دانلود و خرید کتاب خواستگاری‌نامه حمید کیان مهر
تصویر جلد کتاب خواستگاری‌نامه

کتاب خواستگاری‌نامه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۶۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خواستگاری‌نامه

کتاب خواستگاری نامه نوشته حمید کیان‌مهر است. این کتاب سلسله داستان‌های شگفت‌انگیز خواستگاری است با زبانی طنز و جذاب که خواننده را در خندیدن با خودش همراه می‌کند و به او فرصت تجربه شادی در کتاب خواندن را می‌دهد.

درباره کتاب خواستگاری‌نامه

این کتاب شامل ۳۰ داستان است از نویسنده و شرح خواستگاری رفتن‌های عجیبش که هیچکدام به نتیجه درستی نمی‌رسید و هرکدام داستان جذابی برای خودش داشت. نویسنده دو سال برای بازنویسی و اصلاح این کتاب وقت گذاشته است تا کتابی جذاب به خواننده تقدیم کند. این کتاب زبانی شبیه به زبان دوران قاجار دارد و با زبان ادبی آمیخته با کلمات امروزی فضایی جذاب را برای خواننده می‌سازد. خواننده با پسر جوان همراه می‌شود و خواستگاری‌ها مختلف او را می‌بیند.

خواندن کتاب خواستگاری‌نامه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستا طنز پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب خواستگاری‌نامه

اولین جلسه خواستگاری من برمی گردد به هَفَشده سال قبل! خب هرچند آن زمان بنده از نظر پدر و مادرم، دیگر نره غولی شده بودم که باید خودش گلیمش را از آب می‌کشید و همیشه در نگاهشان یک "نون خور اضافه نمی‌خوایم"ِ خاصی موج می‌زد اما از دیدگاه خودم، همچنان کودکی به حساب می‌آمدم که دهانم بوی شیر می‌داد و توان بالا نگه داشتن شلوارم را هم نداشتم چه رسد به شلوار یک نفر دیگر را! ضمن اینکه دانسته هایم در زمینهٔ خواستگاری و جنس مخالف و مشتقات آن نزدیک به صفر میل می‌کرد. چیزی در حد نحوهٔ تولید مثل آبزیان حوزهٔ دریای کارائیب! واقعا نمی‌دانم آنها در آن ایام با چه استدلالی قصد زن دادن مرا کردند در حالیکه نه شغل و درامدی داشتم و نه حتی هنوز به خدمت مقدس سربازی مشرف شده بودم! اما والدین ما به سبک قُدَما و اسلافشان تصور می‌کردند پسر که به سن ۲۰ برسد باید تحت هر شرایطی ازدواج کند! به هر روی، مدتها از خانواده اصرار و از من انکار بود تا بالاخره دستمال سفید را به نشانه تسلیم به اهتزاز دراورده و راهی جولانگاه مرگ و زندگی شدم.

سردردتان ندهم... در اولین کارزار وصلتخواهی زنگ را زدیم و مادر خانه همراه با دختر عظیم الجثه ای که گویا خواهر سوژه بود به استقبال گرممان آمدند. هنگامی که جلسه رسمیت لازم را یافت منتظر بودم طبق سریالهای آبکی تلویزیون که از کودکی به خوردمان داده‌اند، پس از مقداری شوخی‌های بی مزه و خنده‌های زورکی حضار، شخصی با گفتن جملهٔ استراتژیکِ "خب بریم سر اصل مطلب!" نگاه‌ها را به سمت بنده معطوف نماید و سپس مادر عروس خانم بگوید: "دخترم چای بیار!" و دوشیزه محترمه چادر گل گلی به سر با سینی چایی حاضر شود و الخ...

اما در میان ناباوریِ همگان، هیچکدام از این اتفاقات رخ نداد. بلکه پس از مستقر شدن حضار، سکوت مرگباری بر جلسه حکمفرما شد. سکوتی که تا چند دقیقه ادامه داشت و در این مدت همه گل‌های فرش یا میوه‌های روی میز را می‌شمردند؛ گاهی هم با تبسمی ملیح و پرسیدنِ "خوب هستییین؟" و گفتنِ "مرسی" در جواب، خودشان را با فضای سنگین آنجا تلطیف می‌کردند. این جو خفقان آور ادامه داشت تا اینکه ناگهان مادرزن آینده با اشارهٔ دست مبارک و فرمودن جملهٔ "این دختر من هیچی کم نداشته تو زندگی" ما را به شوکی عمیق فرو برد. 

علی فلاح
۱۳۹۹/۰۶/۳۰

دوست دارم بدونم نویسنده هنوز ازدواج کرده یا مجرده!! ولی در کل به نظر برخی از داستان هاش غیر واقعی بود انتظار داشتم آخر کتاب بگه که همش ساختگی بود اما چیزی گفته نشد. نثرش بد نبود اما من طنز مهرداد

- بیشتر
ghomes
۱۳۹۹/۰۵/۳۱

تازه داشت خوشم میومد از کتاب که رسیدم به خاستگاری خانواده مذهبی... خیلی ناراحت شدم از این طرز نوشته....

Saana
۱۳۹۹/۰۵/۲۹

داستان های نسبتاً خنده دار و سرگرم کننده ای داشت.لحن نویسنده در بیان مطالب هم برای من بامزه و جالب بود.یه جاهایی هم کلماتی به کار رفته بود که از حذف نشدنشون متعجب بودم که داستان رو بامزه تر می‌کرد.صرفاً

- بیشتر
محمد
۱۴۰۰/۰۵/۰۲

اگر از قسمت هایی که کتاب به بعضی از گروه های جامعه توهین میکنه بگذریم کتاب طنز قوی نداشت آخرای کتاب هم انگار فقط میخواست یه چیزی بنویسه تا کتاب بیشتر بشه

SARA
۱۳۹۹/۰۹/۲۹

کتاب جذاب و خنده داری بود. من واقعا لذت بردم.

مهدی
۱۴۰۱/۰۱/۲۰

اول این که جذابیت نداشتش، من داستان های خواستگاری هام رو بنویسم بیشتر از این خنده دار میشه. نویسنده به خیلی ها توهین کرده و اصلا خوب نبود، اگر سبک زندگی دیگه ای داره به بقیه چه ربطی داره...

Mahdi.H
۱۳۹۹/۱۲/۱۹

به شددددت نویسنده هنرمند جلوه میکنه !من که دیگه همیشه داستان ایرانی میخونم !راستی ها،... چقدر زبون مادریمون شیرینه !مفتخرم

zzarefarsani
۱۳۹۹/۰۳/۲۱

میخواستم بخونم اما خیییییییلی گرونه 💵💰 اگ میخوایید بخرید اول نمونه رو دریافت کنید😕

Mohslayer
۱۳۹۹/۰۹/۲۰

اگر از ابتدا کتاب را بلند و با لحن خاصی بخوانید و در محاوره ها هم لحن را عوض کنید بسیار به دل آدم می چسبد که من دقیقا اینکار را کردم و دو روزه کتاب تمام شد. دست مریزاد

- بیشتر
پناه آورده به کتاب از پایان نامه
۱۴۰۱/۰۹/۱۴

اگر برای طنز بودنش میخونید در اون حدی نیست که کاملا خندتون بگیره و همین باعث شد نصفه ولش کنم.. ته تهش لبخند میزنید... اون چیزایی که درمورد خانواده ی مذهبی گفته بود همچین چیز بدی هم نبود!!توهین نکردکه!!!باید قبول کنیم

