعی همراه با تقسیم کار به شیوهای ابتدایی بود و بتدریج که به نهاد پادشاهی متحول شد، بین حکومت مرکزی و رعیت، لایههای متعدد اقتدار بوجود آورد. مطلب بدین صورت بیان میشد که رعیتِ رعیت، رعیت ارباب نیست. هر رعیت در دادگاه ارباب خودش محاکمه میشد، نه در دادگاه ارباب ارباب. در بدترین حالت، نظام مورد بحث مترادف با بهرهکشی خاوند یا ارباب فئودال از دهقانانش بود. نظام عموماً تحت سرپرستی اخلاقی و معنوی کلیسای کاتولیک رومی قرار داشت. از کلیسا گاه برای این استفاده میشد که روابط را انسانیتر و مهرآمیزتر کند و گاهی برای اینکه زیردستان را سر جایشان بنشاند.
به دلایل اقتصادی و مذهبی و نظامی و غیر آن که در اینجا مجال بحث درباره آنها نیست، فئودالیسم از پای درآمد. در فاصله قرنهای چهاردهم و هفدهم، قدرت خاوندان فئودال بشدت محدود شد و قیادت کلیسا شکست گرفت. نام بنیانگذاران دولتهای مدرن اروپایی ــ مانند ریشلیو و لویی چهاردهم و گوستاووس آدولفوس و پادشاهان تودور و پطر کبیر ــ هنوز در تاریخ طنینافکن است.
«طبقات» فئودالی و دادگاههای محلی و بارُنهای زورمند همه آماج حمله دولتهای جدید واقع شدند. مردان نوخاستهای که همه چیز خود را مدیون پادشاه بودند، برای گرداندن دیوانها و ادارات مرکزی دولت به خدمت گرفته شدند. در قاره اروپا، به استثنای انگلستان، کسی حریف پادشاهان برای در دست گرفتن این قدرت متمرکز جدید نمیشد. اما در انگلستان، قدرت میبایست با پارلمان تقسیم شود. پارلمان از مردان جدیدِ برخاسته از طبقات جدید جامعه پر بود نه از خاوندان فئودال. اقتدار پادشاه به برکت نظریههای مدافع حق الاهی وی برای فرمان راندن، افزون شده بود. اما مردان جدید پارلمان بشدت با او بر سر این نقش جدید به معارضه برخاستند. در فرانسه، جدال برای کسب قدرت تا سال ۱۷۸۹ به تأخیر افتاد.»
حجم
۲۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه