دانلود و خرید کتاب خوشا خوشبختان یاسمینا رضا ترجمه زهرا خانلو
تصویر جلد کتاب خوشا خوشبختان

کتاب خوشا خوشبختان

نویسنده:یاسمینا رضا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خوشا خوشبختان

خوشا خوشبختان داستانی جالب و تفکربرانگیز از یاسمینا رضا نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس موفق معاصر درباره خوشبختی و معنای آن است. این که خوشبخت بودن چیست؟ حالتی از رضایت درونی یا موقعیت خاص بیرونی؟ احساسی است که برای لحظاتی ایجاد می‌شود و در روزمرگی‌ها رنگ می‌بازد یا حسی همیشگی است؟ رابطهٔ عاطفی انسان‌ها و عشق میانشان چه نقشی در احساس خوشبختی دارد؟ و اصلاً رابطهٔ خوشبختی با معنای عشق و ادراک آن چیست؟ 

شاید بتوان گفت این پرسش‌ها ذهن یاسمینا رضا را مشغول کرده و او با به تصویر کشیدن زندگی روزمرهٔ شخصیت‌های داستان از زبان خودشان و خلق روابطی تودرتو که امروزه در اکثر جوامع شاهدش هستیم، خواسته است این پرسش‌ها را در جان خواننده بنشاند. او را به قضاوت دربارهٔ سطحی شدن انسان امروزی بکشاند و دور شدن از معنای زندگی را به او اخطار کند.

 درباره کتاب خوشا خوشبختان

 خوشا خوشبختان بیست و یک فصل دارد که از زبان هجده راوی روایت می‌شود. عشق‌ها، رابطه‌ها، خیانت‌ها، خوشی‌ها و تلخی‌های زندگی هریک از زبان خودشان در زمان و مکانی مشخص بازگو می‌شود. در تمام این روایت‌ها جست‌وجوی مفهوم زندگی، رنج معاشِ عاطفی و هستی متزلزل انسانِ متجدد پدیدار می‌شود. خلأ عشق راستین در هستی انسان امروز با نگاهی ساده، باورپذیر و به همان اندازه دقیق واکاویده می‌شود. این فقدان خواننده را وامی‌دارد تا بیندیشد که عشق چیست و ارزش هستی کدام است و راه رهایی کجاست. پرسش‌هایی که هر روز بیش از پیش در تاریکای زندگی مدرنِ بشری از دست می‌گریزند و پاسخی درخور نمی‌یابند.

 خواندن کتاب خوشا خوشبختان را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

 دوست‌داران داستان‌هایی درباره زندگی و عشق را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره‌ی یاسمینا رضا

یاسمینا رضا در ۱ مه ۱۹۵۹ در پاریس از پدری نیمه ایرانی و نیمه روس، و مادری مجارستانی متولد شد. یاسمینا رضا کار حرفه‌ای را با بازیگری آغاز کرد. او در سال ۱۹۸۷، نخستین نمایشنامه خود با نام گفتگوهای پس از خاکسپاری را نوشت که با موفقیتی چشمگیر مواجه شد و جایزه مولیر را از آن خود کرد. پس از آن مسخ کافکا را برای اجرایی از رومن پولانسکی ترجمه کرد و دوباره جایزه مولیر را کسب کرد. در سال ۱۹۹۴ با نمایشنامه هنر به اوج شهرت رسید که در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه تونی شد. چند سال او اولین رمان خود به نام حرمان را نوشت. از آثار مشهور او می‌توان به گفتگوهای پس از خاکسپاری، خدای کشتار، مرد اتفاقی و اندوهی ژرف اشاره کرد. یاسمینا رضا را موفق‌ترین نمایشنامه‌نویس دهه آخر قرن بیستم فرانسه می‌دانند.

بخشی از کتاب خوشا خوشبختان

همه‌چیز عصبی‌اش می‌کند. اظهارنظرها، اشیا، آدم‌ها. همه‌چیز. دیگر نمی‌توانیم بیرون برویم مگر اینکه بد تمام شود. همیشه برای بیرون رفتن متقاعدش می‌کنم؛ اما تقریباً همیشه آخرش پشیمان می‌شوم. ما با خنده و شوخی از مردم خداحافظی می‌کنیم، در پاگرد می‌خندیم، اما در آسانسور بی‌اعتنایی به سرعت حاکم می‌شود. باید یک روز این سکوت بررسی شود. به خصوص در ماشین، شب، بعد از اینکه پز مال و اموالتان را به تماشاچیان داده‌اید و دارید برمی‌گردید؛ ترکیبی از سلطه بر دیگران و دروغ به خود. سکوتی که حتی رادیو هم آن را تاب نمی‌آورد. چه کسی در این جنگِ خاموش جرئت دارد روشنش کند؟ امشب وقتی داشتم لباسم را عوض می‌کردم، روبر طبق معمول چرخی در اتاق بچه‌ها زد. می‌دانم چه می‌کند. تنفسشان را چک می‌کند. خم می‌شود و مدتی می‌ماند تا مطمئن شود که آن‌ها نمرده‌اند. بعد هر دو در دستشویی هستیم. بی هیچ ارتباطی. او دندان‌هایش را می‌شوید و من آرایشم را پاک می‌کنم. به توالت می‌رود. بعد او را نشسته روی تخت می‌بینم که ایمیل‌هایش را با گوشی بلک‌بری‌اش چک می‌کند و ساعت بیدار شدنش را کوک می‌کند. بعد خودش را لای ملافه‌ها جابه‌جا می‌کند و خیلی زود چراغ سمت خودش را خاموش می‌کند.

من سمت دیگر تخت می‌نشینم، ساعتم را کوک می‌کنم، به دست‌هایم کرم می‌مالم، یک قرص استیلنوکس۲۴ می‌خورم، گوش‌گیرها و لیوان آبم را می‌گذارم روی میز. بالش‌ها را مرتب می‌کنم و عینک می‌زنم و راحت تکیه می‌دهم که کتاب بخوانم. تازه شروع کرده‌ام که روبر با لحنی به قول خودش خنثی می‌گوید تو رو خدا خاموش کن! این اولین کلماتی است که از پاگرد خانهٔ رمی گروب۲۵ تا همین حالا به زبان آورده. جواب نمی‌دهم. بعد از چند ثانیه بلند می‌شود و تا نیمه روی من خم می‌شود که چراغ سمت مرا خاموش کند. موفق می‌شود خاموشش کند. در تاریکی به بازو و پشتش می‌زنم و آخر هم چندین ضربهٔ دیگر می‌زنم و دوباره روشنش می‌کنم. روبر می‌گوید سه شبه که خواب ندارم. دلت می‌خواد از پا دربیام؟ چشم از کتابم برنمی‌دارم و می‌گویم یه قرص استیلنوکس بخور. ـ من از این آشغالا نمی‌خورم. پس غر نزن. ـ من خسته‌ام اودیل... خاموش کن. اون آشغالو خاموش کن. زیر ملافه‌ها مچاله می‌شود. سعی می‌کنم بخوانم. از خودم می‌پرسم آیا کلمهٔ خسته در دهان روبر بیش از هر چیز دیگری باعث دوری‌مان نشده؟ نمی‌پذیرم که به این واژه مفهومی وجودی بدهم. ما این واژه را از قهرمانی ادبی که خود را از سرزمین ارواح بیرون کشیده می‌پذیریم، نه از شوهری که زندگی زناشویی‌مان را با او شریک هستیم. روبر چراغ سمت خودش را دوباره روشن می‌کند، ملافه‌ها را با خشونتی ناجور می‌زند کنار و لب تخت می‌نشیند. بی‌اینکه برگردد می‌گوید من می‌رم هتل. من ساکتم. او تکان نمی‌خورد. برای بار هفتم می‌خوانم: «روز که از پشت پرده‌های کرکره‌ای کهنه آمد تو، گیلور سگ را دید که زیر صندلی شکسته خوابیده بود. دستشویی لعابی ترک خورده بود. بر دیوار روبه‌رو عکس مردی بود که غم‌زده به او نگاه می‌کرد. گیلور رفت جلوی آینه...» حالا گیلور کیست؟ روبر از جلو خم شده. پشتش را به من کرده. در این وضعیت است که آوازش را سر می‌دهد: من چی‌کار کردم؟ زیادی حرف زدم؟ آدم تندی‌ام؟ زیادی می‌نوشم؟ پرچونگی می‌کنم؟ دِ یالا بگو داستانو. امشب چطور بود؟ می‌گویم معلومه که زیاد حرف می‌زنی! ـ خیلی آزاردهنده بود، شرم‌آور بود. ـ آره، خیلی خوب نبود. ـ شرم‌آور.



