کتاب سقف کلیسای جامع
معرفی کتاب سقف کلیسای جامع
کتاب سقف کلیسای جامع نوشته آرتور میلر است و با حسن ملکی در نشر بیدگل منتشر شده است. این اثر یکی از مشهورترین آثار میلر است.
درباره کتاب سقف کلیسای جامع
آرتور میلر این اثر نمایشی را سال ۱۹۷۰ نوشت که ابتدا با استقبال روبهرو نشد اما نسخه فیلمنامه آن ۱۹۸۴ به کارگردانی جاناتان بولت با استقبال خوبیروبهرو شد. داستان در پایتخت اروپای شرقی در یک کلیسا روایت میشود. قهرمان داستان و شخصیت اصلی نمایشنامه یک نویسنده میانسال به نام زیگموند است که با فشار رژیم فعلی، با انتخاب بازداشت و مجازات یا پناهندگی به غرب روبهرو شده است. دو نفر از نزدیکانش مارکوس یک زندانی سابق و طرفدار رژیم فعلی و آدریان یک آمریکایی لیبرال برای انتخاب او را تحت فشار میگذارند اما اوضاع زمانی پیچیده میشود که مایا وارد اتاق میشود. او بازیگر و شاعر است و زمانی معشوق هریک از آنها بوده. رابطه این چهار نفر، درهم آمیختگی غیرقابل تفکیک سیاست، هنر و جنسیت موضوع این نمایشنامه است.
خواندن کتاب سقف کلیسای جامع را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم
درباره آرتور میلر
آرتور اشر میلر (زاده ۱۷ اکتبر ۱۹۱۵ - درگذشته ۱۰ فوریه ۲۰۰۵) نویسنده، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آمریکایی است. آرتور میلر با نوشتن تعداد زیادی نمایشنامه برای بیشتر از ۶۰ سال نقش مهمی در ادبیات و سینمای آمریکا داشت، او هنوز هم یکی از مشهورترین نمایشنامه نویسان معاصر است. معروفترین اثر میلر نمایشنامه مرگ فروشنده است که بارها در صحنههای مختلف اجرا شدهاست. آرتور میلر همچنین بهخاطر ازدواج کوتاهمدتاش با مرلین مونرو شهرت دارد.
بخشی از کتاب سقف کلیسای جامع
سر بلند میکند و دوباره به همان در مینگرد، سپس سر بالا میگیرد و سقف را وارسی میکند. باز نگاهی به در میاندازد و بهطرف پنجرهٔ سمت راست میرود و پشت پرده را نگاه میکند.
مایا از قسمت اتاقها وارد میشود، سینیای با یک قوری قهوه و دو فنجان در دست دارد.
آدریان: شهر از این بالا چه منظرهٔ فوقالعادهای داره.
مایا: آره.
آدریان: انگار آدم از توی هواپیما میبیندش. یا توی خواب.
برمیگردد و بهطرف نیمکت میرود و دستهایش را ها میکند.
مایا: میخوای یکی از ژاکتهای اون رو بهت بدم؟ متأسفانه هیزم تموم شده.
آدریان: سرد نیست. همهٔ خونه رو که گرم نمیکنه، هان؟
مایا: نمیشه گرمش کرد. فقط اینجا و اتاقخواب. آخه از جاهای دیگه استفاده نمیشه.
آدریان: چقدر اینجا تاریک و گرفتهست!
مایا: اینجا رو نمیشه روشن کرد. هرجا چراغ بذاری، جاهای دیگه تاریکتر به نظر میآن. به نظر من، چیزهای نامربوط اینجا زیادهچشم آدم اینجا آرامش نداره.
میخندد. فنجانی بهطرف او میگیرد؛ آدریان فنجان را میگیرد.
آدریان: متشکرم، مایا. (مینشیند.) بیموقع مزاحم کارت نشده باشم؟
مایا: کاری ندارم. کِی رسیدی؟
آدریان: دیروز صبح. پاریس بودم.
مایا: تا کِی میمونی؟
آدریان: شاید تا فرداشبتا ببینیم.
مایا: چه کم!
آدریان: یهدفعه هوس کردم بیام یه سری این دوروبرها بزنم و بروبچهها رو ببینم.
مایا: به همین سرعت بهت ویزا دادن؟
آدریان: دو روز طول کشید.
مایا: مشهوربودن چه خوبه!
آدریان: خودم هم تعجب کردمآخه میدونی، من بهشون حمله کرده بودم.
مایا: توی نیویورکتایمز.
آدریان: اِ، پس خوندیش.
مایا: پاییز پیش بود، گمونم.
آدریان: بهنظرت چطور بود؟
مایا: جالب بود. همهش یادم نیست. برام عجیب بود روزنامهنگار شدی.
جرعهای مینوشد.
آدریان منتظر است؛ اما ادامه ندارد.
آدریان: فکر نمیکنم دیگه براشون مهم باشه که راجع بهشون چی مینویسن.
مایا: چرا، مهمهخیلی هم مهمه به نظر من. منتها من واقعاً نمیفهمم... راستی خانمت چطوره؟
آدریان: روث؟ خوبه.
حجم
۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۱ صفحه
حجم
۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۱ صفحه
نظرات کاربران
لطفا به بینهایت اضافه کنید ممنون.
9جالب است