دانلود و خرید کتاب صوتی شاهنشاه
معرفی کتاب صوتی شاهنشاه
کتاب صوتی شاهنشاه نوشتۀ ریشارد کاپوشچینسکی خبرنگار مشهور است. این کتاب با ترجمه بهرنگ رجبی و صدای امید تقوی منتشر شده است.
درباره کتاب شاهنشاه
کاپوشچینسکی، روزنامهنگار مشهور لهستانی، در آستانه انقلاب ۵۷ به ایران آمد و از نزدیک شاهد فروریختن نظام پادشاهی بود. این کتاب گزارشی است جذاب از این تجربه او؛ از بیست و هفتمین انقلابی که این روزنامهنگار کارکشته به چشم خود دیده بود.
یکی از چیزهایی که کاپوشچینسکی را به نویسندهای جذاب بدل میکند اهمیتی است که به مشاهدات روزنامهنگارانهٔ خود در قیاس با اطلاعات انتزاعی تاریخی میدهد. تاریخنگاری او نه مبتنی بر کتابخانه، که مبتنی بر خیابان است، تاریخنگاریهای مردی که به آلودگیهای پیرامونش میچسبد و همزمان گلولهها صفیرکشان از بالای سرش میگذرند. او به شیوههای تعریفشدهٔ رفتار و سرمشقهای عملی اعتنای چندانی ندارد.
شنیدن کتاب شاهنشاه را به چه کسی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب به علاقهمندان تاریخ و آثار کاپوشچینسکی پیشنهاد میشود.
درباره ریشارد کاپوشچینسکی
ریشارد کاپوشچینسکی در سال ۱۹۳۲ در لهستان متولد شد. او خبرنگار، نویسنده، شاعر و عکاس لهستانی بود. او فارغالتحصیل تاریخ از دانشگاه ورشو بود. در شانزده سالگی، نخستین نوشتهاش در مطبوعات انتشار یافت. در ۲۴ سالگی خبرنگار خارجی شد و مدت ۲۵ سال را، در آسیا، آمریکای لاتین، خاورمیانه و آفریقا در میان شورشیان گذراند. او شاهد دهها جنگ و انقلاب در جهان سوم بودهاست که خیلی از آنها را در کتاب همسفر با هرودوت تشریح میکند و با اتفاقات روزگار باستان ارتباط میدهد. کتاب شاه شاهان وی، حاصل مشاهدات او از انقلاب اسلامی ایران بود. او در سال ۲۰۰۷ از دنیا رفت.
بخشهایی از کتاب شاهنشاه
این قدیمیترین تصویری است که توانستهام پیدا کنم. سربازی با زنجیری فلزی در دست راست و مردی در انتهای زنجیر. هردوشان با اشتیاق زل زدهاند به عدسی دوربین. آشکارا لحظهٔ مهمی در زندگیشان است. سرباز مسنتر است، با سروریختی نزار. روستایی سادهای است گوشبهفرمان، لباس فرم گل وگشاد و بددوختی به تن، شلواری از فرط چروکها شبیه آکاردئون به پا، و کلاه گندهای بر سر که تا روی گوشهای ورقلمبیدهاش آمده؛ در یک کلام، هیبتی مضحک یادآور شوایک، سرباز پاکدل. مرد دربند: لاغر، پریدهرنگ، با چشمان گودافتاده، سر باندپیچیشده، آشکارا مجروح. شرح عکس میگوید آن سرباز پدربزرگ محمدرضاشاه پهلوی (آخرین شاه ایران) است و مرد مجروح قاتل ناصرالدینشاه. بنابراین عکس باید متعلق به سال ۱۸۹۶ باشد، وقتی ناصرالدینشاه، بعدِ چهل ونُه سال سلطنت، کشته شد. پدربزرگ و قاتل خسته به نظر میرسند. عجیب هم نیست، چون پای پیاده روزها راه آمدهاند، از قم به سوی اعدامگاه عمومی در تهران. در گرمای سوزان و هوای طاقتفرسا، مسیر بیابانی را گز کردهاند، سرباز عقبتر و قاتل تکیدهٔ اسیرِ زنجیر جلو او، همچون خرسباز سیرکی قدیمی و خرس دستآموزش که قصبه به قصبه میروند تا قوتی برای خود دست وپا کنند. گاه قاتل از دردِ سر زخمیاش مینالد، اما اغلب ساکتند، چون نهایتآ حرفی برای گفتن ندارند. قاتل آدم کشته و پدربزرگ دارد به اعدامگاه میبردش. ایران سرزمینی است بسیار فقیر. خط آهن ندارد و فقط اشراف وسایل نقلیهٔ اسبکش دارند. پس این دو نفر باید تا مقصد دوری که به حکم دادگاه و فرمان مافوق برایشان مقرر شده پیاده بروند. هرازگاه به چند آلونک گِلی میرسند. روستاییان نزار دور مسافران خاکآلود را میگیرند. شرمزده از سرباز میپرسند: «آقا، اینکه داری میبریش کیه؟» «کیه؟» سرباز سؤالشان را تکرار میکند و لحظهای زبان به کام میگیرد تا تعلیق ماجرا بیشتر شود. دست آخر با اشاره به زندانی میگوید: «این قاتل شاهه.» صدای پدربزرگ پرده از غروری عریان برمیدارد.
زمان
۶ ساعت و ۳۱ دقیقه
حجم
۵۴۲٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۶ ساعت و ۳۱ دقیقه
حجم
۵۴۲٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
بیشتر برداشتها و شنیدههای نویسنده است از انقلابی که رخ داده تا روایت دست اول وقایع یا تحلیلهایی قابل اعتنا. شاید برای مخاطب غیرایرانی جذاب باشد اما برای مخاطب ایرانی حرف تازهای ندارد.
کتاب در مورد زمان حکومت پهلوی و رضاشاه و محمدرضاشاه هست. نویسنده کتاب آقای ریشارد کاپوشچینسکی، یک روزنامهنگار لهستانی هستن. ▫️من اطلاعاتم درباره این دوران زیاد نیست، درواقع درمورد هیچ دوره تاریخی زیاد نیست و جای تاسفه و به مرور روش