- بیشتر
- ببخشید دعای مورد علاقهٔ شما چیه؟! - دعا؟! دعا برای سلامتی مریضا... حاجتمندا... این چیزا _ نهههه منظورم اینه که دعای مورد علاقتون چیه؟ کمیل؟ ندبه؟ توسل؟ چی؟ درحالیکه سعی میکردم جلوی خنده ام را بگیرم کمی شوخی را چاشنی جوابم کردم و گفتم: _ والا دعای مورد علاقهٔ من جوشن کبیره! - جدی؟! چقدر جالب! چرا؟! - چون اسم همه بچه محلامون توشه!
zahra🌿
وضعیت آنها به گونه ایست که خرافات، تمام جوانب زندگی اعضای خانواده را تحت الشعاع قرار داده و به همین دلیل هم هر چهار دختر دم بختشان یکی پس از دیگری به مرز ترشیدگی رسیده و هیچ یک به خانهٔ شوهر نرفته بودند.
Fatemeh Karimian
شئون اسلامی (نکته آموزشی: کلمهٔ "شئونات" که متاسفانه زیاد هم بکار می‌رود جمع الجمع و کاملا غلط است)
zahra🌿
بنده همچنان برای یافتن نیمهٔ گمشده ام که انگار یا هیچوقت وجود خارجی نداشته یا هزار تکه شده و هر قطعه اش در نقطه ای از کره زمین پراکنده از پا ننشستم.
زهــرا م.ن
سرانجام آن شب پیامکی حاوی عبارت "سلام، خوبید؟" روی گوشی ام ظاهر شد و من بسان آهویی رمیده در دشت همینطور از خوشحالی کف اتاق غلت میزدم! اندکی در پاسخ دادن تاخیر انداختم نشان به این نشان که بنده بسیار باکلاسم و اصلا وقت ندارم و شما همچین تحفه ای هم نیستید!
Fatemeh Karimian
لذتی که در خواستگاری رفتن و زیارت یک خانه و خانوادهٔ جدید و ناشناخته هست؛ در آشنایی کوچه و خیابانی و اختلاط کافه و رستورانی نیست!
zahra🌿
دقایقی بعد احساس کردم که نشیمنگاهم کمی معذب است و شی نوک تیزی دارد آن را مورد عنایت قرار می‌دهد. خودم را در پوزیشن‌های گوناگون قرار می‌دادم و مثل مار به خودم می‌پیچیدم. ناگهان مادرش گفت: "ببخشید بابت میخ زیر مبل ولی این باعث میشه هواهای شیطانی و نفسانی از داماد آیندمون دور بشه و تا آخر عمر وفادار و دلباخته بمونه و زنی خدای نکرده توی زندگی نرگس جون وارد نشه."
Mohammadii
گذشتم و با اشارهٔ ظریفی به حضرت عشق این مفهوم را رسانده که زودتر رفع زحمت کنیم. مادر هم نه گذاشت و نه برداشت با صدای بلند گفت: "باشه عزیزم الان میریم!" و سپس خطاب به دوشیزه محترمه گفت: "ایشالله خوشبخت بشی دختر گلم!"
محیا
(نکته آموزشی: کلمهٔ "شئونات" که متاسفانه زیاد هم بکار می‌رود جمع الجمع و کاملا غلط است)
ya ali
گفتم: "بله بله حق با شماست. حالا ایشاالله اگه همو پسندیدیم و این وصلت سرگرفت سعی می‌کنم که خوشبختشون کنم". ناگهان آن یکی برادرش وسط حرف من پرید و گفت: "چییییی؟!! بپسندی؟ ایشون باید شوما رو بپسنده نه شوما! افتاد؟!" بقدری مرعوب و حیرت زده از شرایط مخوف جلسه شده بودم که زبانم به دهانم چسبیده بود و لام تا کام چیزی نمی‌گفتم و فقط همان اخوان نامبرده بودند که در صدر مجلس هی خط و نشان می‌کشیدند و شرط و شروط می‌گذاشتند و من فقط تایید می‌کردم. دلم می‌خواست هرچه سریعتر از آن محیط بزنم بیرون. خلاصه پس از شنیدن اتمام حجت‌های سه تفنگدار، بلاخره یکی از آنها به داخل آشپزخانه رفت تا مجوز حضور عروس خانم در جمع را صادر کند. البته فکر نمی‌کردم که حتی این سه حارث و پاسدار دردانه خواهر، پروانهٔ جواز همکلام شدنِ من با او را امضا کنند!
Mohammadii
در ذهنم این فانتزی را می‌پروراندم که اگر قرار است این خواستگاری هم به سرنوشت قبلی‌ها دچار شود حداقل پدرش دست چک نازی را از جیب بغل کتش دراورد و بگوید: "چقدر بنویسم که از زندگی دخترم بری بیرون؟" و من هم با قلبی شکسته و خاطری آزرده بگویم: "ده میلیارد تومن لطفا!" اما متاسفانه او اهل این دست و دل بازی‌ها هم نبود!
Fatemeh Karimian
مادر با شنیدن این جملات، ابتدا برافروخته شد، بنفش شد، داد زد، راه رفت، خانه را جارو کرد و اندکی با خودش زیر لب غرولند کرد، آب قند نوشید و سپس وقتی آرامش به وجودش بازگشت به شکل متمدنانه انتقاد و مخالفت نمود.
Fatemeh Karimian
دیگر مرا یارای تحمل فشار خانواده و غرغرهایشان مبنی بر اینکه: "داری همسن نوح میشی ولی هنوز عزبی" نبود. بنابراین ریش و قیچی را سپردم دست خودشان و گفتم: باشه سوژه از شما، خواستگاری از من! دست از سر کچلم بردارید دیگه!
زهــرا م.ن
و ایضا معتقدم لذتی که در خواستگاری رفتن و زیارت یک خانه و خانوادهٔ جدید و ناشناخته هست؛ در آشنایی کوچه و خیابانی و اختلاط کافه و رستورانی نیست!
آترین🍃
می‌دانستم اگر مجددا ندیده و نشناخته به خواستگاری طرف بروم به جای کسی مثل دختر ترامپ با چیزی مثل زن اوباما روبرو می‌شوم
karoon
یگر مرا یارای تحمل فشار خانواده و غرغرهایشان مبنی بر اینکه: "داری همسن نوح میشی ولی هنوز عزبی" نبود. بنابراین ریش و قیچی را سپردم دست خودشان و گفتم: باشه سوژه از شما، خواستگاری از من! دست از سر کچلم بردارید دیگه!
masoud
بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی، پدر دوشیزه همان اول کار، آب پاکی را روی دستمان ریخت و خطاب به پدرم گفت: "به قول ما اصفهونیا دوماد خُبِش دسته خنجری یزیدِس!
Arefeh
حالا من مانده بوده ام با یک پای علیل و زنی که رفته و بازگشت به همان انزوا و تنهایی سی ساله و یادآوری این بیت معروف که: "هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش"...
Mohammadii
انگار این مادرهای ایرانی خاصه تُرک هایشان شعبده‌بازانی هستند با دستانی سحرآمیز.
Parinaz
حالا اینکه چرا خودش بعد از سی و پنج سال عمر پربرکت هنوز به شخص خوشبختی لینک نشده و ترش مانده بر همگان پوشیده است!
karoon

حجم

۱۳۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۱۳۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان