
دانلود و خرید کتاب صوتی یخبندان
معرفی کتاب صوتی یخبندان
کتاب صوتی یخبندان با عنوان اصلی FROST نوشتهٔ توماس برنهارت و ترجمهٔ زینب آرمند، با صدای حامد عابدینی توسط رادیو گوشه منتشر شده است. این کتاب در دستهٔ رمانهای مدرن اروپایی قرار میگیرد و با روایتی خاص، به زندگی، تنهایی، و ذهنیت انسان معاصر میپردازد. «یخبندان» داستانی است که در فضایی سرد و بیروح، با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی و بحرانهای درونی شخصیتها، مخاطب را به سفری درونی و فلسفی دعوت میکند. نسخهٔ صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب صوتی یخبندان
کتاب صوتی یخبندان از آثار شاخص توماس برنهارت است که در قالب رمان و با ساختاری روایی و درونی، به بررسی روان انسان و جامعهٔ اطرافش میپردازد. این کتاب در فضایی روستایی و سرد، روایتگر تجربههای یک پزشک جوان در دورهٔ انترنی است که مأموریت مییابد نقاشی منزوی به نام «اشتراخ» را زیر نظر بگیرد. روایت کتاب بهشکل اولشخص و با زبانی تودرتو و سیال پیش میرود و مخاطب را به درون ذهن و احساسات راوی میبرد.
کتاب صوتی یخبندان اثری است که مرز میان واقعیت و خیال، سلامت و جنون، و امید و ناامیدی را بارها جابهجا میکند. ساختار کتاب مبتنی بر مونولوگهای طولانی، گفتوگوهای کوتاه و توصیفهای دقیق از محیط و آدمهاست. این رمان نهتنها به بحرانهای فردی و روانی میپردازد، بلکه تصویری از جامعهای سرد، بیروح و گرفتار در تکرار و بیمعنایی ارائه میدهد. فضای غالب اثر، یأس، انزوا و تردید است و شخصیتها در کشاکش با گذشته، خاطرات و هویت خود دستوپنجه نرم میکنند.
خلاصه کتاب صوتی یخبندان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان کتاب صوتی یخبندان با ورود یک پزشک جوان به روستایی دورافتاده آغاز میشود؛ او بهعنوان بخشی از دورهٔ انترنی پزشکی، مأموریت دارد تا نقاشی منزوی به نام «اشتراخ» را زیر نظر بگیرد و گزارش دقیقی از رفتار، عادات و وضعیت روانی او برای برادرش که جراح است تهیه کند. راوی با قطار به روستا میرسد و در مسافرخانهای اقامت میکند که محل رفتوآمد کارگران، ساکنان محلی و شخصیتهای عجیب و گاه آسیبدیده است. در طول اقامتش، راوی با فضای سرد، بیروح و گاه تهدیدآمیز روستا و ساکنانش روبهرو میشود. او بهتدریج با «اشتراخ» آشنا میشود؛ مردی که خود را نه هنرمند، بلکه نقاش ساختمان میداند و درگیر بحرانهای عمیق روانی، احساس گناه، انزوا و اندوه است. گفتوگوهای راوی و نقاش، حول محورهایی چون معنای زندگی، مرگ، خودکشی، خاطره، هنر و بیمعنایی جهان میچرخد.
نقاش از گذشتهٔ تلخ خود، روابط سرد با خانواده، شکستهای هنری و مالی، و احساس بیارزشی سخن میگوید. در کنار این دو شخصیت، زن مسافرخانهچی، سلاخ، مهندس و کارگران نیروگاه نیز هر یک با داستانها و زخمهای خود، فضای رمان را غنیتر میکنند. روایت، مدام میان مشاهدات بیرونی و تأملات درونی راوی در نوسان است؛ او نهتنها شاهد فروپاشی روانی نقاش، بلکه درگیر تردیدها و بحرانهای شخصی خودش نیز میشود. فضای روستا، سرمای بیامان، یخبندان، و تکرار روزمرگیها، همه به نمادی از انجماد عاطفی و ذهنی شخصیتها بدل میشود. در نهایت، «یخبندان» داستان مواجههٔ انسان با پوچی، رنج، و تلاش بیثمر برای معنا بخشیدن به زندگی است؛ روایتی از تنهایی، فروپاشی و جستوجوی بیپایان برای رهایی از یأس و سرما.
چرا باید کتاب صوتی یخبندان را بشنویم؟
کتاب صوتی یخبندان اثری است که با نگاهی بیپرده و بیرحم به لایههای پنهان روان انسان و جامعه مینگرد. این کتاب با فضاسازی منحصربهفرد و روایت درونی، تجربهای متفاوت از خواندن یک رمان را رقم میزند. مخاطب در این اثر با پرسشهایی بنیادین دربارهٔ معنای زندگی، مرگ، هنر و تنهایی روبهرو میشود و در عین حال با شخصیتهایی مواجه میشود که هر یک بازتابی از بحرانهای وجودی انسان معاصر هستند. شنیدن این کتاب فرصتی است برای تأمل عمیقتر بر وضعیت انسان، مرز میان سلامت و جنون، و تأثیر محیط و جامعه بر فرد. «یخبندان» برای کسانی که به ادبیات روانشناختی و فلسفی علاقه دارند، تجربهای چالشبرانگیز و تأثیرگذار خواهد بود.
شنیدن کتاب صوتی یخبندان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب صوتی یخبندان برای علاقهمندان به رمانهای روانشناختی، فلسفی و آثار مدرن اروپایی مناسب است. کسانی که دغدغههایی چون تنهایی، بحران هویت، معنای زندگی و مرگ دارند یا به تحلیل روابط انسانی و تأثیر محیط بر روان انسان علاقهمندند، از شنیدن «یخبندان» بهره خواهند برد. همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات معاصر و دوستداران آثار «توماس برنهارت» انتخابی ارزشمند است.
