دانلود و خرید کتاب شام با آدری هپبورن ربکا سرل ترجمه میلاد بابانژاد
تصویر جلد کتاب شام با آدری هپبورن

کتاب شام با آدری هپبورن

نویسنده:ربکا سرل
انتشارات:نشر نون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شام با آدری هپبورن

کتاب شام با آدری هپبورن نوشته ربکا سرل است. این کتاب با ترجمه میلاد بابانژاد و الهه مرادی منتشر شده است و داستان یک شب جادویی است.

درباره کتاب شام با آدری هپبورن

این کتاب داستان دختری به‌‌نام سابرینا است که با یک موقعیت عجیب‌ روبه‌رو می‌شود. او وارد رستوران می‌شود و متوجه می‌شود ۵ نفر آدم آن‌جا هستند که او مدت‌ها پیش آرزو کرده بود با آن‌ها شام بخورد. این آرزو که فقط یک شوخی ساده بوده حالا به واقعیت تبدیل شده است. 

سابرینا با مردی که قبلا به او علاقه داشته، پدرش که او را کم دیده و یک استاد مشهور و از همه مهم‌تر آدری هپبورن در شب تولدش در یک رستوران دور هم جمع شده‌اند. سابرینا از حضور همه راضی نیست مخصوصا پدرش که او را چندان به‌خاطر ندارد. ادری هپبورن ابتدا عصبی است، شوخی دیگران را تحمل نمی‌کند و تمرکز ندارد اما کم‌کم اوضاع بهتر می‌شود و دقیقا در همین زمان دلیل این گردهمایی مشخص می‌شود. در این داستان  عشق و نفرت، غم و شادی درهم امیخته می‌شود و سابرینا عریان و واضح روبه‌روی ما قرار می‌گیرد. 

خواندن کتاب شام با آدری هپبورن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شام با آدری هپبورن

گفتم: «خیلی بلند شده.» از خجالت، سرخ شده بودم. امیدوار بودم موهایم جلوی سرخی صورتم را بگیرند.

به من لبخندی زد و گفت: «باید برم، اما حالا، دیگه دلم نمی‌خواد برم.»

می‌توانستم پروفسور کانراد را پشت‌سرش ببینم که داشت برای چهار نفر از اعضای کلاسمان، نزدیک زرافه‌ای که انگار به‌اندازهٔ واقعی‌اش بود، نطق می‌کرد. کانراد به من اشاره کرد که بروم سمتش. گفتم: «منم همین‌طور... منظورم اینه که منم دلم نمی‌خواد.»

می‌خواستم حرف بیشتری بزنم یا دلم می‌خواست او حرف بیشتری بزند. بدون حرکت، سر جایم ایستادم. منتظر بودم شماره‌ای از من بگیرد، اطلاعات بیشتری، چیزی. اما این کار را نکرد. با دستش، به من سلامی داد و به‌سمت کانراد رفت و بعد هم، از چادر خارج شد. حتی اسمش را هم نفهمیدم.

وقتی به خوابگاه برگشتم، جسیکا هم بود. ما دو تا تنها سال دومی‌های توی کل دانشگاه یو.اس.سی بودیم که هنوز در خوابگاه دانشجویی زندگی می‌کردیم. اما به هر حال، این راه ارزان‌تر بود و هیچ کداممان پولمان نمی‌رسید که جابه‌جا شویم. برعکس خیلی از دانشجوهای دیگر هم‌دانشگاهی‌مان، برای ما خبری از پول‌های آن‌چنانی از کار در هالیوود یا اورنج‌کانتی نبود.

آن زمان‌ها، جسیکا موهای بلند قهوه‌ای با عینکی بزرگ داشت و تقریباً، هر روز، لباس‌های بلند و یک‌سره می‌پوشید، حتی در زمستان. هر چند، هیچ وقت آن‌قدرها هم سرد نشد.

پرسید: «نمایشگاه چطور بود؟ امشب می‌آی بریم مهمونی پی‌کاپ؟ سومیر می‌گه یه مهمونی گرفتن که باید توش لباس‌هایی بپوشیم که انگار مثلاً لب ساحلیم. برای همین، لازم نیست لباس خاصی بپوشیم.»

