کتاب غلاغه به خونه ش نرسید
معرفی کتاب غلاغه به خونه ش نرسید
کتاب غلاغه به خونه ش نرسید نوشته ابوالفضل زرویی نصرآباد، مجموعه داستانهای کوتاه طنز است که ترکیبی از افسانههای قدیمی و داستانهای مدرن و معاصر است. این کتاب در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.
درباره کتاب غلاغه به خونه ش نرسید
غلاغه به خونه ش نرسید، کتاب طنزی است که داستانهای کوتاه بیشماری دارد. ابوالفضل زرویی نصرآباد در این کتاب حکایتهای قدیمی، افسانههای عجیب و ماجراهای زندگی مدرن و امروزی را درهم آمیخته است و داستانهای طنزی جذاب و تاثیرگذار آفریده است. او برای نوشتن این کتاب، سالها برروی افسانهها و متلهای فرهنگها و کشورهای مختلف جهان مطالعه کرده است و با نگارش نقیضههایی بر آنها در این کتاب کوشیده تا دغدغهها، آرزوها و اشتباهات انسان امروز را در قالب افسانههایی مدرن بازگو کند.
داستانهای کتاب با طرحی از افسانه یا حکایتی قدیمی آغاز میشوند اما نویسنده سریع ماجراهای زندگی امروزی را به آنها وارد میکند. همین موضوع سبب میشود تا زمان داستان عوض شود. شخصیتهایی که ساخته و پرداخته ذهن نویسنده هستند، با همان شکل و شمایل قدیمی ناگهان مدرن میشوند و طنز و همچنین حکمتی نهفته و پنهان در دل خود دارند.
کتاب غلاغه به خونه ش نرسید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران کتابهای طنز هستید، کتاب غلاغه به خونه ش نرسید یک انتخاب عالی برای شما است.
درباره ابوالفضل زرویی نصرآباد
ابوالفضل زرویی نصرآباد پژوهشگر، طنزپرداز و شاعر در پانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۴۸ در تهران چشم به جهان گشود و دهم آذر ۱۳۹۷ از دنیا رفت. او با نامهای مستعار گوناگونی مثل ملانصرالدین، ننه قمر، میرزایحیی، چغندرمیرزا، کلثوم ننه، آمیز ممتقی و عبدل در مجلاتی مانند همشهری، گلآقا، زن، جامجم، کیهان ورزشی، انتخاب، مهر، تماشاگران و بانو مطالب طنز به چاپ رسانده است.
زرویی در عرصه طنز فعالیتهای اجرایی هم داشته است که از جمله آنها میتوان به معاونت سردبیری هیئت تحریریه هفتهنامه گلآقا، سردبیری ماهنامه گلآقا، دبیری سرویس طنز روزنامه همشهری، پایهگذاری و مدیریت دفتر طنز حوزه هنری، تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی و دبیری اجرایی سالنامه گلآقا اشاره کرد.
زرویی در طول فعالیتهای خود جوایز و افتخارات فراوانی کسب کرد. لوح تقدیر و سرو بلورین اولین جشنواره شعر فجر به عنوان برترین شاعر طنزسرای بعد از انقلاب، لوح تقدیر و سرو بلورین سومین جشنواره شعر فجر در رشته شعر شعر طنز، برنده اولین دوره جایزه دعبل کتاب سال عاشورایی از جمله آنهاست.
از میان آثار منتشر شده از ابوالفضل زرویی نصرآباد میتوان افسانههای امروزی، رفوزهها، غلاغه به خونه ش نرسید، بامعرفتهای عالم، ماه به رایت آه، تذکرةالمقامات، حدیث قند، خاطرات سر پروفسور حسینعلیخان مستوفی و ... را نام برد.
بخشی از کتاب غلاغه به خونه ش نرسید
یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدا هیچکس نبود.
روزی، روزگاری در ولایت غربت یک پیرزنی بود به نام «ننه قمر» و این ننه قمر از مال دنیا فقط یک دختر داشت که اسمش «دلرُبا» بود و این دلربا در هفت اقلیم عالم مثل و مانندی نداشت؛ از بس که زشت و بد ترکیب و بد ادا و بیکمالات بود.
یک روز که این دلربا توی خانه وَر دل ننه قمر نشسته بود و داشت به ناخنهایش حنا میگذاشت، آهی کشید و رو کرد به مادرش و گفت: «ای ننه، میگویند «بهار عمر باشد تا چهل سال». با این حساب، توپ سال نو را که در کنند، دختر یکی یک دانهات، پایش را میگذارد توی تابستان عمر. بدان و آگاه باش که من دوست دارم تابستان عمرم را در خانه شوهر سپری کنم. و شنیدهام که یک دستگاهی است که به آن میگویند «کامپیوتر» و در این کامپیوتر همه جور شوهر وجود دارد. یکی از این دستگاهها برایم میخری یا اینکه چی؟»
ننه قمر «لا حول» گفت و لبش را گاز گرفت و دلسوزانه، بنا کرد به نصیحت که: مردی که توی دستگاه عمل بیاید، شوهربشو و مرد زندگی نیست، دوام و استقامتش هم مثل مرد راست راستکی نیست. بچهاش نمیشود تازه بچهدار هم که بشوی لابد یا دارا و سارا میزایی یا از این آدم آهنیهای بدترکیب یا چه میدانم پینوکیو...
وقتی ننه قمر دهانش کف کرد و قلبش گرفت و خسته شد، دلربا شروع کرد به تعریف از کامپیوتر و اینترنت و چت و این که شوهر کامپیوتری هم مثل شوهر راست راستکی است و آن قدر گفت و گفت تا ننه قمر راضی شد برای عاقبت به خیری دخترش، سینهریز و النگوهای طلایش را بفروشد و برای دلربا کامپیوتر مجهز به فکس مودم اکسترنال و کارت اینترنت پر سرعت و هِدست و کلی لوازم جانبی دیگر بخرد.
باری ای برادرِ بد ندیده و ای خواهر نور دیده، دستگاه را خریدند و آوردند گذاشتند روی کرسی و زدندش به برق و روشنش کردند. دلربا گفت: «ای مادر، در این وقتِ روز، فقط بچههای مدرسهای وکارمندهای زن و بچهدارِ توی ادارات، میروند در چت و تا نیمه شب خبری از شوهر نیست.» به همین خاطر، از همان کلهٔ ظهر تا نیمه شب، ننه قمر نشست در پشت دستگاه و با جدّیت تمام به بازی ورق گنجفه و بادل و اسپایدر پرداخت.
نیمه شب دلربا دستگاه را تحویل گرفت و وصل شد به اینترنت و یک «آی دی» به نام «دلربا آندرلاین تنها ۴۳۷» برای خود ثبت کرد و رفت توی یکی از اتاقهای «یارو مسنجر». به محض ورود، زنگها به افتخارش به صدا در آمدند و تا دلربا به خودش جنبید، متوجه شد که چهلـ پنجاه تا شوهر بالقوه، دورش را گرفتهاند. دلربا که دید حریف این همه خواستگار مشتاق و دلداده نیست، همهٔ پیغامها را خواند و سر آخر از نام یکی از آنها خوشش آمد و با ناکام گذاشتن خیل خواستگاران سمج، با همان یکی گرم صحبت شد. در زیر متن مکالمات نوشتاری آن دو به اختصار درج میشود.
پژمان آندرلاین توپ اِندِ با حال: سلام. ای دلربای زیبای شیرین کار، خوبید؟
دلربا آندرلاین تنها ۴۳۷: سلام. مرسی. یو خوبی؟
پژمان: مرسی+ هفتاد. سین، جیم، جیم پلیز. (سین، جیم، جیم: همان A/S/L به زبان غربتی است؛ یعنی: سن؟ جنسیت؟ جا و مکان زندگی)
دلربا: هجده، دال، بوغ (یعنی هجده سالهام، دخترم و در بالای ولایت غربت به زندگانی اشرافی مشغولم. ترجمه و تفسیر از بنده نگارنده) یو چی؟
پژمان: من بیست و چهار، پ، بوغ. خوشبختم! (یعنی خوشوقتم.)
دلربا: لول. (یعنی حسابی لول و کیفورم. همان LOL) پس همسایهایم.
پژمان: بله ولی من برای ادامهٔ تحصیل دارم ویزا میگیرم که بروم در جابلقا چون که هم در آن جا آزادی میباشد و هم سیدی با کیفیت آینه آن جا هست و من همهٔ کس و کارم (یعنی دختر خالهٔ پسر عمهٔ دایی مامانم) در آن جا زندگی میکنند.
دلربا: اوکی، درک میکنم به قول مامی: توبی اور نات توبی. راستی نگفتی چه شکلی هستی؟
پژمان: قد ۱۸۵، وزن ۸۰، مو خرمایی روشن و بلند، پوست سفید، چشم آبی.
دلربا: من قدم ۱۷۴، وزن ۶۰، مو بلوند، پوست سفید، رنگ چشم هم یک چیزی بین آبی و سبز.
حجم
۱۵۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱۵۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بسیار عالی است . من خیلی لذت بردم . خلاقیت در نوشتن کولاک می کند . یادآوری خوبی هم از افسانه های قدیمی است که چقدر زیبا تغییر یافته اند و به طنز درآمده اند .
خداوند نویسنده ی این کتاب را بیامرزد وببخشاید . روحت شاد آقا ابوالفضل زرویی نصر آباد . در ایامی که مبتلا به کرونا بودم این کتاب کمی از دردهای جسمی ام کاست ومرا خنداند به طوری که پسرم در اتاقم
بسیار زیبا عالی خنده دار یه کمی سیاسی و جذاب با داستانهای قشنگ اگر امکانش بود بصورت طنز نمایش نامه در تلویزیون می شد خوب بود انصافا من لذت بردم
کتابش نه محتوا داشت نه طنز خوب
من دوست نداشتم بعضی از حکایتهاش خیلی آبکی بود
اگر انتظار شما از طنز این است که از خنده روی زمین غلت بزنید، خیلی بعید است که این کتاب، انتظارتان را برآورده کند. نویسنده ی اثر، سیاستمدار نیست. کارشناس ارشد ادبیات و طنز پردازی است که از قالب و
عالیییییی بود واقعا لذت بردم
نسخه صوتی واقعاً بهتر بود. به حدی که من متن رو می خوندم و احساس می کردم صدای گوینده کتاب صوتیش رو میشنوم!!
با هوشمندی داستانک های ابتدایی جذاب و بامزه انتخاب شده تا خواننده با مطالعه نمونه اولیه کتاب را بخرد اما به مرور به شدت بی مزه ، خالی از طنز و اغلب پوچ به نظر میرسند ، بیش از نیمی
داستان اولش رو خوندم به هیچ وجهی شروع نکنید