دانلود و خرید کتاب جدامانده ارنستو سیسنروس ترجمه زینب خامه‌یار
تصویر جلد کتاب جدامانده

کتاب جدامانده

معرفی کتاب جدامانده

کتاب جدامانده نوشته ارنستو سیسنروس است و با ترجمه زینب خامه‌یار است. کتاب جدامانده در انتشارات پرتقال منتشر شده است. 

درباره کتاب جدامانده

این کتاب داستان یک خانواده است، خانواده‌ای که فرزندانشان در آمریکا به دنیا آمده‌اند. این زوج آما و آپا هر دو تمام روز سخت کار می‌کنند تا افرن و خواهر و برادر کوچک‌ترش، میا و مکس، احساس کمبود امنیت و محبت نکنند.  اما افرن نگران پدر و مادرش است. زیرا بااینکه خودش متولد آمریکا است، پدر و مادرش مجوز اقامت ندارند. بدترین کابوس او روزی محقق می‌شود که مادرش به خانه برنمی‌گردد و به تیخوانای مکزیک تبعید می‌شود. حالا او در اتفاقات سیاهی اسیر شده است. 

خواندن کتاب جدامانده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جدامانده

هنوز فقط در حد نظریه بود، اما حتی اگر یک درصد هم درست از آب درمی‌آمد، فکر می‌کرد این اتفاق برای گوش‌های او هم خواهد افتاد. اگر می‌توانست کاری کند که گوش‌هایش به مدت کافی به عقب بچسبند، بالاخره همان شکلی می‌ماندند و دیگر بیرون نمی‌زدند. فقط لازم بود حواسش باشد چند هفتهٔ دیگر هم آن‌ها را درست بچسباند و تمام. می‌توانست گوش‌هایی معمولی داشته باشد که مثل دستگیره‌های گردن فرانکنشتاین بیرون نزده باشند.

بعد از اینکه مأموریتش تمام شد، با یک نسخهٔ امانی از کتاب ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر نوشتهٔ یکی از نویسندگان محبوبش، لوئیس سکر، رفت توی وان خالی. افرن عاشق کتاب خواندن بود؛ حتی اگر قبلاً کتابی را خوانده بود. انگار با دوستی قدیمی ملاقات می‌کرد. شخصیت اصلی داستان بردلی چاکرز بهترین بود؛ نه برای اینکه او واقعاً جنبه‌ای دوست‌داشتنی هم داشت که هم‌کلاسی‌هایش ندیده بودند. نه. این پسر واقعاً سرسخت بود و هرچه بلا به سرش می‌آمد ککش نمی‌گزید و دست از مبارزه برنمی‌داشت؛ درست مثل بهترین دوست افرن، دیوید. بچهٔ دیگری که هیچ‌کس او را درک نمی‌کرد.

بعضی بچه‌های مدرسه تنها چیزی که از او می‌دیدند، پسر سفیدپوستی بود که دوست داشت لباس‌های رنگ‌ووارنگ بپوشد و با جدیدترین جواهراتش پز بدهد، اما افرن دیوید واقعی را می‌شناخت؛ همان پسری که یک بار ژاکتش را از تنش درآورد و آن را به صندوق جمع‌آوری لباس محله اهدا کرد.

معمولاً افرن توی وان دراز می‌کشید، کتاب می‌خواند و می‌خندید تا زمانی که صدای پاهایی را می‌شنید که دوان‌دوان به‌طرف در می‌آمدند، اما آن روز صبح، پلک‌هایش خیلی سنگین بود و هنوز به خواب نیاز داشت. به‌زور خودش را بیدار نگه داشته بود، چون دیشب تا دیروقت بیدار مانده بود تا آما از اضافه‌کاری‌اش در کارخانه برگردد.

در چند هفتهٔ گذشته، حرف‌وحدیث‌ها زیاد شده بود... شایعاتی (به‌خصوص اطراف رخت‌شورخانه) به گوش می‌خورد دربارهٔ حمله‌های مختلف و ایست‌بازرسی‌هایی که اطراف شهر گذاشته بودند. افرن سعی می‌کرد به چیزهایی که در اخبار دیده توجهی نکند؛ خبرهایی دربارهٔ خانواده‌هایی که از هم پاشیده بودند و بچه‌هایی که به زندان می‌افتادند. اما فقط گفتنش آسان بود.

افرن نگران بود و نگرانی‌اش دست خودش نبود. با وجود نصیحت‌های زیاد آما و حتی چند بار تهدید به کتک با دمپایی، تا دیروقت بیدار می‌ماند تا آما به خانه برگردد.

همهٔ تلاشش را کرده بود تا اطلاعاتی را که می‌شنید کنار هم بگذارد، اما کار راحتی نبود. انگار هر وقت متوجه می‌شد بزرگ‌ترها دارند دراین‌باره صحبت می‌کنند، یک نفر با سر به‌سمت او اشاره می‌کرد و به دیگران علامت می‌داد و بحث کلاً عوض می‌شد و دربارهٔ چیز دیگری صحبت می‌کردند؛ معمولاً دربارهٔ دقایق آخر تِلِه‌نووِلای شب پیش از آن.

شاهدخت کتاب ها
۱۴۰۰/۱۱/۱۴

عالیییییی بود و عالی در یک کلام : محشر بود داستان در مورد پسری است که یک روز مادرش به طرز عجیبی ناپدید می شود و این پسر می خواهد با ماجراجویی مادرش را نجات دهد ، حتما بخوانید🌹🌹🌹🌹🌹

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۷/۰۸

کتاب «جدامانده» رمانی نوشته ی «ارنستو سیسنروس» است که نخستین بار در سال 2020 به چاپ رسید. در شروع داستان، اعضای خانواده ی «ناوا» زندگی سخت اما پرمهر و محبتی دارند. راوی کلاس هفتمی داستان به نام «افرن» که در

- بیشتر
(:دختر کتابخوان:)
۱۴۰۰/۱۱/۲۷

کتاب قشنگی بود🤗🤗💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍🌈❤️🥳🤩😍🥰😭

کاربر ناشناس
۱۴۰۲/۰۹/۰۸

بسیار عالی و خوب پیشنهاد می کنم بخوانید البته من کتابش رو خریدم من که راضی از رمان بودم

Book
۱۴۰۳/۰۱/۰۳

عالی بود.

"Nos quisieron enterrar, pero no sabían que éramos semillas." "این یه ضرب‌المثل مکزیکیه که می‌گه: ‘می‌خواستند ما را دفن کنند... غافل از اینکه ما بذر بودیم.’
𝘙𝘖𝘡𝘈
اگه ما توی جامعهٔ خودمون از تاریخ درس نگیریم، متأسفانه محکوم به تکرار اون هستیم
Book
غم‌انگیزه که مردم ما این یه کار رو خوب بلدن؛ گذروندن زندگی به‌سختی.
Book
"پول نداشتن یه چیزه، فقیر به نظر اومدن یه چیز دیگه."
Book
"اول سراغ سوسیالیست‌ها‌ آمدند و من اعتراضی نکردم چون سوسیالیست نبودم بعد سراغ اتحادیه‌های کارگری آمدند و باز سکوت کردم چون عضو اتحادیه‌های کارگری هم نبودم بعد سراغ یهودیان آمدند و من همچنان ساکت بودم چون یهودی هم نبودم وقتی سراغ من آمدند کسی نبود به‌خاطر من لب به اعتراض بگشاید."
Ela Goli
گاندی: ‘ما چیزی جز آیینهٔ این جهان نیستیم. همهٔ تمایلاتی که در دنیای بیرونی نمایان می‌شود، در جهان درون ما نیز یافت می‌شود. اگر بتوانیم خودمان را تغییر دهیم، تمایلات جهان نیز تغییر خواهند کرد.’"
Ela Goli
من برای شاد بودن به یه مشت خرت‌وپرت تجملاتی نیاز ندارم. من خانواده‌م رو دارم.
Parinaz
اون من رو پذیرفته بود... عشق بی‌قیدوشرط رفیق.
Book
تو بهم یاد دادی که رنگ پوست اهمیتی نداره. اما حالا این رو باید به مدرسه که هیچی، به کل دنیا یادآوری کنیم.
Book
همان تغییری باش که می‌خواهی ببینی.
Parinaz

حجم

۱۸۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۸۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۷۸,۰۰۰
تومان