کیفم را انداختم روی زمین و خودم را روی صندلی اتاق پذیرایی ول دادم. اتاقمان آن‌قدر کوچک بود که برای مبل جا نداشتیم. جسیکا روی زمین نشسته بود.

گفتم: «شاید بیام.»

گفت: «پس، به آنتونی زنگ بزن.» بلند شد که به صدای سوت آب جوش داخل کتری برسد. 

گفتم: «فکر نکنم دیگه بخوام با اون باشم.»

صدای ریختن آب جوش و درآوردن چای‌کیسه‌ای از بسته‌بندی‌اش را می‌شنیدم. «منظورت چیه که فکر نمی‌کنی؟»

شروع کردم به ور رفتن با ریشه‌های بیرون‌زدهٔ شلوارک جینم و گفتم: «یه نفری رو امروز، توی نمایشگاه دیدم.»

جسیکا با لیوانی که از داخلش بخار بیرون می‌زد، برگشت. به من تعارف کرد، اما با سر تعارفش را رد کردم. گفت: «برام تعریف کن. از بچه‌های کلاسه؟»

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۶/۰۷

اسم اصلی کتاب( لیست شام )هست که نمیدونم چرا نشر نون (شام با آدری هپبورن) ترجمش کرده!!! شاید یکی از ترفند ها برای فروش بیشتر… ولی در کل کتابش رو دوست داشتم و برای اوقات فراغت کتاب خوبی میتونه باشه

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۲۵

از همه‌ی ما یک‌بار یا بیشتر این را پرسیده‌اند که اگر می‌توانستیم پنج نفر را، زنده یا مرده، برای شام دعوت کنیم چه کسانی را انتخاب می‌کردیم. چه می‌شد اگر همان اسم‌هایی که همیشه خواب بودن سر یک میز با

- بیشتر
afsaneh_&_fatemeh
۱۴۰۲/۰۳/۰۷

افسانه🌱 داستان کتاب درباره دختریه که به مناسبت تولدش ، یه برنامه شام میریزه با پنج نفر و یکی از اون افراد آدری هیپبورن. خب من تصورم این بود که با توجه با اسم کتاب، همه این افراد باید از بین

- بیشتر
مبینا🧁
۱۴۰۱/۱۲/۲۳

یه نظری چند وقت پیش راجب کتاب خوندم که گفته بود نویسنده از اسم آدری هپبورن برای فروش استفاده کرده بود اما باید بگم اسم اصلی کتاب لیست شام هستش حالا چرا مترجم و انتشارات اسم دیگه‌ای براش گذاشتن نمیدونم🤷🏻‍♀️ بعضی‌ها

- بیشتر
کام‌دخت
۱۴۰۱/۰۴/۲۹

من خیلی از این رمان تعریف شنیدم ولی از نظر من کاملا معمولی بود و خیلی یک نواخت و حوصله سر بر بود… در واقع داستانی نیست که داستان زندگیه خواننده رو تغییر بده

شهرزاد
۱۴۰۰/۱۱/۲۷

کتاب خیلی خوب با فضایی عاشقانه و رمانتیک، همراه با جنبه های روان شناختی و البته همراه با پایانی به شدت غافلگیر کننده که برای من به شخصه فشارنده قلب بود ....

Dark Lady
۱۴۰۲/۱۱/۳۰

کتاب لطیف، غمگین و برای من به شدت تاثیرگذار بود اشک ریختم باهاش ی جاهایی جسیکا برای من دوستی بود که خودم بی دلیل از دست دادم، هست و دیگر در زندگی من نیست😔 می فهمی زندگی میتونه چه قدر ناعادلانه باشه، چه

- بیشتر
maah
۱۴۰۰/۱۰/۰۶

عالی

a.t
۱۴۰۳/۰۷/۱۱

اصلا ارزش خوندن نداره من که نصفه خوندم. توصیفات طولانی و حوصله سر بر. در کل یک عاشقانه حوصله سر بر که نویسنده با اضافه کردن آدری هپبورن به داستان تلاش کرد کتاب رو بفروشه و جذابیت بهش بده اما

- بیشتر
وحید
۱۴۰۳/۰۵/۰۷

یک عاشقانه‌ی سطحی و کلیشه‌ای... با وجود تلاش نویسنده برای کشاندن پای آدری هپبورن با ماجرا، حضور او کاملا بی‌ربط و ساختگی است. کتابی نیست که ارزش خواندن داشته باشد. سانسورها و خودسانسوری‌های متعدد کتاب هم البته توی ذوق می‌زند.

