کتاب استاد سولنِس معمار
معرفی کتاب استاد سولنِس معمار
کتاب استاد سولنِس معمار نوشته هنریک ایبسن نویسنده نروژی است که با ترجمه بهزاد قادری منتشر شده است. این نمایشنامه که بعد از هدا گابلر نوشته شده است. بازگشت ایبسن جدید با تغییرات بسیار است. کتاب استاد سولنِس معمار داستان یک استاد معمار است که از هر صدا و نسل تازهای میترسد او نمیخواهد هیچکس جایش را بگید، از طرفی با کسی روبهرو میشود که ادعا میکند سالها قبل به او قولی داده است.
استاد سولنِس معمار، در سه پرده، از یک سر شب آغاز میشود و روز بعد هنگام بهخاکافتادن خورشید پایان مییابد. پردهٔ یک شبهنگام در دفتر کار استاد معمار، پردهٔ دو صبح روز بعد در اتاقنشیمن خانهٔ استاد معمار، و پردهٔ سه دمدمههای غروبِ همان روز و بیرون از خانهٔ او، در ایوان رو به باغ و خانهٔ تازهسازش روی صخرهها، رخ میدهد. زمانِ تقویمی آن شب نوزده سپتامبر (پردهٔ اول) و روز بیست سپتامبر (پردهٔ دو و سه) است؛ یعنی زمانی که زمین وارد اعتدال پاییزی، اول مهر ماه، میشود.
مجموعهنمایشنامههای بیدگل، مجموعهای منحصربهفرد از نمایشنامههایی است که یا تابهحال به فارسی ترجمه نشدهاند، و یا ترجمهٔ مجددی از نمایشنامههایی خواهد بود که از هر جهت لزوم ترجمهٔ مجدد آنها حس میگردد.
خواندن کتاب استاد سولنِس معمار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب استاد سولنِس معمار
راهنما: هر آنچه را که دارم، خانه و مزرعهام را با صدق و صفا عرضه میکنم.
براند: اما زندگیات را نه؟
راهنما: زندگیام را؟
براند: بله. چه میگویی؟
راهنما: هر چیزی حدی دارد. من همسر و چند کودک در خانه دارم.
براند: به خانهات بازگرد. زندگیات به راه مرگ میرود، تو خدا را نمیشناسی، خدا هم تو را نمیشناسد.
اما پِر که خودش از «منِ» حیوانی فراتر نمیرود، برای آنیترا ویژگیهای فردِ «آشنایی» را برمیشمارد که یادآور رفتار براند است: «هستن کسایی که همش غرق تفکر راجع به روحن،/اینها همهشون توی تاریکی دنبال حقیقت میگردن./من خودم یکبار کسیرو میشناختم که یه تیکه جواهر بود،/ولی اون هم بیراهه رفت،/حرفاش بیمعنی، طبل توخالی.»
پرسش این است: کدام را انتخاب کنیم، «همه یا هیچِ» براند یا «هم این و هم آن/باری به هر جهتِ» پِر؟ دستکم، کلیسای یخینی که براند بر فراز کوهی بلورآجین بنا کرده و مردم را به آن فرامیخواند، آرزویی است که از واقعیت موجود فراتر میرود. به نظر ایبسن و هگل، براند و پِر نمیتوانند به منِ انسانی برسند. هگل معتقد است «منِ» انسانی، آزاد و تاریخی که «با نفی (کنونی) آنچه (در گذشته) بوده است به آنچه شده (در آینده) مبدل خواهد شد»(Ibid.,۳۰)، با آنکه نسبت به خویشتنِ خویش تاریخی است و حق دارد خودش را «به عنوان خودآگاهی بر خود و دیگران آشکار کند»(.Ibid) نمیتواند بهتنهایی و در انزوا پدید آید،
مگر درون انبوهی از انسانها. از این رو واقعیت انسانی تنها به صورت اجتماعی میتواند وجود داشته باشد ولی برای آنکه انبوه انسانها به اجتماع مبدل شود تنها تکثر آرزوها کافی نیست بلکه آرزوهای هر یک از اعضای انبوه انسانها باید بر آرزوهای اعضای دیگر تعلق گیرد یا بتواند تعلق گیرد. اگر واقعیت انسانی، واقعیتی اجتماعی است، اجتماع نمیتواند انسانی باشد مگر به عنوان مجموعهای از آرزوهایی که یکدیگر را به عنوان آرزو بخواهند. آرزوی انسانی، یا بهتر بگوییم آرزوی آدمیزا۳۷، که فردی آزاد و تاریخی و آگاه از فردیت و آزادی و تاریخ و سرانجام تاریخیت خویش پدید میآورد، فرقش با آرزوی حیوانی [...] آن است که نه بر عینی واقعی و «محصل» و داده، بلکه بر آرزوی دیگر تعلق میگیرد. [...] واقعیت انسانی، به عنوان واقعیتی متفاوت از واقعیت حیوانی، نمیتواند به وجود آید مگر با کار و کنشی که چنین آرزوهایی را برآورد: تاریخ انسانی، تاریخ آرزوهای آرزو شده است.
حجم
۱۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
نظرات کاربران
امروز کتاب صوتیش رو گوش دادم اما نپسندیدم، به خوبی نمایشنامههای دیگهٔ ایبسن نبود. گفتگوهای دو نفرهٔ دخترک با استاد معمار بیش از حد طولانی و یکنواخته و بعد از مدتی حوصلهٔ آدمو سر میبره، بخصوص با اون عشوههای عجیب
شاهکار...
ترجمه ی خیلی روان و خوبی داشت...داستان پر کشش و زیبا بود
این ترجمه و خصوصا مقدمهی این ترجمه، یک شاهکار است. بی نظیر است! هزاران بار درود بر جناب بهزاد قادری و نشر بیدگل! بی هیچ اغراقی، این یک کتاب فاخر و درخشان است. در مقدمه کتاب جناب قادری تمام زیر و