دانلود و خرید کتاب خانه ای روی گورها لینزی کِری ترجمه محمدرضا شکاری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب خانه ای روی گورها اثر لینزی کِری

کتاب خانه ای روی گورها

نویسنده:لینزی کِری
امتیاز:
۴.۶از ۶۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه ای روی گورها

کتاب خانه ای روی گورها داستانی از لینزی کری با ترجمه محمدرضا شکاری است. این داستان جذاب از خانه جدید خانواده تسا می‌گوید. خانه‌ای که توسط ارواح تسخیر شده است. 

درباره کتاب خانه ای روی گورها

تِسا، عاشق خانه و زندگی‌شان در فلوریدا است. دریا، آب و هوای آفتابی، مدرسه و تمام دوستانش که در فلوریدا هستند. اما حالا که خانواده تصمیم گرفته‌اند برای کار به شیکاگو بروند همه چیز تغییر می‌کند. کم‌کم اندوه در وجود تسا ریشه می‌دواند و کمی بعدتر، اندوهش به ترس بدل می‌شود. خانه‌ای که در شیکاگو انتظار آن‌ها را می‌کشد، خانه‌ای متعلق به قرن نوزدهم است و اما مشکل، صداهای نامفهوم و چراغ‌هایی است که خود به خود خاموش و روشن می‌شوند. نقاشی‌هایی که در دفتر تسا ظاهر می‌شوند و تصویر دختر شش ساله‌ای که در آینته اتاق تسا افتاده است...

خانه آن‌ها در تسخیر ارواح است ولی مشکل اینجاست که پدر و مادر تسا، حرف او را باور نمی‌کنند. تسا باید این موضوع را با کمک دوستانش حل کند...

کتاب خانه ای روی گورها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

نوجوانان و دوست‌داران داستان‌های پر رمز و راز و ماجراجویانه از خواندن داستان خانه‌ای روی گورها لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب خانه ای روی گورها

باران به شیشه جلوی ون کوچک قراضه ما می‌خورد و برف‌پاک‌کن‌ها تند تند کار می‌کنند تا شیشه تمیز بماند. روشنایی‌های شهر به چشم خسته من تار می‌شوند. پنج‌شنبه، صبح فورت مایرز را ترک کردیم. نوزده ساعت زیر کمربند ایمنی بودم، چهار تا کیک توئینکی خوردم، بیست و یک قسمت تکراری از سیمپسون‌ها را دیدم و یک شب را هم در هتلی نقلی گذراندیم تا این‌که بالأخره به این‌جا رسیدیم: شیکاگو؛ شهر پرباد.

پدر و مادرم مدام می‌گویند دقیقاً همان جایی است که همیشه بهش نیاز داشتیم اما نمی‌دانستیم وجود دارد. من که معنی‌اش را نمی‌فهمم.

بابا با صدایی آن‌قدر بلند که من بتوانم بشنوم اما نه آن‌قدر که برادر کوچکم جونا را بیدار کند می‌گوید: «می‌دونی چیه، خونه‌مون اواخر قرن نوزدهم ساخته شده. واسه همین باید یه دستی به سر و روش بکشیم.»

مامان با شوق و ذوق سر تکان می‌دهد. «می‌دونم. اما واقعاً ارزشش رو داره. به اون همه چوب اصل فکر کن! اون سقف‌های بلند! مثل رؤیاست.»

با بیزاری چشم‌غره می‌روم. این‌که رؤیا نیست، اما نمی‌شود این موضوع را توی کله‌شان فرو کرد.

ماشین به شدت از جلوی چیزی در جاده کنار می‌رود و گردنم را کج می‌کنم تا ببینم چه بوده. سایه‌ها در تاریکیِ جلوی ما می‌رقصند. «چی بود؟»

«یه شاخه کوچولو وسط جاده. همه‌چی مرتبه. دیگه داریم می‌رسییییم.» بابا این حرف را با همان لحنی می‌زند که وقتی می‌خواهد فضا را دلچسب کند آن را به کار می‌برد. «اون عقب حالت خوبه، عزیزم؟»

سرم را بلند می‌کنم اما نمی‌توانم قیافه‌اش را از توی آینه جلو ببینم. تا حدودی خوشحالم. اگر می‌توانستم ببینمش، احتمالاً هیجان‌زده و مشتاق بود، مثل همیشه که درباره اثاث‌کشی به این‌جا صحبت می‌کند؛ درباره شغل جدیدش.

نظرات کاربران

Hana
۱۳۹۹/۱۲/۱۰

ترسناک، غم‌انگیز و هیجان‌انگیز بود.🙂 داستانش با یک آغاز فوق‌العاده شروع شد و با یه پایان فوق‌العاده هم تموم شد.

シ︎دختر کتابخونシ︎
۱۴۰۰/۰۱/۲۶

یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم🥺ترسناک نبود اما بیشتر جالب بود💫کتاب های پرتقال همیشه عالین👌🏻من به غیر از پرتقال نشر های دیگه ایی رو هم میخونم😄اما به نظر من پرتقال بهترین کتاب هارو داره😊وقتی این کتاب و تموم

- بیشتر
شاهدخت کتاب ها
۱۴۰۱/۰۱/۰۴

کتاب خیلی عالی ای بود ، درمورد دختری به نام تسا است که خیلی زندگی اش در فلوریدا رو دوست داشت ، اما وقتی آنها به خانه قرن نوزدهمی در شیکاگو آمدن ، وجود تسا پر از اندوه شد و

- بیشتر
♡عاشق کتاب♡
۱۴۰۰/۰۳/۲۹

راستش اولش فکر می کردم که دارم یک کتاب ژانر وحشت می خونم. اما به مرور احساس کردم که کنار شخصیت های کتاب هستم و دارم با اون ها ماجراجویی می کنم. از شما طاقچه عزیز به خاطر قرار دادن کتاب های

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۱/۱۸

بعد از اسباب کشی خانواده وودوارده به شیکاگو، آن ها متوجه حضور موجودی عجیب و مرموز در خانه ی جدید خاکستری شان، می شوند. سروصدا، نورهای لرزان و نقاشی های ایجاد شده روی دفتر طراحی دختر خانواده، تسا، باعث شکل

- بیشتر
Emily
۱۴۰۰/۰۱/۳۰

مطالعه نسخه چاپی ترسناک خیلی نبود فقط هیجان انگیز بود ولی ماجرای جالبی داشت و این کتاب بستگی داره به اینکه چه قدر کتابای ترسناک خوندین اگه زیاد خونده باشین فک نکنم خیلی باهاش بترسین

Dr.Kimiya
۱۴۰۰/۰۴/۱۶

یک کتاب خیلی زیبا و البته ترسناک یکی هم غم انگیز درمورد دختری که از شهر خودشون نقل مکان می کنن و میان شیکاگو داخل خونه جدیدشون اتفاقات ترسناکی اتفاق میفته حتما مطالعه کنید

نویسنده
۱۳۹۹/۱۰/۱۲

این کتاب خیلی عالی بود ، کمی ترسناک و بیشتر مهیج بود من این کتاب رو به شما دوستان پیشنهاد می کنم خودم بسیار از خوندنش لذت بردم . 💙💙

eli
۱۴۰۱/۱۱/۱۲

عالیه این کتاب مثل یه معجون می مونه که ترکیبی از فانتزی و هیجان و ترسناک و لذت بخش داره حتما مطالعه کنین و شما ها نظراتتون رو این زیر برام کامنت کنین❤❤

hosna
۱۴۰۱/۰۸/۱۵

کتاب خیلی قشنگی داشت پایانش هم زیبا بود .زیاد ترسناک نبود فقط ماجرا جویی فوق العاده جالبی داشت...حتما بخونید بهتون پیشنهاد میکنم .👌💜

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۴)
«از گوشی‌ها متنفر نیستم؛ از این متنفرم که توی تجربه‌های ما دخالت می‌کنن. این یه نمونه‌ش: به فرض تو به یه تعطیلات معرکه می‌ری، مثلاً به آبدره‌های توی نروژ. خیلی از دوست‌هات بیشتر وقتشون رو می‌ذارن پای عکس گرفتن و پست کردنشون توی شبکه‌های اجتماعی، بعد منتظر لایک‌ها و کامنت‌ها می‌شن. در واقع اصلاً اون لحظه رو تجربه نمی‌کنن. همین‌طور زیبایی رو. همه‌چی رو.»
بهار
مامان زل می‌زند توی چشم‌هایم. «تسا،‌ فردا می‌خوای کلاس هفتم رو توی مدرسهٔ جدیدت شروع کنی. فکر نمی‌کنی لازمه وسایل بیشتری بیرون بیاری؟ و کم‌کم مستقر بشی؟» دست‌به‌سینه می‌شود. علاقه‌ای به زندگی در این خانه ندارم. تاریک است. بوی آدم‌های پیر را می‌دهد و هر گوشه‌اش عنکبوت دارد. نه، ممنونم. «می‌شم. فقط چند روز فرصت لازم دارم.» و همین‌طور به یک بلیت یک‌طرفه به خانه. دلم برای صدای موج‌ها و بوی شور هوا تنگ شده. برای مارمولک‌ها و ماسه‌هایی که لای انگشت‌های پایم می‌رفتند. برای ریچل. ریچل مثل کرهٔ بادام‌زمینی می‌ماند روی ژلهٔ من. خامهٔ ترش روی پیاز من. شکر توی شربت آب‌لیموی من. او بهترین دوست من است و من مجبور شدم ترکش کنم. کار اشتباهی است. خیلی خیلی اشتباه است. دست می‌برم سمت استخوان ترقوه‌ام و با انگشت‌هایم گردن‌آویز نقره‌ای کوچک را می‌مالم. این گردن‌آویز الان تنها چیزی است که من را به او وصل می‌کند... تنها چیزی که در آن با هم سهیم هستیم. گردن‌آویز ریچل به جای زنجیر، چرم سیاه دارد و عکس من تویش است؛ وگرنه جفتشان شبیه هم هستند.
F.Shetabivash
آن‌ها متفاوت هستند، پیچیده‌اند. عیبی ندارد. همان‌طور که از نظر دوست‌های جدیدم عیبی ندارد.
پیگیری
وقتی که فکر می‌کنند حواسم نیست.
...!
دقیقاً همان جایی است که همیشه بهش نیاز داشتیم اما نمی‌دانستیم وجود دارد.
...!
ما هنرمندیم. خالقان تقدیر خودمون!
luna
یعنی مامان و بابا نمی‌توانند بفهمند؟
itbdiana
اما واقعاً ارزشش رو داره
...!
دست جونا را در دستم فشار می‌دهم و داد می‌زنم: «مامان؟» و از پنجره دور می‌شوم. خبری نیست. قلبم در سینه‌ام محکم‌تر می‌کوبد، آن‌قدر محکم که می‌ترسم اولین فرد دوازده‌ساله‌ای باشم که حملهٔ قلبی بهش دست می‌دهد.
پیگیری
رنگ‌های آبی و ارغوانی دوباره پای تختم افتاده‌اند. فقط این بار آن دفتر طراحی‌ام که گذاشته بودمش سر جایش هم کنار آن‌هاست. و باز است...
پیگیری

حجم

۱۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان