کتاب مردن به روایت مرداد
۳٫۳
(۸)
خواندن نظراتمعرفی کتاب مردن به روایت مرداد
«مُردن به روایت مُرداد» دربردارنده ۱۲ داستان کوتاه از مرجان صادقی، نویسنده معاصر ایرانی است.
در بریدهای از داستان «اَرمله» از این کتاب میخوانیم:
«زن رفته بود تو تاریکی نشیمنشان، صداش را انداخته بود توی سرش، داشت میگفت پنجرهها را تاقی بُرِش بزند. تازه رسیده بودم و آقسقّال که چوب میبرید و انگار برای حرفهای زن تره هم خرد نمیکرد هنوز متوجهم نشده بود. پاش را آورده بود بالا گذاشته بود روش و محکم اره میکشید، طره موهاش روی پیشانیاش افتاده بود، مکث کرده بود زن حرفش را بزند یا دقیق شده بود به اندازهزدنهاش. زن همانطور که از شوهرش حرف میزد که چند دهنه دکان دارد کجای تیمچه مظفریه، با مجمعهای که توش قطاب گذاشته بود و تنگِ شربت توتی که مثل النگوهاش جیرینگ جیرینگ صدا میداد، هُل خورد تو. مجمعه را که میگذاشت روی تاقچه گفت میخواهد توی کوچه تیمجانی پنجرههای خانهاش بیفتد سرِ زبانها، بعد چادرش را گرفت به دندان، راهش را کشید و رفت. گفتم: «یاالله» و سَرَک کشیدم تو، سر بلند کرد.
گفتم:
«اوغور بهخیر.»
گردنش را دراز کرد، از پس شانهام پنجره و دیوار خشتی پشتش را که نصفش ریخته بود و پیتهای حلبی را چیده بودند روش، پایید، بعد مچ دستش را چندبار تکان داد و نشست:
«بیا تو.»
روی چهارپایه لقی، پشت میز نشست، حرف که میزد نورِ کدری با گردههای ریزِ معلق که از شیشه دودگرفته نزدیک سقف میپاشید تو، میرفت توی دهانش. پسِ کلهاش را خاراند، شنیدم یکی از حلبیها با صدای کشدارِ تیزی خورد زمین، چند نفر آنطرفتر سوت زدند و تشویق کردند. چمباتمه زدم بیخ دیوار، زیر چهارچوبِ خالی پنجره، داشت سیگار باریکش را دود میکرد، کفِ دستهاش را مالید به گره زانوهاش، انگار عرق کرده بودند، بعد یکی از چشمهاش را بست، سیگارش را محکم پک زد. حرفم ته گلوم گیر کرده بود که گفت:
«نرفتی دم حجره آقات؟»
کجخلق نبود، تلخ نپرسید، میخواست بداند.
«نمیرم.»
گفته بودم نمیروم تا حرفم را به کرسی بنشانم، آقام گفته بود:
«پدرسگ، دختر کم است چسبیدی به اَرمَله هیچی ندار.»
ما سه نفر هستیم
داوود غفارزادگان
بلبل حلبی (مجموعه داستان)محمد کشاورز
تقدیم به چند داستان کوتاهمحمدحسن شهسواری
خدا مادر زیبایت را بیامرزدحافظ خیاوی
پایکوبی (مجموعه داستان)محمد کشاورز
فردا داستان خوبی مینویسمسپیده ابرآویز
وضعیت بنفشامیررضا مافی
بازی عروس و دامادبلقیس سلیمانی
روز خرگوشبلقیس سلیمانی
داستان من نوشته شدقباد آذرآیین
باواریاهادی تقیزاده
نه مرگهادی معصومدوست
سنگ یحیاخسرو عباسی خودلان
و حالا عصر استطیبه گوهری
گاه گرازهارضا زنگیآبادی
پوکه بازکورش اسدی
من ژانت نیستممحمد طلوعی
فصل کبوترحسین فتاحی
هاسمیکمرجان صادقی
راز خانه شکیبابراهیم مهدیزاده
آوازهایی زیر سایه تمارا
محمد عفیفی
میعاد با راماآرتور سی. کلارک
برگ هایی از تاریخ بی قراری ماکامیار عابدی
عروس چوپان هاعباس صفاری
تجربه توسعه آسیای شرقیها جون- چانگ
غوطه خاطرات، در چشمه خیالفدریکو گارسیا لورکا
تبیین جغرافیایی ارمنستان براساس منابع اسلامیکارن خانلری
ریخت شناسی داستان های مینی مالیستیمحمدجواد جزینی
تعلق سازمانیمحمدحسین اسمعیلی
چگونه به زبان جامعه شناسی بنویسیم؟مارک ادواردز
حجم
۶۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۶۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
قیمت:
۴۷,۵۰۰
تومان
نظرات کاربران
داستان های کتاب پیرامون حس ها و موقعیت های تاریکی میگذره. من فقط داستان یک جفت پولک آبی رو دوست داشتم اما زبان و جمله بندی ها در جاهای زیادی برام لذت بخش بود.
فونت مشکل داره.