کتاب سایهی سنگین خانم الف
معرفی کتاب سایهی سنگین خانم الف
کتاب سایهی سنگین خانم الف، نوشته پائولو جوردانو و با ترجمه محیا بیات در نشر برج منتشر شده است. در کتاب سایهی سنگین خانم الف، جوردانو عشق و مرگ را از منظر کسی که زنده مانده رودرروی هم میگذارد. یک طرف خاطرات بازمانده است و طرف دیگر غیبتی طولانی و نابودکننده. غیبت خانم الف، کسی که در بارداری پرخطر نورا همراهش بوده است و شاهد اولین گامهای کودکش و نگهبان باهوش عشق نوپای او و همسرش. حالا بیماری زندگی او را تغییر داده است و غیبت و ازدستدادنش بسیار ترسناک و ویرانگر است.
خواندن کتاب سایهی سنگین خانم الف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب سایهی سنگین خانم الف
بابِت صدایش میکردیم. این نام مستعار، خوشایند ما بود زیرا تداعیگر حس خویشاوندی بود و خوشایند او بود چون برازندهاش بود و با آن آوای فرانسه، پرطمطراق به گوش میرسید. گمانم امانوئل هرگز معنیاش را نفهمد، مگر اینکه روزی برحسباتفاق به داستان کارن بلیکسِن۲، یا محتملتر به فیلمش، بربخورد و آن موقع به ربطش پی ببرد. به هر روی برایش کاملاً جا افتاده بود که خانم الف از جایی بهبعد بابِت باشد، بابِت او. و بهگمانم آوای این نام را با صدای دمپاییهای او مرتبط میدانست؛ دمپاییهایی که پرستارش در بدو ورود به خانهٔ ما میپوشید و آخر روز کنار جاکفشی جفتش میکرد. وقتی نورا متوجه زیرهٔ فرسودهٔ دمپاییها شده بود، یک جفت نو برایش تهیه کرد. آنها را توی کمد گذاشت و هرگز استفادهشان نکرد. چنین شخصیتی داشت: نهتنها هیچچیز را عوض نمیکرد، بلکه با جسم و جانش در برابر تغییرات مقاومت میکرد. گرچه سرسختیاش جالب و درعینحال احمقانه بود، منکر نمیشوم که دوستش داشتم. در زندگی ما، زندگی من و نورا و امانوئل، که آن دوران انگار هر روز منقلب میشد و مثل گیاهی نوپا در دست ویرانگر باد میلرزید، او عنصری پابرجا بود، پناهگاهی بود؛ درختی کهنسال با تنهای چنان تنومند که بهزحمت سه دست به دورش حلقه میشد.
شنبهای در ماه آوریل بود که تبدیل شد به بابِت. امانوئل آن موقع حرف میزد، اما هنوز روی صندلی کودک مینشست که با این حساب باید پنج یا شش سال پیش باشد. خانم الف ماهها بود که اصرار میکرد یک بار هم که شده برای ناهار به خانهاش برویم
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
نظرات کاربران
داستانی بسیار زیبا و دردناک از حضوری زنی به عنوان یک خدمتکار در کنار یک خانواده، که نه تنها حضور فیزیکیاش برای آنها ضروری میشود، بلکه از نظر روانی هم به او وابسته میشوند. «سرطان خانم الف، جدا بودن من
بیاندازه از خوندنش لذت بردم، و دوستش داشتم. آهسته، لطیف و غمگین بود.
آه از غم لطیفی که میذاره رو دل آدم.
داستانی بسیارجالب وخواندنی.
داستان تاثیری که زنی به نام خانم الف در زندگی یک زوج جوان و فرزندشان میگذارد وبعد از فوت وی ارتباط این زوج روی خط باریکی قرار میگیرد. داستان کشش چندانی نداشت و متوجه نشدم چرا باید این داستان روایت میشد
با اینکه ترجمه بسیار عالی و روان بود ولی داستان اصلا گیرا نبود برای من. بسیار کسلکننده، با ریتم کند و نقطه عطف خاصی هم نداشت برام. در کل میتونم بگم چیز خاصی نداشت برام.
داستان یک تم آرام وسرد و بی روح داره خوندنش افسردگی میاره،نصفشو خوندم واصلا دلم نخواست تمومش کنم.
حالمو بد کرد خوشم نیومد
داستانش خوب بود
کتاب راجع ی خدمتکار خانه است که در کل افراد خانه دلتنگش شدند بعد مرگ بخاطر سرطان،در کل کتاب خودش بد نبود ولی در مقابل رمان های خوب مثل«جزء از کل» که آدم همش میخاد بدونه بقیش چیشد این کتاب