دانلود و خرید کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی حسام حیدری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی

کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی

معرفی کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی

کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی نوشه حسام حیدری است. این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است. این کتاب داستان حیرت‌انگیز زندگی یک قاتل اجاره‌ای است. 

درباره کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی

کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی داستان یک قاتل حرفه‌ای است که در یک آژانس سفارش قتل کار می‌کند. داستان از جایی آغاز می‌شود که یک کارآموز به محل کارش آمده که از یک خانواده ثروتمند است و رئیسش از قاتل می‌خواهد به کارآموز درست آموزش دهد، اما مدتی است زندگی قاتل به‌هم ریخته است. پرونده قتل خوب سراغش نمی‌آورند، متهم شده به اینکه جان یک نفر را کامل نگرفته است. پولی در بساط ندارد و اوضاعش به هم ریخته است و باید فکری برای خودش کند.

داستان در فضایی عجیب روایت می‌شود و منطق تازه و عجیب شغل راوی در تمام داستان باورپذیر است. روایت طنزی آمیخته با سرخوشی است که خواننده را با خود همراه می‌کند تا از داستانی عجیب و زیبا لذت ببرد. 

خواندن کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب مامور مرگ های غیراتفاقی

چشمم را که باز کردم، دماغ گوشتی و مرطوب رئیس درست جلوِ صورتم بود. از جا پریدم و لباسم را صاف‌وصوف کردم. رئیس گفت «این‌جا جای خوابیدنه؟ الآن وقت خوابیدنه؟ پیش خودتون نمی‌گید یکی زنگ بزنه قتل فوری بخواد؟ آقای قاتل، از شما بعیده واقعاً. شما که سابقه‌دارید دیگه چرا؟»

ظرف غذا و قوطی نوشابه را که روی میز چپ شده بود جمع‌وجور کردم، گفتم «خواب نبودم رئیس، فقط یه لحظه چشمم گرم شد. به این آقای دانشجو سپرده بودم حواسش باشه، اگه کسی زنگ زد جواب بده.» و به پسرک کارآموز، که سعی می‌کرد خودش را پشت رئیس پنهان کند، چشم‌غره رفتم.

رئیس حسابی قیافه گرفته بود. لبهٔ کتش را تاب داد و دستی به ریش و سبیل بی‌حالش کشید و گفت «چشمت گرم شده بود؟ یعنی چی که چشمت گرم شده بود؟» و پرونده‌ها را از این دست به آن دست داد.

«چشمم گرم شد دیگه… یعنی یه لحظه خوابم گرفت.»

«خب بگو خوابم برد دیگه. چشمم گرم شد یعنی چی؟ چشم مگه گرم می‌شه؟»

«اصطلاحه رئیس. همون. خوابم برد.»

رئیس زیرلب غرغری کرد و جلوِ در اتاقش که رسید برگشت گفت «یه لحظه تشریف بیارید تو اتاق من، کارتون دارم.»

تو اتاق رئیس بوی حلوای سوخته می‌آمد. از بالکن سرتاسری پشت میزش، نور و باد می‌زد تو و اتاق را ریخته‌پاشیده‌تر نشان می‌داد. رئیس قبل از این‌که بنشیند، کتش را درآورد و انداخت روی صندلی، بعد پشیمان شد و گذاشتش روی میز، آخرسر هم آویزانش کرد به درِ بازِ کتابخانه، گفت «این کارها چیه می‌کنی قاتل‌جون؟ کم به تو سفارش کردم؟» بعد صدایش را آورد پایین و گفت «مگه نگفتم جلوِ این پسره رعایت کن، این‌ها خانوادگی پولدارند، باباش آدم‌حسابیه؟»

نمی‌دانستم کجا بنشینم. روی دوتا مبل راحتی که برای ارباب‌رجوع گذاشته بودند، پُر بود از پروندهٔ قتل‌های قدیمی و برگه‌های گزارش و صورت‌جلسهٔ کارهای گذشته. گفتم «من به بابای آدم‌حسابیِ این پسره چی‌کار دارم رئیس؟ یه لحظه فقط خوابم برد!»

خود رئیس هم نمی‌دانست باید چه‌کار کند. هی یکی از وسایل روی میزش را برمی‌داشت و یک جای دیگر می‌گذاشت. اشاره کرد به پرونده‌هایی که روی هم ریخته بود، گفت «این‌ها رو ببین. این‌ها بدبختی‌های منه. به خاطر خلاف‌هایی که شما آقایونِ قاتل کرده‌اید هنوز دارند من رو می‌برند و می‌آرن. به یه همکار قاتل شما گفتیم برو فلانی رو بکش، رفته خط انداخته رو شکم یارو و اومده. یکی نیست بگه باباجان، شما که چاقو رو تا شکمش بردی، فرومی‌کردی دیگه! کم‌کاری چه‌قدر آخه؟ کی رو می‌خواید گول بزنید؟»

رابرت
۱۴۰۰/۱۱/۱۶

بسیار کتاب جالبی بود با ایده ای تازه طنز سیاه در مایه های مغازه خودکشی و چقدر حیف که به اندازه ی کافی دیده و معرفی نشده این اثر نویسنده من که خیلی خوشم اومد فضا سازی جامعه هرچند مشکلاتی

- بیشتر
tata.b
۱۴۰۲/۰۶/۲۱

برای خوندن این کتاب دو به شک بودم ( راستش فقط اسم و طرح جلد جذبم کرد، اینجاس که اهمیت این دو معلوم میشه ) ولی شروع کردم به خودندش... 🌿 کتاب برای دور شدن از روزمرگی ها خوبه ایده

- بیشتر
کاربر شماره n ام
۱۴۰۳/۰۱/۰۳

ایده داستان واقعا جالب بود ولی به نظرم خیلی از صحنه‌ها و اتفاقات میتونست بهتر باشه در کل ارزش یکبار خوندن رو (با توجه به سلیقه البته) داره

جعفرطیاری
۱۴۰۲/۱۰/۲۹

پایانش خیلی مسخره و غیر اصولی بود

DR.MOHAMMADREZA HOSSEINPOUR
۱۴۰۳/۰۳/۱۹

اوایل داستان ارتباط برقرار کردن باهاش سخته. اما کم کم به فضاش عادت میکنی. اما دقیقا زمانی که گرم ماجرا میشی داستان تموم میشه!

هانا
۱۴۰۳/۰۳/۱۱

ایده نسبتا خوبی داره اما جامعه عجیبی که این شخصیت در اون زندگی میکنه اصلا بهش پرداخته نمیشه و همین رابطه ای که با شیرین داره کلا به نظر میاد برای این ایده وقت نذاشتن و فقط خواستن یه جوری

- بیشتر
نایب۲۴۶۶
۱۴۰۳/۰۱/۰۵

خوب بود

فرسا
۱۴۰۲/۰۹/۱۶

کتاب عجیبی بود و فضای حاکم بر داستان وارونه بود اما کشش و جذابیت خاصی داشت که باعث شد تا آخرش رو بخونم .

setayesh
۱۴۰۲/۰۶/۰۳

اگه دنبال یه داستانی هستید که فان باشه و نیاز به فکر کردن نداشته باشه حتما بخونیدش.

«در رو شکوندی؟! باورم نمی‌شه. تو کِی این‌همه پست شدی آقای قاتل؟ دستت نلرزید وقتی می‌خواستی بزنی اون در رو بشکونی؟ فکر اون خانواده رو نکردی که تو این سرمای پاییز، چه‌طوری برن در بخرند برای خونه‌شون؟» سرم را انداختم پایین. حرف‌هایش بدجوری منطقی بود. هیچ جوابی نداشتم. اشک‌هایش را پاک کرد و چندبار خیلی محکم تو دستمال‌کاغذی فین کرد و گفت «فکر می‌کنی سازمان این گناه رو می‌بخشه؟ کلی نمره‌منفی می‌خوره پای آژانس. حالا اون هم به‌درک، جواب آژانس‌های رقیب رو چی بدم؟ می‌دونی این آسان‌قتل‌پردازها اگه بفهمند چه آبرویی ازمون می‌برند؟ دیگه تو جلسات ماهانه نمی‌تونم سرم رو بالا بگیرم.»
فرسا
بدجوری دلم برایش سوخت. واقعاً آدم بدشانسی بود. گفتم «یعنی کلاً تو زندگیت هیچ موقعیت غمگینی پیش نیومد که ناامید بشی؟» موهایش را از پیشانی کنار زد و گفت «چرا. سرِ طلاق بابا و مامانم موقعیت خیلی خوب بود، ولی این دفعه خودم اشتباه کردم. به جای قرص برنج، مسهل خوردم. دو هفتهٔ تموم فقط می‌رفتم دست‌شویی.»
فرسا

حجم

۱۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۱۱۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان