کتاب پسری که قبلا بودم!
معرفی کتاب پسری که قبلا بودم!
کتاب پسری که قبلا بودم! نوشته آلی استندیش با ترجمه آذین شریعتی داستانی خواندنی از زندگی پسری به نام ایتن است که دوستش را در جریان یک حادثه عجیب از دست میدهد...
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب پسری که قبلا بودم
ایتن و کیسی دوستان خوبی برای یکدیگر هستند. آنها از کودکی باهم بودند و خاطرات بسیاری در کنار هم ساختهاند. یک روز که مشغول بازی بودند ایتن به کیسی میگوید که از درخت بالا برود. کیسی از درخت بالا میرود اما از همان جا سقوط میکند و حالا در بیمارستان و فقط با کمک دستگاه زنده مانده است. ایتن به خاطر این اتفاق خودش رامقصر میداند. او به شدت احساس گناه میکند و این موضوع او را آزار میدهد. بنابراین پدر و مادرش تصمیم میگیرند او را به شهر پدربزرگش ببرند. جایی که بتواند زندگی جدیدی آغاز کند. اما آیا آنجا کسی از راز ایتن خبر ندارد؟ آیا ایتن میتواند زندگی خوبی داشته باشد؟
کتاب پسری که قبلا بودم! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان از خواندن این داستان لذت میبرند. اگر دوست دارید رمانی زیبا بخوانید، کتاب پسری که قبلا بودم! را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پسری که قبلا بودم
پنجاه و نُه روز است چراغ اتاق کِیسی خاموش شده.
این زمان آنقدر طولانی است که احتمالاً بعدش هر کس دیگری باشد راحت یادش میرود او روزی آنجا زندگی میکرده یا حتی اصلاً وجود داشته.
من فراموش نکردهام.
امشب، مثل همه شبهای قبل، صبر میکنم همه بخوابند. بعد پاورچینپاورچین میروم طبقه پایین، آرام کاپشنم را میپوشم و از در جلویی میزنم بیرون و میپرم روی سقف ماشین مامان مینشینم و خیره میشوم.
آنقدر هر شب به پنجره اتاق کیسی زل زدهام که دیگر آن چهار تکه شیشه سیاه را وسط چهارچوب قاب نمیبینم.
تنها چیزی که میبینم حفرهای تاریک است در جایی که قبلاً روشن بود.
اما امشب، وقتی وارد ایوان میشوم، چیزی فرق میکند.
امشب ماشینی در مسیر ورودی خانه کیسی پارک شده.
پنجاه و نه روز است چراغ اتاق کیسی خاموش است.
اما امشب نوری سوسو میزند و برق زردی تاریکی شب را میشکافد.
نفسم را آنقدر تند توی سینهام میفرستم که هوای سرد پشت گلویم را میسوزاند.
نفسم را حبس میکنم.
بدون اینکه از خودم ارادهای داشته باشم، پاهایم محکم با آسفالت پیادهرو برخورد میکند و به سمت دیگر خیابان میدوم، به سمت حیاط خانواده رِید. با دستهای بدون دستکش کف زمین را میگردم تا یک سنگریزه مناسب پیدا کنم. پایین پنجره اتاق کیسی میروم و سنگ را به هوا پرتاب میکنم؛ به شیشه بالایی سمت چپ میخورد.
یک لحظه اتفاقی نمیافتد.
اما بعد سایهای روی دیوار میافتد و چهرهای میان قاب پنجره ظاهر میشود.
احساس میکنم اسم کیسی از اعماق قلبم، جاییکه در آن حک شده، جان میگیرد.
اما وقتی دقیقتر به چهره توی پنجره نگاه میکنم اسمش در گلویم میشکند.
آن صورت رنگپریده با موهای بههمریخته، مادر کیسی است، خانم رِید.
حجم
۲۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۳۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
نظرات کاربران
کتابی در ژانر درام که متن بسیار جذاب داشت و پایان عجیب و خوبی داشت . این کتاب به من کمک کرد انسان بهتری باشم . البته باید گفت که در بعضی زمان ها مثل بخش های آخر کتاب که
دو جا توی کتاب اشکم در اومد یکیش سه خط اخر و موقع دیدن کلمه پایان... محشر بود . نویسنده خیلی راز هارو نگفت تا داستان کششی داشته باشه. بعضی اوقات حتی فکر میکردین ژانر داستان قراره تغییر کنه به تخیلی یا جنایی. رئال
زیبا بود،نه تنها در طاقچه بلکه بعضی جاها گفته شده حال ایتن از آنچه که هست باید بدتر بود. به نظرم درست نیست، ایتن به میزان خوبی عذاب وجدان داشت. اگر من به شما بگویم خودتون غرق کنید، شما اینکارو میکنید؟ کیسی
محشر بود... من اینطور کتابها رو دوست دارم. آدم بعدش احساسات بقیه را بهتر درک می کنه...،
خیلی کتاب قشنگ و خوبی بود. ایتن به خاطر مرگ بهترین دوستش ناراحته و خانواده ش برای تسکین ناراحتی اون، به یه شهر جدید میرن و ایتن اونجا با یه نفر آشنا میشه و این سرآغاز یه دوستی متفاوت و
🌙 یه داستان پر از غم اما دلپسند و لطیف. داستان ایتن قلب آدم رو لمس می کرد.🫀 خیلی جاها من رو یاد کتاب «وسط ناکجا آباد» مینداخت؛ پیشنهاد می کنم اون رو هم بخونین ، اون هم به قشنگی همین کتابه.🙇🏻 ••• نمی خوام
از اون کتاب هایی هست که بعدش دلت میخواد پاشی از سر جات و به تغییری تو خودت ایجاد کنی یکم با چیزی که تصور میکردم متفاوت بود یعنی منتظر هیجان بیشتری بودم ولی ارزش خوندن رو داره
کتاب خیلی خوبی بود هرجا که درباره کیسی صحبت می کرد واقعا بغز می کردم
کتاب واقعا عالی بود و تونست به راحتی من را توی خوش غرق کنه داستان غم انگیز بود که تونستم از ته قلبم احساسش کنم پایان عالی ای داشت که واقعا لذت بردم به جرئت می گم این کتاب را
واقعا فکر نمیکردم این کتاب انقدر پر از غم و اندوه باشه...من توو دوران سختی این کتاب رو شروع کردم که شاید یکم از غمهام فاصله بگیرم! اما بر عکس شد... بخش های پایانیش رو با بغض توو گلوم و اشک