شادی
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

حیف از این کتاب زیبا که چنین ترجمه ضعیفی داره، بعید می‌دونم اگر خود مترجم دوباره کتاب رو بخونه متوجه بشه چی میخونه. مصیبت تر از اون عدم رعایت علایم نگارشی که کار رو سخت تر کرده. دیالوگ ها پشت

- بیشتر
mahsa
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

خود داستان به شدت گیراست و زندگی های معمولی رو خیلی زیبا نشون میده فقط ترجمه و ویراستاری افتضاااح به معنای واقعیست... حیف این کتاب با این ترجمه

Arezoo Ghandchi
۱۳۹۹/۰۸/۲۹

کتاب جذاب و خوبیه، اما واقعا ترجمه ناشیوایی داره. به شخصه اذیت شدم. کلمات بی ربط، جملات رها شده، مشخص نبودن گوینده جملات و ...

پرنیان فهیم
۱۳۹۹/۰۹/۱۶

یک رمان جذاب ، از دل روزمرگی های آدمهایی که بعدا میفهمیم یجورایی به هم ربط دارند ... یاسمینا رضا توی این کتاب به خوبی اثر وقایع روزمره و به ظاهر کم اهمیت رو توی بطن زندگی نشون میده ...

- بیشتر
yasaman ashraf hesari
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

ترجمه کتاب متاسفانه اصلا خوب نیست، انتخاب کلمات و جمله بندی مشکل داره

maryam
۱۳۹۹/۰۸/۲۷

من این کتابو ب پیشنهاد ی دوست میخونم و تا اینجا تونسته منو جذب کنه واقعا ... کتاب خیلی خوبیه برا اینکه خودمون در بیرونیم و از بیرون حرفا و ذهنیتای افرادیو میخونیم ک اگر در زندگی واقعی باهاشون مواجه

- بیشتر
رویا متهور
۱۴۰۰/۰۱/۰۵

کتاب چندین روایت از آدمهای متخلف هست که در رابطه های دوستی و خانوادگیو شغلی هستند. چیزی ک ممکنه خواننده رو به دردسر بندازه تعدد شخصیت ها و روابط هست. به نظرم با یه نمودار درختی می تونید راحت تر کتاب

- بیشتر
مگدا
۱۴۰۰/۰۱/۱۳

این کتاب را در کمپین بایلدا کتاب بخوانیم، خواندم کتاب و داستان عالی بود ولی حیف از این ترجمه و ویراستاری واقعا

مینا
۱۳۹۹/۱۱/۱۹

یعنی قبل چاپ کسی نخونده بود این کتاب!؟ مترجم عزیز لطفا دیگه هیچ کتابی ترجمه نکن. با تشکر

hamed
۱۳۹۹/۱۰/۱۲

مترجمش واقعا یک آدمه بیسواده و واقعا تاسف

زوج، نفوذناپذیرترین چیز است. هیچ‌کس نمی‌تواند یک زوج را درک کند؛ حتی اگر با آن‌ها زندگی کند
hmdh
هر مردی یه جای امن نیاز داره تا با دنیا مقابله کنه. نمی‌تونی خودتو گسترش بدی اگه یه نقطهٔ ثابت نداشته باشی، یه پایگاه اولیه. آنیتا خونه و زندگی منه. خونوادهٔ منه. اگه می‌خوای هوایی تازه کنی دلیل نمی‌شه برنگردی خونه.
کاربر ۹۵۷۳۲۲
عجیبه، چسبیدن به ارزش‌های احمقانه، اونم تو ساعت آخر، وقتی همه‌چیز داره تموم می‌شه.
صنوبر
همه خوب می‌دونیم که دنیا ورطهٔ اشک‌هاست. ورطهٔ اشک‌ها.
m.zarifi
گفت وقتی کسی وارد مطب من می‌شه باعث افتخار من شده
آسمان شب
خوشبخت بودن یه حالته. حتی با عشق هم نمی‌تونی خوشبخت باشی اگه حالت خوشبخت بودن رو نداشته باشی.
Eli
گوش‌های تیزی دارد. عصبی‌ام می‌کند. حواسش به همه‌چیز هست. آخر من آدم‌هایی را ترجیح می‌دهم که به هیچ‌چیز توجه نمی‌کنند. آدم یاد می‌گیرد تنها باشد. آدم خودش را بسیار خوب اداره می‌کند. احتیاج نیست چیزی را توضیح دهد.
محی تجری
گفت وقتی کسی وارد مطب من می‌شه باعث افتخار من شده
آسمان شب
گفت وقتی کسی وارد مطب من می‌شه باعث افتخار من شده
آسمان شب
گفت وقتی کسی وارد مطب من می‌شه باعث افتخار من شده
آسمان شب

حجم

۱۴۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۴۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۲۷,۵۰۰
تومان