کتاب پدرم
معرفی کتاب پدرم
این کتاب گزیدهای از کتاب پدرم نوشته اورهان پاموک است که با ترجمه بهاره فریسآبادی منتشر شده است.
این داستان یکی از گزیده داستانهای ترجمه شده مجموعه پانورامای انتشارات ققنوس است. این انتشارات اجازه انتشارات این مجموعه را از ناشر فرانسوی آن، انتشارات گالیمار گرفته است. Folio ۲€، نام اصلی این مجموعه در انتشارات گالیمار است که ابتدا به دست یک دانشجوی بیپول علاقهمند به ادبیات شکل گرفت. او که از قیمت بالانی کتاب ها شاکی بود تصمیم گرفت کتابهای کمحجم و ارزانقیمت امتشارات گالیمار را بخرد و با آنها مجموعهای متشکل از تکداستان، مجموعه داستان یا بخشهایی از شاهکارهای ادبی جهان با قیمتی اندک بسازد.
هدف این مجموعه خلاصه شده بود در قرار دادنِ داستانها یا رمانهای کوتاه یا بخشهایی از رمانهای چندجلدی و گرانبها در دسترس همگان با این امید که خواننده، پس از مطالعۀ قطعه یا داستانهای انتخابشده، برای خواندن دیگر آثار نویسنده اشتیاق پیدا کند. این مجموعه بسیار مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
شعار این مجموعه این جمله معروف است که «خواندن گزیدهای از آثار بهمراتب بهتر از نخواندن آنهاست.»
درباره کتاب پدرم
این کتاب اولین جلد از مجموعه پانوراما است. این مجموعه که به همت نشر ققنوس منتشر شده است گزیدهای از آثار ادبی مشهور جهان را برای علاقهمندان به ادبیات که فرصت خواندن تمام اثر را ندارند منتشر میکند.
کتاب پدرم داستان مردی است که خبردار میشود پدرش مرده است، او شروع به مرور زندگی پدرش میکند، قدرت و زیبایی او را تحسین میکند، اخلاق او را میستاید اما چیزی که در او کمکم بیدار میشود حسادت بیحد به پدرش است.
خواندن کتاب پدرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره اورهان پاموک
اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانوادهای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریبا مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهامبخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» گرفت. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریلهای راهآهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد اما در عوض آنکه ثروتآفرینی کند ثروتش را از دست میداد. اورهان اما مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او سه سال معماری خواند اما بیآنکه این رشته را به پایان برساند انصراف داد. در عوض در کلاسهای روزنامهنگاری ثبتنام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در سن ۲۲ سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت اما چهار سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.
او در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانه خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعه سفید» را نوشت و هردو جوایز متعددی از سوی منتقدین دریافت کردند. پس از انتشار کتاب قلعه سفید نیویورک تایمز نوشت: «ستارهای جدید از شرق ظهور کرده است-اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشتههای پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بینالمللی پاموک اما با کتاب «نام من سرخ» بیش از پیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ میدهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان میکند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برنده جایزه بینالمللی ادبیات دوبلین شد.
در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقه قضایی نیز دارد. ملیگرایان ترک از او به دلیل عنوان کردن این مسأله که در زمان حکومت عثمانی نسلکشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ از او شکایت کردند و او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم مجبور به پرداخت جریمه نقدی شد. پاموک در اینباره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسأله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است.
کتابهای پاموک عمدتاً روایتهایی است از سرگشتگی و بیهویتی، که با رگههایی از تقابل ارزشهای شرقی و غربی نیز در آن نهفته است. روایتهای او سبکی پستمدرن همراه با پیچیدگی و رازآلودگی دارند. اورهان پاموک در سال ۲۰۰۶ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او نخستین نویسنده ترکی است که توانسته است نوبل ادبیات را کسب کند.
بخشی از کتاب پدرم
آن شب دیر به خانه آمدم. گفتند پدرم مرده است. تصویری بهجایمانده از دوران کودکی در برابر چشمهایم ظاهر شد، پدرم با شلوارک و پاهای لاغرش، و این به شکلی دردناک درونم را میخراشید.
ساعت دوی بامداد به خانهاش رفتم تا برای آخرین بار ببینمش. گفتند: «توی اتاق است.» به اتاق رفتم. ساعتها بعد، نزدیک صبح، در مسیر برگشت، خیابانهای محله نیشانتاشی که پنجاه سال بود در آن زندگی میکردم خالی و سرد، و نور ویترین مغازهها دور و بیگانه مینمودند.
صبح، خسته از شدت بیخوابی، طوری که انگار در عالم رؤیا هستم، به تلفنها پاسخ دادم، با کسانی که برای دیدنمان آمده بودند صحبت کردم، و در امور اداری کفن و دفن غرق شدم. وقتی حین نوشتن آگهی فوت دیدم که چطور مشغول یادداشتها و درخواستها و مباحث و موضوعات کوچک شدهام، فهمیدم که چرا در مواجهه با مرگ، مراسم تشییع با همه جزئیاتش همیشه از خود مفهوم مرگ اهمیت بیشتری پیدا میکند.
عصر، برای انجام دادن کارها و آماده کردن قبر به گورستان اِدیرنهکاپی رفتیم. برادر بزرگتر و پسرعمویم از ماشین پیاده و وارد ساختمان اداری کوچک قبرستان شدند. من که روی صندلی جلوی تاکسی نشسته بودم، با راننده تنها ماندم. آن وقت بود که راننده گفت مرا میشناسد.
گفتم «پدرم مرده» و بدون فکر قبلی و کاملاً غیرمنتظره شروع کردم به صحبت درباره پدرم. برایش تعریف کردم که پدرم چه مرد خوبی بود و از آن مهمتر، چقدر دوستش داشتم. خورشید در حال غروب کردن، و گورستان خالی و ساکت بود. ساختمانهای بتونی آن اطراف که اغلب زشت و بدقواره مینمودند، حال و هوای دیگری به خود گرفته بودند. وقتی حرف میزدم باد سردی که صدایش را نمیشنیدیم، پشت شیشههای بسته، سروها و چنارهای گورستان را بهآرامی تکان میداد. این تصویر درست مانند تصویر پاهای لاغر پدرم داشت در حافظهام حک میشد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم خیلی قشنگ بود بخونید حتما