درباره توماس برنهارت
توماس برنهارت (Nicolas Thomas Bernhard)، نویسنده، نمایشنامهنویس و شاعر اتریشی، در ۹ فوریهٔ ۱۹۳۱ در شهر هرلن در هلند به دنیا آمد و در ۱۲ فوریه ۱۹۸۹ در گوموندن اتریش درگذشت. او را یکی از مهمترین نویسندگان آلمانیزبان پس از جنگ جهانی دوم میدانند و آثارش را از «بزرگترین دستاوردهای ادبی پس از جنگ جهانی دوم» به شمار آوردهاند.
پدر و مادر برنهارد اتریشی بودند، اما مادرش برای تولد او به هلند رفت و سپس به اتریش بازگشت. برنهارد هرگز پدرش را نشناخت. در سال ۱۹۳۶، با ازدواج مجدد مادرش، به آلمان نقل مکان کردند. او دوران تحصیل سختی داشت و در ۱۶ سالگی مدرسه را رها کرد. مدتی به عنوان شاگرد خواربارفروش کار کرد و همزمان به اصرار پدربزرگش در مدرسه آواز ثبتنام کرد و با تئوری موسیقی و خوانندگی اپرا آشنا شد.
برنهارد در سال ۱۹۴۹ پدربزرگ و یک سال بعد مادرش را از دست داد. این دو نفر تأثیر زیادی بر زندگی او داشتند. در سال ۱۹۵۰ با زنی به نام هدویگ اشتاویانیسک که ۳۷ سال از او بزرگتر بود آشنا شد. این زن تا پایان عمرش حامی اصلی برنهارد بود و او را «آدم زندگی» خود میخواند. برنهارد از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۷ در دانشگاه موتسارت در سالزبورگ، به تحصیل در رشتههای آواز، نمایشنامهنویسی و بازیگری پرداخت.
آثار و نوشتههای برنهارد مملو از انتقادات تند و صریح از مردم و دولت اتریش بود، که همین موضوع او را همیشه در کانون توجه و انتقاد قرار میداد. این سرکشی و عصیان حتی پس از مرگش نیز ادامه یافت، چرا که در وصیتنامه خود خواستار توقف انتشار و اجرای آثارش در اتریش شده بود؛ هرچند این خواسته به طور کامل عملی نشد و ورثهاش استثنائاتی را برای آن در نظر گرفتند.
برنهارد شخصیتی پرخاشگر و خودخواه داشت که این ویژگی در نامههایش به رئیس انتشارات معروف زورکامپ، اونزلد، به وضوح دیده میشود. با وجود این تنشها، اونزلد به نبوغ برنهارد ایمان داشت و حتی او را با نویسندگان بزرگی همچون «ساموئل بکت» و «فرانتس کافکا» مقایسه میکرد. برنهارد نیز اونزلد را «شکسپیر جهان نشر» میخواند.
از آثار او که به فارسی ترجمه شدهاند، میتوان به «تصحیح»، «بازنده»، «برادرزاده ویتگنشتاین»، «آشفتگی»، «چوب برها»، «قدم زدن»، «بازنویسی»، «بتن»، «استادان بزرگ»، و «یخبندان» اشاره کرد. همچنین نمایشنامههای «رئیسجمهور» و «جشن تولد بوریس» نیز به فارسی ترجمه شدهاند.
بخشی از کتاب صوتی یخبندان
«چند روزی است که هیچ مهمان دیگری در مسافرخانه نیست. فقط من و نقاش اینجاییم. بین وعدههای غذا همهجا مثل قبرستان سوتوکور است. امروز نقاش یکدفعه گفت، «قبر ما.» با چوبدستیاش به چیزی اشاره کرد که من نمیدیدم و دوباره گفت، «قبر ما.» بعد مسافرخانه را دور زد و در سایهٔ درختها ناپدید شد. برای اولینبار، بنا به دلایلی میخواست تنها باشد. من هم فرصتی داشتم تا بروم بالا به اتاقم. اول فکر کردم برای خانه نامهای بنویسم و همهچیز را تعریف کنم: مأموریتم، محل اقامتم و کارهایی که با نقاش میکنم. جزئیاتش هم در ذهنم شکل گرفته بود. اما بعد از نوشتن سهچهار جمله، کاغذ را توی بخاری انداختم. کتاب هنری جیمز را برداشتم و شروع کردم به خواندن و لیوان آبجویی را که از طبقهٔ پایین آورده بودم سر کشیدم. «پزشک کمکرسان بشریت است.» یاد این جمله افتادم، جملهای که همیشه من را درگیر احمقانهترین کشمکشهای ذهنی میکرد. فکر کردم، کمکرسان بشریت. کمکرسانی و بشریت، چقدر میان این دو کلمه فاصله است. تصور نمیکنم هیچوقت برای کسی کمکی از دستم بربیاید. اگر من یک پزشکم... یک پزشک؟ من و پزشکی؟ انگار همهاش فقط یک رؤیا بود، انگار تازه از آن خواب بیدار شده بودم و حالا باید به دلیلی که نمیدانم روپوش سفید بپوشم. عبارت «کمکرسان بشریت» که به ذهنم رسید بعد از مدتها سردرد گرفتم. هیچچیز را نمیفهمم»
زمان
۱۶ ساعت و ۴۵ دقیقه
حجم
۲ گیگابایت, ۲۵۳٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۶ ساعت و ۴۵ دقیقه
حجم
۲ گیگابایت, ۲۵۳٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد