کتاب فعل
معرفی کتاب فعل
کتاب فعل؛ شطحیاتی در دستور، نمایشنامهای از محمد رضایی راد است که در نشر بیدگل به چاپ رسیده است. این نمایش درباره مردی به فرهاد کاتب است که برای تدریس به یک دبیرستان دخترانه میرود و ماجراهایی عجیب را رقم میزند.
نمایش فعل در سال ۱۳۹۶ با بازی میلاد رحیمی و باران کوثری به در سالن چهارسو تئاتر شهر به روی صحنه رفت.
فرهاد کاتب قرار است اوّلین تجربه تدریس خود را به عنوان دبیر ادبیات در دبیرستانی دخترانه آغاز کند. او از همان ابتدای ورودش به مدرسه در کانون توجه کارکنان و دانش آموزان مدرسه قرار میگیرد. فرهاد که روی پایاننامهاش با موضوع «نظریه ای درباره فعل» کار میکند، به طور ناخواسته، آشوبی ابدی در مقیاس زمانی و مکانی نمایشنامه در مدرسه و میان بچهها و مربیان به وجود میآورد...
کتاب فعل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران ادبیات نمایشی را به خواندن کتاب فعل دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب فعل
(افراشته تلفن را میگذارد.)
خب حالا برنامهتون برای کلاسهای آمادگی المپیاد چیه؟
فرهاد: تأکید بر دانش فرادَرسیِ دانشآموزها.
افراشته: یعنی چی فرادَرسی؟
فرهاد: یعنی تأکید من بر چیزی غیر از کتابهای درسی هست.
افراشته: غیردرسی؟
فرهاد: و البته بالابردن سطح تحلیل و افزایش درک ـ
افراشته: ببینید آقای... اسمتون هم یادم رفت.
فرهاد: کاتب.
افراشته: (به پرونده نگاه میکند.) بله، کاتب... ببینید آقای کاتب، اینها مسائلیه که بعداً بهش میپردازیم. اون چه که در وهلهٔ اول مهمه اینه که بدونید شما تنها دبیر مرد این مدرسه هستید و بنابراین ـ
(تقهای به در میخورد. پریسا یزدانی ـ نمایندهٔ کلاس ـ وارد میشود.)
پریسا: اجازه خانم؟
افراشته: چی میخوای؟
پریسا: ماژیک وایتبُرد.
(افراشته بیحوصله سری تکان میدهد. پریسا درحالیکه نگاهش به فرهاد است میرود و از قفسه یک ماژیک برمیدارد، همچنان توجهش به فرهاد است و در رفتن تعلل میکند.)
افراشته: مگه بر نداشتی؟
پریسا: چرا خانم.
افراشته: پس چرا نمیری؟
(پریسا بیرون میرود.)
میبینید؟ از همین الان فضولیها شروع شد... تا به حال به دخترا درس دادین؟
فرهاد: اِ ـ
افراشته: آه، یادم اومد که تا به حال سابقهٔ تدریس نداشتین.
فرهاد: البته در آموزشگاههای کنکور ـ
افراشته: این دو تا خیلی با هم فرق دارن. تو دبیرستان دخترها یهعوضیِ درستوحسابیان ـ دارم بهتون هشدار میدم آقای کاتب ـ یهحیوونِ بهتماممعنا: پررو، گستاخ، ازخودراضی، شرور... من احتمال نمیدم، بلکه مطمئنم الان پشت در گوش وایسادهن دارن حرفهامون رو گوش میدن. میگید نه، بفرمایید.
(افراشته میرود و یکباره در را باز میکند. گلخانم، سرایدار مدرسه، با کمی دستپاچگی با یک سینی چای وارد میشود.)
چی شده گلخانم؟ چی میخوای پشت در؟
گلخانم: چایی آوردم.
(گلخانم برای فرهاد و افراشته چای میگذارد.)
افراشته: اتاق آقای کاتب آماده شده؟
گلخانم: هنوز نه.
افراشته: (به فرهاد) براتون یه اتاق مجزا تدارک دیدم که تو ساعت تفریح اونجا استراحت کنید، تا هم شما بین همکاران خانم معذب نباشید هم اونها بتونن... (به گلخانم) گفتم تا زنگ تفریح نخورده باید آماده بشه.
گلخانم: نمیشه. کثیفه، پرِ تار عنکبوت و سوسک مردهست. لولههای آزمایشگاه و شیشههای اسید هم هنوز اونجاست. میز پایهش لقئه، صندلی فنرش در رفته.
افراشته: (کلافه) گلخانم...
گلخانم: تازه شیشهٔ انباری هم شکسته. آقای معلم سردش میشه.
افراشته: سرم رو بردیها گلخانم... برو اتاق رو تمیز کن! (پروندهای را به سمت او میگیرد.) این رو هم ببر بده به خانم دفتردار!
(گل خانم پرونده را گرفته، غرولندکنان بیرون میرود.)
پیرزن فضول... چی میگفتم؟
فرهاد: ولله ـ
افراشته: خلاصه همینها دیگه... شما چاییتون رو بخورین... من تا خودم نَرَم اتاق آماده نمیشه.
(افراشته بیرون میرود. فرهاد با کنجکاوی به در و دیوار نگاه میکند. تقهای به در خورده، مجدداً پریسا یزدانی داخل میشود.)
پریسا: سلام.
فرهاد: سلام.
پریسا: خانم افراشته نیستن؟
فرهاد: رفتن بیرون.
پریسا: شما دبیر جدید هستین؟
فرهاد: بله.
پریسا: بله.
(پریسا نمیداند چه باید بگوید. فرهاد نگاهش میکند. پریسا دنبال موضوعی برای حرفزدن است، اما در این لحظه در باز شده دبیر جوانی ـ حدوداً ۳۰ ساله ـ وارد میشود. او شیوا پرتوی است.)
(دستپاچه) سلام خانم.
شیوا: سلام.
پریسا: ببخشید.
(پریسا به سمت در میرود.)
شیوا: چه کار داشتی یزدانی؟
پریسا: هیچچی خانم، با خانم افراشته کار داشتم.
(پریسا بیرون میرود. شیوا متوجه فرهاد شده، سلاموعلیکی رسمی با او میکند. فرهاد نیمخیزی شده، مینشیند.)
شیوا: شما دبیر جدید هستین؟
فرهاد: بله.
شیوا: دبیر ادبیات؟
فرهاد: بله.
شیوا: من شیوا پرتوی هستم. همکارتون، دبیر ادبیات.
فرهاد: خیلی خوشوقتم.
(شیوا مینشیند. فضا بین آن دو سنگین است. تا عاقبت شیوا این سکوت را میشکند.)
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
نظرات کاربران
اولین کتابی که از رضایی راد خوندم. گیج و مبهم نمی فهمیدم کی حال و گذشته آینده میشه یعنی گیج میشدی وسط راه میفهمیدی چی شده به عنوان یه نمایشنامه سخت میتونم یادش کنم. ولی جزو کتاب های ایرانی هست که میشه
یک نمایشنامه جذاب و روون که بین حال و گذشته و آینده در رفت و آمده و ارزش یک بار خوندن رو داره.
این کتاب در مورد دبیر ادبیات مردی است که به یک دبیرستان دخترانه برای تدریس می آید و ماجراهایی برای او رقم می خورد... نمایشنامه بسیار خلاقانه نگاشته شده بود و اولین نمایشنامه ای بود که از آقای محمد رضایی راد
کتابی آمیخته به شکست زمان و به شدت دوست داشتنی
نمایشنامه مورد علاقه خودمه. متصل کردن عشق به دستور زبان و نگاه تازهای به عشق. وادار میشی به زبان فکر کنی، اهمیت کلمات و چیزی که بهش عشق میگیم.
"فعل" نمایشنامهای بسیار جالب و حاصل خلاقیت آقای رضاییراد است. در دستور زبان، فعل مهم ترین جزء جمله است. در زندگی هم گویا فعل عنصر قابل توجهی است که مدام میتواند زندگی و انتخابهای پیش روی یک انسان را تغییر
کتاب خوبی بود. پرداختن به فعل بعنوان نمادی از انچه میتواند باشد و یا بشود جالب بود. جنبه های استعاری خوبی داشت. مناسب برای تاتر جدی در مدارس دخترانه