وقتی کسی می‌رود، یادآوری لذت‌هایی که با او داشتید خیلی سخت‌تر و دردناک‌تر از بدبختی‌هایی است که با او تجربه کردید.
یك رهگذر
مهم‌ترین نکته در ارتباطات، شنیدن چیزهایی است که گفته نمی‌شوند.
یك رهگذر
«بعضی وقت‌ها، فکر می‌کنم تنها راهی که می‌شه ارزش چیزی رو فهمید اینه که از دستش بدی.»
یك رهگذر
«بعضی وقت‌ها، فکر می‌کنم تنها راهی که می‌شه ارزش چیزی رو فهمید اینه که از دستش بدی.»
Mary gholami
وقتی کسی می‌رود، یادآوری لذت‌هایی که با او داشتید خیلی سخت‌تر و دردناک‌تر از بدبختی‌هایی است که با او تجربه کردید.
Mary gholami
«شماها نمی‌تونین توی گذشته زندگی کنین.» بگذر و بسپار به خدا.
یك رهگذر
به اتفاقات آینده فکر می‌کنم ـ به حرف‌های نگفته. بیست‌وچهار سال ازدست‌رفته، تولدها و مسافرت‌های نرفته. به کار و زندگی... و آغاز. به آغاز و آغاز و آغاز فکر می‌کنم.
n re
«تو به‌خاطر من برگشتی، اما اگه خودت نخوای که پیشم بمونی، این کافی نیست. من دوستت دارم، اما اگه تو خوشحال نباشی، این هیچ ارزشی نداره.»
n re
«خوشبختی این نیست که همیشه همه چی در بهترین حالت خودش باشه.»
n re
«شماها نمی‌تونین توی گذشته زندگی کنین.» بگذر و بسپار به خدا.
n re
«هر چیزی به‌وقتش خوبه.»
n re
«زیبایی ساده، اون‌جوری که تو می‌گی، از جور نشدن همیشگی چیزها می‌آد. در بی‌نقصی، هیچ زیبایی ساده‌ای وجود نداره.»
n re
می‌خوام که با من باشی. می‌خوام کنارت باشم. می‌خوام شب‌ها که می‌خوابم، تو رو ببینم و صبح‌ها که پا می‌شم، رو به تو بیدار شم. می‌خوام توی زندگی‌ات باشم.
یك رهگذر
در لحظه زندگی کن.
n re
داشتیم خودمان را قربانی می‌کردیم تا تبدیل شویم به آدم بهتری نسبت به طرف مقابلمان.
یك رهگذر
«اگه می‌تونستی دوباره زندگی کنی، همهٔ زندگی‌ات رو، چی رو عوض می‌کردی؟»
یك رهگذر
«حالا، با این‌همه حسرت، چه جوری می‌شه خوشحال و خوشبخت بود؟»
یك رهگذر
«بعضی وقت‌ها، گذشتن بدون اینکه بفهمی واقعاً چه اتفاقی افتاده، غیرممکنه.»
یك رهگذر
برای انجام کاری، نیاز به راه نداشت، فقط دلیلی کافی بود تا حتی شده، راهی برای انجامش بسازد.
یك رهگذر
چطور می‌توانستم اتفاقی را که افتاده بود برایش تشریح کنم؟ اتفاقی که باعث شد در یک لحظه، قلبم را تسلیم غریبه‌ای کنم که ممکن بود دیگر هیچ وقت نبینمش.
یك رهگذر

حجم

۲۵۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۲ صفحه

حجم

۲۵۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان