دانلود و خرید کتاب پریرا چنین می گوید آنتونیو تابوکی ترجمه شقایق شرفی
تصویر جلد کتاب پریرا چنین می گوید

کتاب پریرا چنین می گوید

معرفی کتاب پریرا چنین می گوید

کتاب پریرا چنین می گوید نوشتۀ آنتونیو تابوکی و ترجمۀ شقایق شرفی است. این کتاب را انتشارات کتاب خورشید منتشر کرده است.

درباره کتاب پریرا چنین می گوید

رمان پریرا چنین می‏گوید معروف‏ترین اثر آنتونیو تابوکی است. اتفاقات این کتاب در لیسبون پایتخت پرتغال و از زبان دکتر پریرا حکایت می‏شود. این رمان برای تابوکی جایزۀ «کامپیلو» و جایزۀ اروپایی «ژان مونه» را به ارمغان آورد. از روی این اثر فیلمی به کارگردانی «روبرتو فانزا» و با بازیگری «مارچلو ماسترویانی» در سال ۱۹۹۵ ساخته شده است.

در پریرا چنین می‌گوید داستان در دوره حکومت سالازار در پرتغال جریان دارد، اما با کمک داستان شخصی که پریرا تعریف می‌کند با تاریخ آشنا می‌شویم، از طریق تحولات درونی و آگاهی‌یافتن او نسبت به مسائل زمانه. در حقیقت تعهد سیاسی - اجتماعی نویسنده به پریرا، سردبیر روزنامه که شخصیتی است تخیلی منتقل می‌شود. کتاب پریرا چنین می‌گوید داستان تاریخی و یا مستند نیست و از پایان بازی دارد و به همین دلیل خواننده می‌تواند به‌دلخواه سرنوشت قهرمان داستان را تعیین و نتیجه‌گیری کند.

خواندن کتاب پریرا چنین می گوید را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های فلسفی می‌توانند از مخاطبان این کتاب باشند.

درباره آنتونیو تابوکی

آنتونیو تابوکی در سال ۱۹۴۳ در ایتالیا به دنیا آمد. آنتونیو تابوکی از منتقدان سرسخت «سیلویو برلوسکونی»، نخست‌وزیر سابق ایتالیا بود و از هیچ فرصتی برای انتقاد کردن از او پرهیز نکرد. برخی از کارهای او به فیلم تبدیل شده‌اند. شخصیت‌های کتاب‌های او آدم‌های مهمی نیستند و معمولاً از بطن جامعه هستند، آدم‌هایی با ظاهر معمولی و درد و رنج‌های زندگی روزمره.

بخشی از کتاب پریرا چنین می گوید

«پریرا می‌گوید آقای مونتیرو روسی بلافاصله با دستپاچگی گفت که همان روز به دفتر روزنامه خواهد آمد. گفت که این کار برایش جالب است، و هرکار دیگری هم برایش جالب است، زیرا حالا که دانشکده را تمام کرده و باید خرج زندگی را در آورد، احتیاج به کار دارد، اما پریرا احتیاط به خرج داده و گفته که نباید در دفتر روزنامه همدیگر را ملاقات کنند، در حال حاضر این طور بهتر است. صلاح در این است که بیرون همدیگر را ملاقات کنند، در شهر؛ و بهتر است که وعده ملاقات را از پیش تعیین کنند. پریرا می‌گوید چنین گفت چون نمی‌خواست فرد غریبه‌ای را به آن اتاق زهواردررفته در خیابان رودریگو دا فونسکا۶۶ دعوت کند، در آن جایی که بادبزنی قراضه وزوز می‌کرد و همیشه هم بوی گند غذای سرخ‌شده می‌آمد و مسببش زن سرایدار بود، زن بدجنسی که همه را با سوءظن می‌پائید و کاری نمی‌کرد جز سرخ کردن. و از آن گذشته نمی‌خواست که فرد غریبه‌ای متوجه شود که هیئت تحریریه بخش فرهنگی لیزبوا فقط در خود او خلاصه می‌شود، در پریرا، مردی که در آن سوراخی از گرما عرق می‌ریزد و عذاب می‌کشد. پریرا می‌گوید خلاصه از او پرسید که اگر امکان داشته باشد یکدیگر را در شهر ملاقات کنند، و او، یعنی مونتیرو روسّی، در جواب گفت: «همین امشب در میدان آلگریا۶۷ مجلس رقص است با آواز و گیتار و از من دعوت شده که یک ترانه ناپلی بخوانم، آخر می‌دانید من نیمه‌ایتالیایی هستم، امّا به لهجه ناپلی آشنایی ندارم، درهرصورت صاحب کافه در هوای آزاد میزی برایم رزرو کرده است و اسمم را روی آن نوشته، چطور است آنجا همدیگر را ملاقات کنیم؟» پریرا می‌گوید در جواب گفت: «بسیار خُب» و گوشی را گذاشت و عرقش را پاک کرد و بعد فکر بکری به سرش زد، فکر تهیه گزارش کوتاهی تحت عنوان «تقویم روز». و تصمیم گرفت که بلافاصله آن را برای شنبه بعد به چاپ برساند. پس بی‌اختیار، شاید به این خاطر که به ایتالیا فکر می‌کرد، عنوان را چنین نوشت: «دو سال پیش لوئیجی پیراندللو چشم از جهان فروبست.» بعد زیر آن نوشت: «این نمایشنامه‌نویس بزرگ، اثر خود، خواب و خیال و شاید هم نه را در لیسبون به روی صحنه آورده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۱۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان