دانلود و خرید کتاب چرخش های یک ایدئولوژی ولفگانگ لئونارد ترجمه هوشنگ وزیری
تصویر جلد کتاب چرخش های یک ایدئولوژی

کتاب چرخش های یک ایدئولوژی

معرفی کتاب چرخش های یک ایدئولوژی

کتاب چرخش های یک ایدئولوژی نوشته ولفگانگ لئونارد است که با ترجمه هوشنگ وزیری منتشر شده است. کتاب چرخش های یک ایدئولوژی به این می‌پردازد که کمونیسم چیست. این کتاب اطلاعات کاملی است درباره ایدئولوژی و جنبش فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمونیسم.

درباره کتاب چرخش های یک ایدئولوژی

کمونیسم بعد از قرن نوزدهم میلادی براساس اندیشه‌های کارل مارکس و فریدریش انگلس شکل گرفت. هردو از اوضاع طبقه کارگر رنج دیده بودند بودند، اعتقاد داشتند تاریخ کشور‌ها و جوامع مختلف تاریخِ مبارزهٔ طبقاتی است و با انقلاب صنعتی و تغییر عظیم اقتصادی فقط دو طبقهٔ پرولتاریا (کارگران) و بورژوا (سرمایه‌داران) شکل گرفته و باقی مانده است، در این جوامع گروه دوم گروه اول را استثمار می‌کنند.

در نتیجه طبقه کارگر وقتی که به آگاهی طبقاتی برسد، می‌تواند انقلابی ابزارهای تولید و نهادهای دولتی را به دست آورد و دولتی سوسیالیستی مشهور به دیکتاتوری پرولتاریا تأسیس کند. زمانی که خطر ضدانقلاب طبقه سرمایه‌دار از بین رفت، این دولت از بین خواهد رفت و جامعه‌ای کمونیستی به وجود می‌آید.

 این کتاب سه ویژگی مهم دارد اول جنبه توصیفی و واقع‌نگر کتاب است که از پیش‌داوری و قضاوت دوری کرده است؛ دوم کتاب به زبانی نگاشته شده است که خواننده اگر از مارکسیسم اطلاعات طمینه‌یا هم نداشته باشد به راحتی می‌تواند کتاب را درک کند و سوم نویسندهٔ با تکیه بر تجربه‌های ملموس و عینیِ سال‌ها زندگی در شوروی و کشورهای بلوک شرق این کتاب را نوشته است.

ولفگانگ لئونارد نویسنده کتاب چرخش های یک ایدئولوژی یکی از متفکران کمونیست و از اعضای مؤثر «گروه اولبریشت» بود. از اولین افرادی بود که بعد از تمام شدن جنگ جهانی دوم از شوروی به آلمان برگشت تا در برپایی جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی به والتر اولبریشت سیاستمدار کمک کند. خیلی‌ها معتقدند سال‌ها بعد به اولین مخالف دولت آلمان شرقی تبدیل شد و از استالینیسم روی برگرداند. او سال‌ها در دانشگاه‌های آمریکا به تدریس تاریخ شوروی و تاریخ جهانی کمونیسم پرداخت. مشهورترین شاگرد او سال‌ها رئیس جمهور آمریکا بود یعنی جورج دبلیو بوش.

خواندن کتاب چرخش های یک ایدئولوژی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب چرخش های یک ایدئولوژی رابه تمام علاقه‌مندان به علوم اجتماعی و شناخت بهتره مکتب کمونیسم پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب چرخش های یک ایدئولوژی

البته قضیه به این سادگی نیست. مفاهیم «زیربنا» و «روبنا» را نباید به این معنی دریافت که جامعه به‌منزله ساختمانی است که نخست پی‌ریزی اقتصادی آن انجام می‌گیرد و سپس روبنا بر آن ساخته می‌شود، مارکس و انگلس تمایزی به این دقت در نظر نداشتند. نیز مقصود آنها به هیچ وجه این نبود که هر حادثه سیاسی و هر اندیشه فلسفی را بی‌واسطه به یک جریان اقتصادی مربوط سازند. مارکس و انگلس مکرر به همبستگی تنگاتنگ میان فراگردهای اقتصادی و سیاسی و معنوی اشاره داشته تأکید کرده‌اند که روبنا نیز می‌تواند در زیربنا تأثیر داشته باشد. به این ترتیب مناسبات و اقتضاهای اقتصادی نقش تعیین‌کننده‌ای دارند ـلیکن فقط در «مرحله آخر» و در «درازمدت» تأثیر تعیین‌کننده‌ای در جریان تاریخ می‌یابند.

در مارکسیسم مفهوم «طبقه» نقش مهمی ایفا می‌کند. مارکس و انگلس تا چه حد مبارزه طبقاتی را چون نیروی محرک تاریخ تلقی می‌کردند؟

هم مفهوم «طبقه» و هم نقش مبارزه طبقاتی در تاریخ مدتها پیش از مارکس به‌وسیله مورخان و اقتصاددانان مختلف عنوان شده بود. بدعتی که مارکس و انگلس آورده‌اند این است که مفاهیم «طبقه» و «مبارزه طبقاتی» را در کانون نگرش تاریخی قرار داده‌اند. نیز آنان کوشیده‌اند پیدایش و نشانه‌های طبقات را توضیح دهند و ویژگیهای طبقه کارگر را تجزیه و تحلیل کنند. برای مارکس و انگلس طبقات چیزهایی منجمد و تغییرناپذیر نبودند، بلکه محصول تحول تاریخی و در عین حال نیروهای محرک آن بودند. طبقات حاکم نه فقط بر وسائل تولید، بلکه بر نهادهایی نیز که برای حفاظت مناسبات تولیدی به‌وجود آمده است حکم می‌رانند و به میزانی وسیع افکار عمومی را تعیین می‌کنند: «اندیشه‌های طبقه حاکم در هر دوران، اندیشه‌های حاکمند، یعنی طبقه‌ای که قدرت حاکم مادی در جامعه است، در عین حال قدرت معنوی آن نیز هست.» (مارکس) و آیا تحولات در سرمایه‌داری در اثر مبارزه طبقاتی میان بورژوازی (کارفرمایان سرمایه‌دار) و پرولتاریا تعیین می‌گردد؟

مارکس و انگلس نخست در «بیانیه کمونیستی» (مانیفست) که در سال ۱۸۴۸ انتشار یافت، بر این عقیده بودند که در عصر سرمایه‌داری تمامی جامعه هرچه نمایانتر به دو اردوگاه متخاصم، به دو طبقه بزرگی که مستقیمآ رویاروی یکدیگر قرار گرفته‌اند، یعنی بورژوازی یا طبقه سرمایه‌دار در یک سو و پرولتاریا یا طبقه کارگر در سوی دیگر تقسیم خواهند شد. ولی در تجزیه و تحلیلهای بعدی این تصویر ساده را تصحیح کردند و به تأکید بیشتری بر قشرهای میان این دو طبقه پرداختند. مارکس و انگلس در بررسیهای تاریخی خود به چندگانگی مناسبات طبقاتی اشاره کرده و ازجمله اهمیت خرده‌بورژوازی و همچنین نقش روستاییان را به عنوان هم‌پیمانان بالقوه طبقه کارگر یادآور گردیده‌اند.

در کانون بیانیه کمونیستی (مانیفست) و بسیاری از نوشته‌های سیاسی دیگر مارکس و انگلس، پرولتاریا یا طبقه کارگر قرار دارد. مارکس و انگلس تا چه حد طبقه کارگر را به‌منزله نیروی محرک آن انقلاب اجتماعی می‌دانستند که خود در راه آن می‌کوشیدند؟

تمرکز توجه به کارگران صنعتی برای مارکس و انگلس امری بدیهی بود، زیرا آنان درست تضادهای جامعه پیشرفته سرمایه‌داری را شرط تعیین‌کننده انقلاب اجتماعی و برپایی جامعه‌ای نوین می‌دانستند. به عقیده مارکس و انگلس سرمایه‌داری در اثر تکامل بیشتر خود به رشد مدام طبقه کارگر، چه از حیث عددی و چه از حیث قدرت سیاسی و سازمانی می‌انجامد، بدان‌سان که جامعه سرمایه‌داری، به تعبیر مارکس «گورکنان خود را می‌آفریند». 

arastou1981@
۱۴۰۰/۰۳/۲۶

عالی بر توضیح مفاهیم، انواع، و محتوا و اشکال کمونیسم. سوسیالیسم. با زبان ساده

طبقه کارگر نمی‌تواند خود را برهاند، بی‌آنکه شرایط زندگی خود و شرایط زندگی غیرانسانی جامعه امروز را برچیند. بدین ترتیب رهایی کارگران از اختناق در عین حال به معنی غلبه بر تمامی نظام اختناق است و به رهایی تمامی جامعه می‌انجامد. «طبقه کارگر نمی‌تواند رهایی و استقلال خود را عملی سازد، بی‌آنکه در عین حل تمامی جامعه را از تمایز طبقاتی و درنتیجه از مبارزات طبقاتی برهاند.» (مارکس)
امیرحسین کیخایی
«اندیشه‌های طبقه حاکم در هر دوران، اندیشه‌های حاکمند، یعنی طبقه‌ای که قدرت حاکم مادی در جامعه است، در عین حال قدرت معنوی آن نیز هست.» (مارکس)
امیرحسین کیخایی
حزب‌کارگری برای مارکس و انگلس هرگز هدفی فی‌نفسه و یا وسیله‌ای نبود که به‌طور تصنعی از خارج ساخته و سازمان داده شود. پس نغمه‌ای چون «حزب همیشه حق دارد» به گوش مارکس و انگلس بسیار غریب می‌آمد. بی‌گمان، مارکس و انگلس خواهان حزبی کارگری بودند که ازهرگونه پرستش شخص و خرافه مرجعیت و ولایت بری باشد. آنان‌مدام مخالفت خود را با خرافه مرجعیت و پرستش شخص ابراز کرده بودند. حزبی که آنان در نظر داشتند، می‌بایست از حیث تشکیلاتی و ساختی دموکراتیک باشد. انگلس می‌گفت حزب کارگری نباید داعیه ارتدوکسی جزمی داشته و برترین مرجع ذیصلاح برای تعیین خط‌مشی نظری باشد. مارکس و انگلس مکرر از آزادی مطلق بحث در حزب جانبداری کرده‌اند.
احسان رضاپور
«برای تضمین صلح بین‌المللی، نخست باید همه اصطکاکهای اجتناب‌ناپذیر ملی از بین برود و هر ملت، مستقل و صاحب خانه خود باشد.»
امیرحسین کیخایی
«رهایی طبقه کارگر نه یک تکلیف محلی است و نه ملی، بلکه تکلیفی اجتماعی است که همه کشورهایی را دربر می‌گیرد که جامعه مدرن در آنها برقرار است.»
امیرحسین کیخایی
«کارگران میهنی ندارند، نمی‌توان از آنان آنچه را که ندارند گرفت.»
امیرحسین کیخایی
درباره «اخراجها» نیز هشدار داده گفت: «حزب نمی‌تواند برقرار بماند، مگر آنکه افراد متعلق به همه طیفها در آن کاملا حق حرف زدن داشته باشند.»
امیرحسین کیخایی
تمرکز توجه به کارگران صنعتی برای مارکس و انگلس امری بدیهی بود، زیرا آنان درست تضادهای جامعه پیشرفته سرمایه‌داری را شرط تعیین‌کننده انقلاب اجتماعی و برپایی جامعه‌ای نوین می‌دانستند. به عقیده مارکس و انگلس سرمایه‌داری در اثر تکامل بیشتر خود به رشد مدام طبقه کارگر، چه از حیث عددی و چه از حیث قدرت سیاسی و سازمانی می‌انجامد، بدان‌سان که جامعه سرمایه‌داری، به تعبیر مارکس «گورکنان خود را می‌آفریند».
امیرحسین کیخایی

حجم

۲۶۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۲۶۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۱۳۲,۰۰۰
۹۲,۴۰۰
۳۰%
تومان