کتاب دختران نحیف
معرفی کتاب دختران نحیف
دختران نحیف اثر میوریئل اسپارک رمانی است در حال و هوای جنگ جهانی دوم در انگلستان که با ترجمه شهریار وقفیپور به چاپ رسیده است.
درباره کتاب دختران نحیف
داستان در ساختمان می آو تیک میگذرد. ساختمانی برای سکونت نوجوانان که بنیانگذار ان شخصی به اسم مک مری است. داستان حول محور زندگی چند دختر نوجوان و پیرمردی به اسم نیکلاس میچرخد. دخترها در طبقات بالای باشگاه زندگی میکنند. انها یک دریچه مخفی به بالای پشت بام پیدا کرده اند و آنجا میروند تا حمام آفتاب بگیرند. اما مشکلی وجود دارد. تنها دختران لاغر میتوانند از این دریچه بگذرند. از قضا روزی ساختمان آتش میگیرد و دریچه مذکور که روزی گذشتن از ان نوعی شوخی و تفریح بود نقشی حیاتی در نجات جان آنها پیدا میکند.
خواندن کتاب دختران نحیف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستانی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره میوریئل اسپارک
میوریئل اسپارک یکی از محبوبترین نویسندگان انگلیسی در دوران پس از جنگ جهانی دوم محسوب میشد. او متولد فوریه ۱۹۱۸ بود و در سال ۲۰۰۶ درگذشت
اسپارک اصالتا اسکاتلندی بود و در ادینبورگ به دنیا آمده بود. او در مدرسه دخترانه جیمز گیلسپی درس خواند و در کالج هریوت وات به تحصیل خود در دورههای مکاتبات تجاری و خلاصهنویسی ادامه داد. او برای مدتی هم انگلیسی درس میداد و بعد از آن منشی یک فروشگاه بود.
اسپارک نویسندگی را با شعر و نقد ادبی شروع کرد و در سال ۱۹۵۴ به کلیسای کاتولیک ملحق شد و خودش این اتفاق را قدمی ضروری در مسیر رمان نویس شد میدانست.
بخشی از کتاب دختران نحیف
سلینا وارد سالن پذیرایی شد، با یک کلاه لبهگرد بلند و کفشهای پاشنهبلند لژدار؛ میگفتند این مدها از فرانسه میآید و نماد جنبش مقاومت است. یکشنبه صبحی، آخرهای وقت بود. آماده بود برای قدمزدنی باشکوه در پیادهروهای باغ کنزینگتن، همراه با گِرِگی.
سلینا کلاهش را برداشت و گذاشتش کنارش، روی کاناپه. گفت: «برای ناهار یک مهمان دارم، فلیکس». فلیکس کلنل جی. فلیکس دابل۲۶ بود، رئیس شعبهای از سرویس اطلاعاتی امریکا که طبقهٔ بالایی هتل مجاور باشگاه را اشغال کرده بود. او از معدود مردانی بود که به یکی از مراسم رقص باشگاه دعوت شده بود و آنجا سلینا را برای خودش انتخاب کرده بود.
جین گفت: «من دارم نیکلاس فارینگدن را برای ناهار میآورم».
«اما او توی هفته اینجا بود».
«خب، دارد دوباره میآید. من باش رفتم یک پارتی».
سلینا گفت: «چه خوب. ازش خوشم میآد».
جین گفت: «نیکلاس با اطلاعات امریکا کار میکند. شاید کلنل تو را هم بشناسد».
معلوم شد این دو مرد همدیگر را ندیده بودند. آنها دور میزی چهارنفره با این دو دختر، منتظر شریک شدند، در حالی که غذاها از پنجرهٔ حائل آورده شد. غذای یکشنبه بهترین غذای هفته بود. هر وقت دخترها بلند میشدند تا بروند و غذا بیاورند، فلیکس دابل از روی صندلیاش نیمخیز میشد، به نشانهٔ احترام، بعد دوباره مینشست. همانطور که دخترها غذا را سرو میکردند، نیکلاس مثل انگلیسیمردی لم داده بود که دارای حق تمتع ارباب۲۷ است.
سرپرست باشگاه، زن قدبلندی با پوست خاکستری که عادتاً لباسهای خاکستری میپوشید، خبری کوتاه را اعلام کرد که «نمایندهٔ محافظهکار مجلس میآید تا میزگردی دربارهٔ پیشانتخابات ارائه دهد» در سهشنبهٔ آتی.
نیکلاس لبخند پتوپهنی زد که صورت آفتابسوختهاش را حتی زیباتر ساخت. انگار از ایدهٔ ارائهٔ میزگرد خوشش آمده بود و این را به کلنل هم گفت که او هم با خوشرویی موافقت کرد. به نظر میرسید کلنل عاشق کل باشگاه است و سلینا کانون مرکزی و عملی احساساتش در این زمینه. این تأثیر عامِ باشگاه می آو تیک بر تمامی بازدیدکنندگان مذکرش بود و نیکلاس تنها به شیوهای استثنایی دلبستهٔ این مجموعه بود، شیوهای که حس شاعرانهاش را تا نقطهٔ غیظ به جوش میآورد، چرا که در عین حال، با طنزی کنایی فرایند شکلگیری افکارش را تشخیص میداد، این که چگونه دارد تصویری را به این اجتماع تحمیل میکند که با آن در تضاد است.
صدای خوشوبش سرپرستِ خاکستری شنیده میشد که به گرگی موخاکستری که با هم پشت میز نشسته بودند، میگفت: «خب گرگی، من نمیتوانم در آن واحد همهجای این باشگاه باشم».
جین به همنشینانش گفت: «این واقعیتی است که زندگی را برامان قابل تحمل میکند».
کلنل امریکایی گفت: «ایدهٔ کاملاً تازهای است»؛ اما منظورش چیزی بود که نیکلاس قبل از آن که جین حرف بزند، موقع بحث از چشمانداز سیاسی باشگاه می آو تیک گفته بود. نیکلاس راهکار داده بود که: «باید بهشان گفت اصلاً رأی ندهند، منظورم این است که قانعشان کرد اصلاً رأی ندهند. ما میتوانیم بدون دولت سر کنیم. ما میتوانیم با سلطنت کنار بیاییم، با مجلس اعیان، با ...»
حجم
۱۱۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۱۱۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه