کتاب همه چیز، همه چیز
معرفی کتاب همه چیز، همه چیز
رمان عاشقانهٔ همهچیز همهچیز اولین رمان نیکولا یون نویسنده خوشاقبال جامائیکایی - آمریکایی از ابتدای انتشارش در سال ۲۰۱۵ با استقبال خوب خوانندگان و منتقدان مواجه شده و ۴۰ هفته در صدر لیست کتابهای پرفروش قرار گرفته. از این رمان فیلمی هم با همین نام در سال ۲۰۱۷ ساخته شده است. کتاب همه چیز همه چیز، نوشتهٔ نیکولا یون داستان زندگی دختری است که به بیماری نادر نقص ایمنی مرکب مبتلا است و به همین دلیل تابهحال از خانه خارج نشده است. اما با آمدن همسایهای جدید شرایط برای او عوض میشود.
دومین رمان یون خورشید هنوز یک ستاره است نیز همانند کتاب اول در فهرست نیویورکتایمز در صدر کتابهای پرفروش قرار گرفت و ترجمه فارسی آن نیز در ایران با استقبال روبهرو بوده است.
درباره کتاب همه چیز همه چیز
همه چیز همه چیز، نوشتهٔ نیکولا یون داستان زندگی مادلین است. دختری که به بیماری نادر نقص ایمنی مرکب مبتلا است. به همین دلیل نمیتواند در محیطهای عمومی حضور پیدا کند یا با چیزهای غیربهداشتی تعامل داشته باشد. مادلین هفده سال دارد و باید مثل بقیهٔ هم سن و سالهایش پر از انرژی و سرشار از تجربه باشد. اما مادلین تابهحال از خانه خارج نشده است و به جز مادر و پرستارش، کسی را ندیده است. زندگی او به مادر، پرستار و کتابهایش خلاصه شده است. زمانی که همسایهٔ جدیدی به خانهٔ بغلی آنها اسبابکشی میکنند همه چیز تغییر میکند. بعد از گذشت مدت کوتاهی، مادلین با پسر خانواده رابطهٔ دوستانهای برقرار میکند. این بزرگترین ریسکی است که مادلین در زندگیاش انجام داده است.
درباره نیکولا یون
نیکولا یون در سال ۱۹۷۲ در جامائیکا متولد شد. شهرت او بیشتر بهخاطر کتاب همه چیز همه چیز است. در سال ۲۰۱۶ نیز کتابی با عنوان «خورشید هم یک ستاره است» نوشت که آن هم بهزودی به فیلم تبدیل شد.
کتاب همه چیز همه چیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای عاشقانهٔ متفاوت پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب همه چیز همه چیز
هیئت استقبال
میگویم: «کارلا، اینبار مثل اون دفعه نمیشه.» دیگر هشتساله نیستم.
شروع میکند: «ازت میخوام قول بدی ...» اما حالا دیگر درحال کنار زدن پردهها و پشت پنجرهام.
من برای آفتاب درخشان کالیفرنیا ساخته نشدهام. برای تماشای آن بر فراز آسمان و تابش گرم و سفیدش در آسمان روشن و صاف آمادگی ندارم. کور میشوم. اما بعد مه سفیدرنگ مقابل چشمهایم کمکم کنار میرود. همهچیز نورانی است.
کامیون را میبینم و تصویر سایهنمای زنی نسبتاً مسن را که به اینسووآنسو میدود، حتماً مادر خانواده است. مردی نسبتاً مسن را عقب کامیون میبینم، یعنی پدر خانواده و دختری را که شاید یککمی کوچکتر از من باشد میبینم، دختر خانواده.
بعد او را میبینم. قدبلند و لاغراندام است و سرتاپا مشکیپوشیده: تیشرت مشکی، شلوار کتان مشکی، کفش ورزشی مشکی و کلاه بافتنی مشکی که موهایش را بهطور کامل میپوشاند. رنگ پوستش سفید است با هالهای از برنزهٔ عسلی روشن و چهرهاش زاویههای تندی دارد. از عقب کامیون، جایی که نشسته، پایین میپرد و نرم و چابک از راه ماشینروی جلوی خانه رد میشود، طوری حرکت میکند که انگار اثر جاذبهٔ زمین روی او متفاوت از بقیهٔ ماست. درجا میایستد، سرش را به یک سمت خم میکند و به بالا، به خانهٔ جدیدش طوری زل میزند که انگار معما است.
چند لحظه بعد کمی روی پنجههایش جستوخیز میکند. یکدفعه با آخرین سرعت از دیوار تقریباً دو متری خودش را بالا میکشد. به لبهٔ پنجرهای چنگ میزند و یکیدو ثانیهای از آن آویزان میماند و بعد چهاردستوپا روی زمین میآید.
مادرش میگوید: «آفرین، آلی.»
پدرش تشر میزند: «بهت نگفتم دست از این کارات برداری؟»
اعتنایی نمیکند و همانطور دولا روی زمین میماند.
کف دستم را روی شیشه فشار میدهم و طوری نفسم را در سینه حبس میکنم که انگار آن شیرینکاری جنونآسا را خودم انجام دادهام. نگاهم از او تا دیوار و لبهٔ پنجره میرود و دوباره به سمتش برمیگردد. دیگر دولا نیست. سرش را بالا آورده و به من زل زده است. چشمتوچشم میشویم. بفهمینفهمی دلم میخواهد بدانم که او در پنجرهٔ من چه میبیند (دختر عجیب سفیدپوش با چشمهایی که از تعجب گرد شده). با دیدن من نیشش باز میشود و دیگر از آن چهرهٔ خشن و جدی خبری نیست. سعی میکنم متقابلاً لبخند بزنم اما بهجای آن از فرط دستپاچگی به او اخم میکنم.
حجم
۸۷۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۸۷۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب درمورد دختریه که بخاطر بیماری عجیبی که بهش مبتلا هست نمیتونه از خونه بیاد بیرون و کسی رو لمس کنه ۱۷ سال از عمرش به همین منوال میگذره تا اینکه همسایه جدیدشون زندگی هر دوتاشونو عوض میکنه و … خیلی حس
خب این کتاب بنظرم من علاوه بر اینکه عاشقانه بود بازتاب اتفاقهایی که افتاده رو تو زندگیمون نشون داد نشون داد زنده بودن فقط نفس کشیدن نیست بلکه زندگی کردنه خب من بعد از تموم کردن کتاب رفتم سراغ فیلمش چون
کتاب بسیار جالبی هست و داستان قشنگ و جذابی داره کتابیه که میشه باهاش خیلی خوب ارتباط برقرار کرد
کتاب حس عجیب و جالبی داشت نویسنده خیلی خوب خودش رو جای دختر گذاشته بود و همه چیز رو عالی توصیف کرده بود. حس میکنم کتاب یکمی فانتزی هم داشت و یکم کتابو عجیب کرده بود... فیلم هم ازش ساخته شده ولی
یه عاشقانه کاملا زیبا که اشک داخل چشم آدم جمع میکنه حتما بخونید طولانی نیست اما زیباست🤩
خم به اما برای کلاس ششم ابتدایی
جالب بود. کاملا نشون میده که باید از تکتک لحظه های زندگیت لذت ببری و نفس کشیدن با زندگی کردن فرق داره.خوندنش رو به همه پیشنهاد میکنم. و البته از پایان هیجان انگیزش غافل نشیم!
انتظار این پایان رو نداشتم
خیلی دوست داشتم این کتابو واقعا کتاب خوبی بود. نمیتونم بگم بهترین تینیجری عاشقانه ای بود که خوندم ولی توصیف و شخصیت پردازی هارو دوست دارم. اخرش کمی زود تموم شد به نظرم جا داشت داستان ادامه پیدا کنه
عالی