کتاب اکبرشاه
معرفی کتاب اکبرشاه
کتاب اکبرشاه؛ روایتی از دربار پادشاه فارسی زبان هند نوشتهٔ نوید کاروچی و ترجمهٔ ابوالحسن حاتمی است و انتشارات کتاب خورشید آن را منتشر کرده است. خواندن چنین کتابی برای کسانی که عاشق تاریخاند بسیار جالب و آموزنده است.
درباره کتاب اکبرشاه
افراد زیادی تاج محل را میشناسند؛ بسیاری احتمالاً از آن دیدن هم کردهاند، این بنا یکی از شاهکارهای معماری جهان و ازجمله پربازدیدترین اماکن گردشگری بینالمللی است.
با اینحال متأسفانه، کل تاریخ شبهقاره هند که برای شناخت تمام رویدادهای اوراسیا (اروپا و آسیا) اساسی است، برای بسیاری تقریباً کاملاً ناشناخته مانده است؛ از گسترش اقوام هند و اروپایی در جهان تا شاهزاده سیدارتا گوتاما از تبار نجیبزادگان سکایی، که اصلاحگر آئین هندوان ملقب به بودا، (بیدار شده) بود، همینطور رهبر بزرگ معنوی مانند مهاتما گاندی و شخصیتهای دیگر.
هند اکنون هم یکی از قدرتهای نوین منطقهای است. کتاب اکبرشاه شما را با یک فرهنگ یکتای چند وجهی آشنا میکند که آن فرهنگ والای اوراسیا- مدیترانهای است و از شیان تا سمرقند، دهلی، اصفهان، اورشلیم، استانبول، مسکو، پراگ، وین، رم، پاریس، بروژ و گرانادا را دربرمیگیرد و در طول جاده ادویه و جاده ابریشم از قرن چهارم قبل از میلاد تا به امروز ادامه دارد.
خواننده با خواندن این کتاب به درون این تالارهای تودرتوی طلایی و مزین به سنگهای قیمتی، با دیوارههای چوبی مشبک و معطر صدفکاریشده وارد میشود. از پشت آن دیوارههای مشبک، چشمانِ سیاهِ سوزانِ زنانِ نامرئی نظارهگرند و باغهای افسانهای، فوارههای خنک، الماسهای گلکنده و یاقوتهای برمهای وجود دارند. به علمای سختگیر و مرموز، به حکمای صوفی و زرتشتی، به راجههای هندو و البته به فرنگیها یا «فرانکیها» برمیخورد. و بالاخره، دربار با پردههای ظریف چشمنواز کنار زده میشوند. و پیامرسان خبری از بنگال میآورد؛ فتوای مذهبی از جانپور که هر فرد مسلمان قلمرو پادشاهی، چه سنی و چه شیعه موظف است علیه کسی قیام کند که پیروانش او را پادشاه اسلام و امیر مؤمنان، سایه خدا در جهان، پادشاه کبیر و مبارز در راه ایمان، ابوالفتح جلالالدین محمد اکبر، مینامند.
داستان در شهر فاتحپور سیکری میگذرد، تاریخ وقوع داستان سال ۹۸۸ هجری، ۴۶۸۱ هندوها، ۵۳۴۰ یهودیان، ۴۲۷۷ چینیها، ۱۵۸۰ میلادی است. اکبر، پادشاه بزرگ مغول، سیوهشتساله و در درباری که زبان رسمی آن فارسی است، حضور دارد. این کتاب درباره فتوحات بزرگ او که از سال ۱۵۶۲ شروع شد، یا اقامت او در منطقه وسیعی از هند مرکزی تا افغانستان و دوستیاش با راجپوتی هندو نیست؛ بلکه موضوعش راجع به دربار باشکوه او در فاتحپور سیکری، پیوند عرفانی و درعینحال بسیار انسانی او با حکیم ابوالفضل، فرزند شیخ مبارک است که دقیقاً یک سال قبل از شروع داستان، در ۱۵۷۹، حکمی صادر کرده بود که مورخان اروپایی آن را به نادرستی «فتوای معصومیت» نامیدهاند: حکمی که رمان کاروچی با آن شروع میشود و در نهایت سعی دارد نشان دهد پادشاه بدون زیر پا گذاشتن دستورات قرآنی، در مباحث الهیاتی یا فقهی میان حکما با مشاورانش، همواره حرف آخر را میزده است، ولی بنا بر آن قدرت، اختیار و بینش عقیدتی خود. اکبرشاه در سال ۱۵۸۲ فرقهای التقاطی به نام توحید الهی بنیان گذاشت که هدف نهاییاش گذر از تفاوتهای فرقهای مختلف موجود در قلمرو پادشاهی بوده است: با مجموعه آداب و اصول اخلاقی بسیار مشابه آنچه در کتاب مقدس و قرآن آمده با الهام از آئین جِین و دستگاه مذهبی الهامگرفته از مناسک زرتشتی؛ ولی هیچ تفاوتی بین آنها حتی در دارالاسلام وجود ندارد. مسیر سنت، مسیر استدلال، مسیر عرفانی، همگی به خدا راه میبرند؛ در کلمات، در ذهن، در قلب.
خواندن کتاب اکبرشاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند در قالب رمان و داستان، با تاریخ هند و سلاطین آن، بهویژه در قرن ۱۶ میلادی، بیشتر آشنا شوند پیشنهاد میکنیم.
درباره نوید کاروچی
نوید کاروچی متولد ۱۹۷۲ میلادی (۱۳۵۱ خورشیدی) در شهر رم است؛ با مادری ایرانی اهل سبزوار و پدری ایتالیایی.
از دانشگاه «لاساپینزا»ی رم در رشته تاریخ شرق آسیا فارغالتحصیل شده و در همین شهر بهعنوان دبیر کار و زندگی میکند. قبلاً از او دو رمان جنگجویان و التقاطی منتشر شده است. چندین اثر ازجمله فراتر از باور اثر «وی. اس. نایپول» و آینه آینه اثر «پل کیهیل» را ترجمه کرده است. وی ویرایش انگلیسی کتاب نور اثر شاعر پارسیزبان «درویش» را نیز بر عهده داشته است.
رمان اکبرشاه (نورِ اکبر) انعکاس خوبی در نشریات مهم ادبی ایتالیایی داشته و با استقبال فراوان خوانندگان مواجه شده است. در رقابتهای ادبی معتبر ایتالیا ازجمله جایزه کیانتی، جایزه چِلیه مِسّاپیکا، جایزه اَکویی اِستوریا و جایزه شهر ویتوریا جزو رمانهای مرحله نهایی بوده است.
بخشی از کتاب اکبرشاه
«خشم اکبرشاه میتوانست کوهها را بشکافد، همانطور که آنها را مسطح میساخت. مثل آب، آرامشش بیکران بود، اما همچون آتش، تأثیرش بر جسم و جان کسی که در معرض خشمش قرار میگرفت، باقی میماند. متأسفانه پدرم مجبور شد تفاوتشان را تجربه کند.
تنها بیشتر از یک روز از درگیری در مسجد نگذشته بود که مسئولان آن به عبادتخانه احضار شدند. پادشاه سعی داشت علیرغم پوشیدن چکمههای بلند و ردای جنگی ظاهر خود را آرام نشان دهد: «همه شما را در اینجا فراخواندهایم، زیرا هیچ مرد مؤمنی این مکان را که رزم با سلاح مکتب و عقل صورت میگیرد، با خشونت بیاعتبار نخواهد کرد. بااینحال به خود اجازه دادید به مسجد جامع که منارههای آن از فراز دیوار دیده میشود هتک حرمت کنید. بنابراین قبل از اینکه نتیجه بگیریم شما در زمره مؤمنان نیستید، میپرسیم چه اتفاقی افتاده؟»
چهره اکبرشاه پر از خشمی فروخورده و درهم بود و هیچیک از حاضران جرئت سخن گفتن نداشت. همه آنها در زیر سقف یک ایوان و زیر نگاه حاکمی که بالای تخت نشسته بود، جمع شده بودند. صحن خلوت و آسمان روشن بود. عبادتخانه بنایی آشنا و درعینحال ناشناخته به نظر میرسید، مانند مکانی که خارج از فصل از آن بازدید کرده باشند.
پادشاه بانگ زد: «کوتوال!»
جمال هراسان جلو رفت: «اعلیحضرتا...»
«مباشر را مخاطب قرار دهید!»
«بله، اعلیحضرت.» پدرم نگاهش را به زیر انداخت: «بهگمانم مردی که فرستاده بودم تا وفاداری ملا بدائونی را بیازماید، باعث این درگیری شده است.»
مباشر دربار گفته او را تصحیح کرد: «میخواست برای او دامی بگسترد.»
«نه... خوب شاید. بینید، در رختشویخانه به من گفتند که یک عالم مذهبی سیاهپوش ممکن است پارچه روکش ظروف غذای اعلیحضرت را به سم آلوده کرده باشد.» درحالیکه همهمهای در میان حاضرین افتاده بود، با خودداری سعی کرد تا دوباره به سوی پادشاه نگاه نکند. «بعد این نامه پادشاه کابل را کشف کردم، بنابراین فکر کردم... متوجه هستید؟»
«و درست در روزی این برنامه را چیدید که مسجد جمعه از همیشه شلوغتر است. شما به عواقب آن فکر نکردید؟»
«نه، من....»
پادشاه فریاد کشید: «بیشعور! بهخاطر تو شیخ ابوالفضل مجروح شد!»
ابوالفضل دخالت کرد: «نورِ جهان، آن اتفاق را نوازش ناشیانهای به حساب بیاورید. صورت من به سرخی ملایمی آلوده شد.»
«شیخ، انکار نکن. ما هنوز باور نداریم که ندانی چهکسی به تو ضربه زده است.»
ابوالفضل دیگر چیزی نگفت و حضور او در میان جمعیت و نه در کنار حاکم، منظرهای غیرعادی بود. خیلیها با نگاه کردن به گونه متورم او پوزخند میزدند.»
حجم
۲۷۳٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه
حجم
۲۷۳٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه