دانلود و خرید کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف پائولو جوردانو ترجمه محیا بیات
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف اثر پائولو جوردانو

کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف

انتشارات:نشر برج
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف

کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف، نوشته پائولو جوردانو و با ترجمه محیا بیات در نشر برج منتشر شده است. در کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف، جوردانو عشق و مرگ را از منظر کسی که زنده مانده رودرروی هم می‌گذارد. یک‌ طرف خاطرات بازمانده است و طرف دیگر غیبتی طولانی و نابودکننده. غیبت خانم الف، کسی که در بارداری پرخطر نورا همراهش بوده است و شاهد اولین گام‌های کودکش و نگهبان باهوش عشق نوپای او و همسرش. حالا بیماری زندگی او را تغییر داده است و غیبت و ازدست‌دادنش بسیار ترسناک و ویرانگر است.

خواندن کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب سایه‌ی سنگین خانم الف

بابِت صدایش می‌کردیم. این نام مستعار، خوشایند ما بود زیرا تداعیگر حس خویشاوندی بود و خوشایند او بود چون برازنده‌اش بود و با آن آوای فرانسه، پرطمطراق به گوش می‌رسید. گمانم امانوئل هرگز معنی‌اش را نفهمد، مگر اینکه روزی برحسب‌اتفاق به داستان کارن بلیکسِن۲، یا محتمل‌تر به فیلمش، بربخورد و آن موقع به ربطش پی ببرد. به هر روی برایش کاملاً جا افتاده بود که خانم الف از جایی به‌بعد بابِت باشد، بابِت او. و به‌گمانم آوای این نام را با صدای دمپایی‌های او مرتبط می‌دانست؛ دمپایی‌هایی که پرستارش در بدو ورود به خانهٔ ما می‌پوشید و آخر روز کنار جاکفشی جفتش می‌کرد. وقتی نورا متوجه زیرهٔ فرسودهٔ دمپایی‌ها شده بود، یک جفت نو برایش تهیه کرد. آن‌ها را توی کمد گذاشت و هرگز استفاده‌شان نکرد. چنین شخصیتی داشت: نه‌تنها هیچ‌چیز را عوض نمی‌کرد، بلکه با جسم و جانش در برابر تغییرات مقاومت می‌کرد. گرچه سرسختی‌اش جالب و درعین‌حال احمقانه بود، منکر نمی‌شوم که دوستش داشتم. در زندگی ما، زندگی من و نورا و امانوئل، که آن دوران انگار هر روز منقلب می‌شد و مثل گیاهی نوپا در دست ویرانگر باد می‌لرزید، او عنصری پابرجا بود، پناهگاهی بود؛ درختی کهن‌سال با تنه‌ای چنان تنومند که به‌زحمت سه دست به دورش حلقه می‌شد.

شنبه‌ای در ماه آوریل بود که تبدیل شد به بابِت. امانوئل آن موقع حرف می‌زد، اما هنوز روی صندلی کودک می‌نشست که با این حساب باید پنج یا شش سال پیش باشد. خانم الف ماه‌ها بود که اصرار می‌کرد یک بار هم که شده برای ناهار به خانه‌اش برویم

نظرات کاربران

الهه
۱۳۹۹/۱۱/۲۵

داستانی بسیار زیبا و دردناک از حضوری زنی به عنوان یک خدمتکار در کنار یک خانواده، که نه تنها حضور فیزیکی‌اش برای آنها ضروری می‌شود، بلکه از نظر روانی هم به او وابسته می‌شوند. «سرطان خانم‌ الف، جدا بودن من

- بیشتر
Rana
۱۳۹۹/۱۱/۰۱

بی‌اندازه از خوندنش لذت بردم، و دوستش داشتم. آهسته، لطیف و غمگین بود.

حمیده پارسائیان
۱۳۹۹/۱۱/۱۷

آه از غم لطیفی که می‌ذاره رو دل آدم.

AS4438
۱۴۰۰/۰۹/۰۱

داستانی بسیارجالب وخواندنی.

پریچهر
۱۴۰۲/۰۳/۰۲

با اینکه ترجمه بسیار عالی و روان بود ولی داستان اصلا گیرا نبود برای من. بسیار کسل‌کننده، با ریتم کند و نقطه عطف خاصی هم نداشت برام. در کل میتونم بگم چیز خاصی نداشت برام.

کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
۱۴۰۱/۱۲/۲۳

داستان یک تم آرام وسرد و بی روح داره خوندنش افسردگی میاره،نصفشو خوندم واصلا دلم نخواست تمومش کنم.

nina61
۱۴۰۱/۰۵/۰۹

حالمو بد کرد خوشم نیومد

z.gh
۱۴۰۰/۰۲/۰۸

داستانش خوب بود

علیرضا نورانی
۱۴۰۰/۰۲/۰۶

کتاب راجع ی خدمتکار خانه است که در کل افراد خانه دلتنگش شدند بعد مرگ بخاطر سرطان،در کل کتاب خودش بد نبود ولی در مقابل رمان های خوب مثل«جزء از کل» که آدم همش میخاد بدونه بقیش چیشد این کتاب

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳۸)
من بین دو آتش سوزان رنجش و توقع گیر افتاده‌ام: یک طرف زن میان‌سالی بیمار و طرف دیگر بچه‌دبستانی‌ای سرزنده، هر دو ولع دارند همهٔ نگاه‌ها رو به خودشان باشد، از ترس اینکه ناپدید شوند.
نازنین بنایی
میان بی‌شمار چیزی که در این ده سال زندگی مشترک دربارهٔ همسرم آموخته‌ام یکی‌اش همین عادت ناخوشایند تمایل به تنهاماندن است هنگام رنج. ناگهان از دسترس خارج می‌شود، نمی‌گذارد هیچ‌کس تسلایش دهد، مرا مجبور می‌کند سرجای خودم بمانم و تماشاچی بی‌مصرف رنج‌بردنش باشم؛ امتناعی که گاه به ناجوانمردی تعبیرش می‌کنم.
نازنین بنایی
آدم‌ها در جسارت‌دادن به یکدیگر بخیل‌اند. فقط می‌خواهند به خود بقبولانند که تو از آن‌ها کمتری.
Faeze
از لحظهٔ خاصی به‌بعد، متقاعد شد که این بار نوبت پروردگار است که از او طلب مغفرت کند.
Mitir
وقتی از رناتو می‌گفت، انگار می‌خواست چیزی را به ما بفهماند؛ انگار می‌خواست تجربه‌های رابطه‌ای هرچند بدعاقبت و کوتاه، ولی صادقانه و خالص را به ما منتقل کند. هر عشقی، در درازمدت، نیازمند کسی است که ببیندش و تصدیقش کند و بر آن صحه بگذارد، اگر نه ممکن است اصلاً عشق نباشد. بدون نگاه او ما در خطر بودیم.
نازنین بنایی
پایان نه مختصرترین اهمال را بر ما می‌بخشاید، نه نادیده‌انگاشتنی‌ترین قصور
AS4438
گفتم: - خب دیگر، مواظب خودت باش. خندید. نیازی به تظاهر نبود. مرگ از پیش آنجا بود. کنار ما، نیمهٔ خالی تخت را اشغال کرده بود و آرام منتظر بود.
Mitir
- برای چه چیز او بیشتر از همه دلت تنگ می‌شود؟ نورا نیازی به تعمق نداشت، برایش روشن بود. - برای آن روشی که با آن به ما جسارت می‌داد. آدم‌ها در جسارت‌دادن به یکدیگر بخیل‌اند. فقط می‌خواهند به خود بقبولانند که تو از آن‌ها کمتری.
z.gh
- فرق چندانی بین مرگ آدم‌ها با هم وجود ندارد. همه با کم‌آمدن نفس می‌میرند.
نسیم رحیمی
- کشفیات علمی نه میانه‌ای با زندگی آسوده دارند، نه با همسران ناسازگار.
نسیم رحیمی

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۹,۰۰۰
تومان