دانلود و خرید کتاب ابر آلودگی ایتالو کالوینو ترجمه آرزو اقتداری
تصویر جلد کتاب ابر آلودگی

کتاب ابر آلودگی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ابر آلودگی

ابر آلودگی رمانی از ایتالو کالوینو نویسنده سرشناس ایتالیایی است. نویسنده‌ای که آثارش در هیچ مکتب یا جریان فلسفی نمی‌گنجد و خاص خود او است. نویسنده‌ای جهانی که آثارش در فرهنگ‌های مختلفی خوانده و پسندیده می‌شوند.

 کالوینو عقیده داشت چیزهایی که ادبیات می‌تواندبه ما بیاموزد، کم هستند اما جایگزینی برایشان وجود ندارد: شیوه نگاه به خود و به همنوع روش‌های برقرار کردن ارتباط میان مسائل شخصی و عمومی، ارزش دادن به چیزهای کوچک و بزرگ و در نظر گرفتن حد و حدود و نقاط ضعف خود و دیگران، پیدا کردن نسبت‌های زندگی، جایگاه عشق و قدرت در آن و  خود ریتم زندگی و همچنین یافتن جایگاه مرگ و شیوه فکر کردن یا نکردن به آن. ادبیات قادر است سختی، دلرحمی، غم، طعنه، کنایه، شوخ‌طبعی و بسیاری از چیزهای لازم و دشوار را به آموزش دهد. مابقی را باید جای دیگر فرا گرفت. از علم، از تاریخ، از زندگی..

 دباره کتاب ابر آلودگی

روزنامه‌نگاری تحصیلکرده به شهری غریب وارد می‌شود تا در نشریه‌ای به اسم پالایش که موضوعش مبارزه با آلودگی هوا و حفظ محیط زیست است، کار کند. او شروع می‌کند به نوشتن مقالاتی با موضوع آلودگی هوا و تاثیرات مخربش بر ذهن، جسم و زندگی بشر.... اما از تاثیر آن بر ذهن و زندگی خود غافل است.

 او بعد از نگارش تعداد قابل توجهی مقاله درباره تشعشعات هسته‌ای، ابرهای مرگ‌آور و موش‌های آزمایشگاهی که بر اثر این موضوع با نقص جسمی متولد می‌شوند، احساس می‌کند که مردم هر روز نسبت به این آلودگی بی‌تفاوت‌تر می‌شوند و حتی اگر درباره انقراض نسل انسان بر اثر آلودگی هم بنویسد، تاثیری در آنها نخواهد داشت.... این موضوع او را به نوعی از حیرانی و سردرگمی می‌کشاند.

نثر کالوینو طبیعی، روان، زیبا و عاری از تصنع و عناصری است که مطالعه‌شده به نظر می‌آیند. امّا در پس این طبیعی‌بودن، یک نظم استوار و اصول زیبایی‌شناختی روشن و واضحی وجود دارد.

خواندن کتاب ابر آلودگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات داستانی به ویژه دوست‌داران آثار ایتالو کالوینو را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 درباره ایتالو کالوینو

ایتالو کالوینو در ۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ در کوبا متولد شد و در سال ۱۹۸۵ درگذشت. او نویسنده داستان‌ کوتاه و رمان بود و در نویسندگی سبکی خاص خودش داشت. سبکی شبیه به پست‌مدرن یا سوررئال اما منحصر به فرد. 

 کالوینو  ۵ سال در کوبا زندگی کرد و بعد همراه خانواده‌اش به ایتالیا رفت. او در سال ۱۹۴۳ به جنبش مقاومت ایتالیا پیوست و پس از آن عضو حزب کمونیست این کشور شد. در سال ۱۹۴۷ از رشته ادبیات دانشگاه تورین فارق‌التحصیل شد و در روزنامه‌ای محلی که به حزبش وابسته بود مشغول کار شد. او همزمان با مجلات کمونیستی دیگر نیز همکاری می‌‌کرد.

کالوینو در ژانرهای متفاوتی از داستان کوتاه تا رمان و مقاله نوشت. او خلاق و توانا و نوآور بود و با آثارش مخاطب را شگفت‌زده می‌کرد. 

سه گانه «نیاکان ما» (شامل شوالیه ناموجود، ویکنت دونیم شده و بارون درخت نشین)، شهرهای نامرئی و شش یادداشت برای هزاره بعدی از مهم‌ترین آثار کالوینو هستند. 

 بخشی از کتاب ابر آلودگی

در سرمای شبانه راه می‌رفتیم؛ من با یقه‌های بالازده توی پالتویم فرو رفته بودم؛ عُمَر بازالوتزی به‌آرامی راه می‌رفت و با ابر کوچکی که از بخار دهانش و از لابه لای لب‌های ظریفش بیرون می‌زد، صحبت می‌کرد. هرازگاهی دستی از جیبش بیرون می‌آورد تا بر قسمتی از گفتگویش تأکید کند؛ و در آن لحظه می‌ایستاد، مثل اینکه نمی‌توانست تا آن نکته را کاملا روشن نکرده است، جلوتر برود.

من سررشته سخنانش را از دست داده بودم؛ فکر می‌کردم کسی مثل عُمَر بازالوتزی سعی در گریز از خاکستری دودزایی که اطرافش را احاطه کرده بود نمی‌کند، ولی می‌کوشد آن را به یک ارزش اخلاقی یا بهتر گفته باشیم به یک قاعده درونی تبدیل کند.

گفتم: «آلودگی...»

آلودگی؟ بله، می‌دانم که کوردا می‌خواهد کارخانه‌داری امروزی باشد... پالایش جوّ... بروید و آن را برای کارگرانش نقل کنید! مطمئنآ او نخواهد بود که جوّ را پالایش می‌دهد... موضوع مربوط به ساختار اجتماعی می‌شود... اگر بتوانیم آن را تغییر دهیم، مشکل آلودگی را نیز حل خواهیم کرد. ما حل خواهیم کرد، نه آنها.

از من دعوت کرد تا همراهش به جلسه نمایندگان سندیکایی شرکت‌های مختلف شهر بروم. من در ته یک سالن پُر دودودم نشستم. عُمَر بازالوتزی سر میز ریاست همراه با مردان دیگری که همه از او مسن‌تر بودند نشست. هوای سالن گرم نبود و همه، پالتو و کلاه پوشیده بودند.

کسانی که باید صحبت می‌کردند یک به یک کنار میز می‌ایستادند، همه به یک شیوه، به نحوی خنثی و تهی، با فرمول‌هایی برای باز کردن گفتگو و با استفاده از مطالبی که برایشان مناسب بود، رو به جمعیت می‌کردند. از بعضی از زمزمه‌هایی که از جانب شنوندگان شنیده می‌شد، متوجه شدم که متلک جنجال‌برانگیزی گفته شد امّا همه، مشاجره‌هایی در لفافه بود و همیشه با تأیید اولین مخالفت شروع می‌شد. به نظرم می‌آمد خیلی از آنهایی که صحبت می‌کردند با عُمَر بازالوتزی لج بودند؛ با این جوان که کمی کج سر میز ریاست نشسته بود و از جیبش یک کیسه چرمی کارشده تنباکو با یک پیپِ چاق و کوتاه انگلیسی بیرون آورد و آن را با حرکت کندِ دست‌های کوچکش پُر کرد و درحالی که یک آرنجش را روی میز گذاشته بود و گونه‌اش را به آن تکیه داده بود، با پلک‌های نیم‌بسته مشغول پک‌زدن به آن شد.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۵/۳۱

(۵-۳۳-[۱۰۹]) کتاب در مورد آسیب های زیست محیطی و آلودگی هواست که مسببش انسان متمدن و امروزیه. داستان عمیقی نداره ولی موضوعی که نویسنده به اون پرداخته ارزشمنده.

AS4438
۱۴۰۰/۰۶/۱۴

کتابی درباب اهمیت محیط زیست، خیلی جالب بود درضمن کوتاه بودن، کسانیکه خود دم ازمحیط زیست وآلودگی میزنندخود دستی برآتش آلوده کردن دارند، بخوانید.

قدیسان اگر بدانند بهشتی وجود ندارد، زندگی‌شان را تغییر می‌دهند
Mohammad
همه می‌دانیم که در یک نوشته چه اتفاقی می‌افتد. شروع می‌کنیم به جابه جا کردن یک ویرگول و در ادامه باید کلمه را عوض کنیم، بعد هم ترکیب جمله را و خلاصه همه چیز بر باد می‌رود.
چڪاوڪ
آدم‌هایی هستند که خود را محکوم به تیرگی زندگی خیلی متوسطی می‌کنند شاید برای اینکه دردی داشته‌اند یا از سر بدشانسی؛ امّا کسانی هم هستند که این محکومیت را می‌پذیرند شاید برای اینکه از آنچه فکر می‌کردند خوش‌شانس‌تر بوده‌اند.
چڪاوڪ
وجدان است که همه چیز را عوض می‌کند، هم نزد ما، هم نزد آنها؛ ما اول از درون نو خواهیم شد، نه از بیرون...
چڪاوڪ
ما اول از درون نو خواهیم شد، نه از بیرون...
چڪاوڪ
موضوع مربوط به ساختار اجتماعی می‌شود... اگر بتوانیم آن را تغییر دهیم، مشکل آلودگی را نیز حل خواهیم کرد.
چڪاوڪ
در شفافیت خط‌ها و رنگ‌های این قسمت از جهان، سعی می‌کردم تا جنبه وارونه آن را تمیز دهم، جنبه‌ای که تنها من ساکن آن بودم. و شاید وارونگی حقیقی این بود؛ من، روشن‌بین شده و پُر از چشمان باز بودم، درحالی که تنها چیزی که به حساب می‌آمد آن بخشی بود که در سایه قرار داشت
چڪاوڪ
اتفاقی، گذرم به آن رستوران افتاده بود، یک مشتری اتفاقی بودم؛ شاید به رفتن به آنجا هرروز و خدا می‌داند تا کی ادامه می‌دادم، امّا می‌خواستم فکر کنم که گذری هستم، کسی که امروز اینجاست و فردا آنجا، اگر این طور فکر نمی‌کردم عصبی می‌شدم. نه اینکه فکر کنید از آنها بدم می‌آمد، برعکس، هم خدمه رستوران و هم مشتری‌ها مردمانی خوب و دوست‌داشتنی بودند و آن فضای صمیمی را نیز دوست داشتم و خوشم می‌آمد آن را در اطرافم حس کنم؛ اگر نبود شاید چیزی کم داشتم، امّا ترجیح می‌دادم دورادور در آن سهیم باشم. از گفتگو با بقیه مشتری‌ها پرهیز می‌کردم و با آنها سلام و علیک هم نمی‌کردم برای اینکه آشنایی‌ها، اولش چیزی نیستند امّا بعد آدم وابسته می‌شود: مثلا یکی می‌گوید «امشب چه‌کار کنیم؟» و این طوری همه یا تلویزیون می‌بینند، یا سینما می‌روند و خلاصه از آن شب به بعد گیر یک سری آدم می‌افتی که اصلا برایت اهمیتی ندارند، باید مسائل خصوصی‌ات را برایشان توضیح دهی و مال آنها را هم گوش بدهی.
چڪاوڪ
آشنایی‌ها، اولش چیزی نیستند امّا بعد آدم وابسته می‌شود
چڪاوڪ
آدم‌هایی هستند که خود را محکوم به تیرگی زندگی خیلی متوسطی می‌کنند شاید برای اینکه دردی داشته‌اند یا از سر بدشانسی؛ امّا کسانی هم هستند که این محکومیت را می‌پذیرند شاید برای اینکه از آنچه فکر می‌کردند خوش‌شانس‌تر بوده‌اند.
چڪاوڪ
او حرف‌هایم را دنبال نمی‌کرد، برای اینکه وارد گفتگوهای دیگری می‌شد که معمولا اتهامی بر ضدّ من بود، یا یک تعریف غیر قابل پیش‌بینی به خاطر جمله‌هایی که بی‌ملاحظه به کار برده بودم و او آنها را نفرت‌انگیز یا قابل تحسین می‌یافت.
چڪاوڪ
نمی‌شود ادعا کرد آن طور که بقیه شهرهای رقیب مملکت ما فکر می‌کنند، نزد ما آلودگی کمتری وجود دارد تا آنها. شما این مطلب را می‌توانید به‌روشنی در مقاله خود بنویسید، باید بنویسید! ما یکی از شهرهایی هستیم که در آن، وضعیت جوّی بسیار خطرناک است امّا درعین حال نیز یکی از شهرهایی هستیم که می‌خواهیم خود را در شرایط بهتری قرار دهیم.
چڪاوڪ
خطر آلودگی هوای شهرهای بزرگ جدی است، ما تجزیه و تحلیل‌هایی داریم، موقعیت خطرناک است. و از آنجا که خطرناک است، ما باید آن را حل کنیم. اگر آن را حل نکنیم، شهرهایمان نیز از آلودگی خفه خواهند شد.
چڪاوڪ
رییسی که میز کارش را خالی نگه می‌دارد، کسی است که هیچ وقت پرونده‌ها را انبار نمی‌کند و همیشه هرمشکلی را زود حل می‌کند.
چڪاوڪ
مشکل اصلی، کتاب‌ها بود؛ آنها را منظم در آن قفسه گذاشته بودم و تنها آنها بودند که به من احساس در خانه بودن می‌دادند. اداره برایم مقداری وقت آزاد می‌گذاشت و با کمال میل می‌توانستم زمانی را در اتاق به مطالعه بگذرانم امّا خدا می‌داند کتاب‌ها چقدر گردوخاک به خود می‌گرفتند: یکی از آنها را از قفسه برمی‌داشتم، امّا قبل از بازکردنش باید خوب با یک کهنه پارچه‌ای همه‌اش را تمیز می‌کردم و بعد هم حسابی تکانش می‌دادم؛ از کتاب، گردوخاکی حسابی بلند می‌شد، من باز دست‌هایم را می‌شستم و بعد هم خودم را روی تخت می‌انداختم و مطالعه می‌کردم. امّا با ورق زدن کتاب، شستن بی‌فایده بود؛ بر سر انگشتانم آن لایه گردوخاک را حس می‌کردم که نرم و نرم‌تر می‌شد و اغلب لطف و لذت خواندنِ مرا خراب می‌کرد. بلند می‌شدم، به دستشویی برمی‌گشتم و دست‌هایم را آب می‌کشیدم، ولی بعد حس می‌کردم که پیراهن و لباس‌هایم نیز گردوخاکی است. دلم می‌خواست دوباره مطالعه کنم ولی حالا دست‌هایم تمیز بود و دلم نمی‌خواست باز کثیفشان کنم. بنابراین تصمیم می‌گرفتم از خانه خارج شوم.
چڪاوڪ
از قصد، خیابان‌هایی را انتخاب می‌کردم که فرعی و تنگ و بی نام ونشان بودند حتّی اگر برایم آسان‌تر بود از خیابان‌هایی بگذرم که ویترین‌های شیک و کافه‌های قشنگ داشتند؛ چون متأسف می‌شدم تصویر چهره‌های خُرد و خرابِ عابران را از دست بدهم، بوی دل به هم زن رستوران‌های ارزان‌قیمت، بوی ماندگی دکان‌های محقر و سروصدای کوچه پس کوچه‌های تنگ را: ترامواها، صدای ترمز وانت‌ها، صدای جوشکاری، جوشکارهای کارگاه‌های کوچک، پستوها و خلاصه همه این چیزها را، برای اینکه آن خرابی‌ها و صداهای تیز بیرونی مانع از این می‌شد که من به خرابی‌ها و تیزی‌های درونی‌ام اهمیت دهم.
☆Nostalgia☆
زمانی که آمدم تا در این شهر مستقر شوم، هیچ چیز برایم مهم نبود. استقرار، کلمه درستی نیست. راستش میل زیادی به استقرار نداشتم، دلم می‌خواست در اطرافم همه چیز جاری و موقت باشد و تنها از این طریق بود که فکر می‌کردم می‌توانم استقرار درونی‌ام را نجات دهم، استقراری که قادر نبودم ساختار آن را توضیح دهم. بنابراین، زمانی که پس از یک رشته سفارش، شغلی در تحریریه مجله «پالایش» به من پیشنهاد شد، در جستجوی محلی برای استقرار به اینجا آمدم.
☆Nostalgia☆
زمانی که آمدم تا در این شهر مستقر شوم، هیچ چیز برایم مهم نبود. استقرار، کلمه درستی نیست. راستش میل زیادی به استقرار نداشتم، دلم می‌خواست در اطرافم همه چیز جاری و موقت باشد و تنها از این طریق بود که فکر می‌کردم می‌توانم استقرار درونی‌ام را نجات دهم، استقراری که قادر نبودم ساختار آن را توضیح دهم. بنابراین، زمانی که پس از یک رشته سفارش، شغلی در تحریریه مجله «پالایش» به من پیشنهاد شد، در جستجوی محلی برای استقرار به اینجا آمدم.
☆Nostalgia☆

حجم

۶۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۶۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان