کتاب روی خط چشم
معرفی کتاب روی خط چشم
کتاب روی خط چشم، مجموعه ده داستان نوشته پیمان هوشمندزاده است. داستانهای کتاب روی خط چشم از لحاظ ساختاری به یکدیگر مرتبط هستند اما از هم مستقلند و میتوان هرکدام را جدا خواند.
دربارهی کتاب روی خط چشم
کتاب روی خط چشم مجموعه ده داستان نوشته پیمان هوشمندزاده است. داستانهایی جذاب و خواندنی که از لحاظ ساختاری به یکدیگر مرتبط هستند اما هر کدام هم میتوانند مستقل باشند. داستانهای زیبا که به شما کمک میکنند تا با نگاهی متفاوت و جدید به اشیای دور و برتان نگاه کنید و با آنها مرتبط شوید. پیمان هوشمندزاده کتاب روی خط چشم را به علی، پسر شبنم تقدیم کرده است و بر اساس حروف علی، پسر شبنم، هر داستان را نامگذاری کرده است.
کتاب روی خط چشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب روی خط چشم یک انتخاب عالی برای دوستداران و طرفداران داستان کوتاه است.
دربارهی پیمان هوشمندزاده
پیمان هوشمندزاده در سال ۱۳۴۸ متولد شد. او عکاس و نویسنده معاصر است. تاکنون چند کتاب از جمله «شاخ»، «ها کردن»، «حذف به قرینه مستی»، «وقت گل نی» و «دو تا نقطه» را منتشر کرده است. مجموعه «قهوهخانههای گمرک» و «دستها و کمربندها» از مشهورترین آثار این نویسندهاند. او همچنین موفق به کسب مدال طلا در نمایشگاه بینالمللی عکس کودک در سال ۱۳۷۷ شده است.
بخشی از کتاب روی خط چشم
فارغ از آنکه بختش به بخت من نیست، به گلی اعتقاد دارم. من با گلی زندگی کردهام. بخش زیادی از زندگی مرا پُر کرده. جدای از محاسبات پیچیدهای که در اسمش نهفته، جدای از ابجدش و جدای از قدمتش که سختی کار را افزون میکند، گلی مایع ظرفشویی بینظیریست.
از آن متنفر نیستم. نه، نیستم. یک اشتباه محاسباتی بود. هر چند دیر ولی این را جدیدن فهمیدهام که اقبال من در پاککنندهها نیست، در شویندهها نیست و اصرار بر آن تهی از فایده. بااینحال گلی بخشی از زندگی من است. هنوز هم عاشقش هستم. گلی را میخرم، همچنان میخرم و کُدهای بختآزماییاش را همچنان وارد میکنم. به احترام عمر، به احترام سالیان دور! اما دل نمیبندم. دیگر انتظار نمیکشم. لحظهشماری نمیکنم. این سلوکیست که پیشه کردهام: نه تنفر و نه دل بستن؛ رها.
داشتن یک خانه، داشتن یک خانهٔ ویلایی در شمال چندان هم مهم نیست. حداقل آنقدر مهم نیست که اشیا آزار ببینند. آن هم شیئی از سالیان! نه تنفر و نه دل بستن. پیشهٔ جدید من رهاییست. بخت را باید رها کرد و تا رها نشود بازگشتی نخواهد بود.
بهظاهر به خرافات میزند اما این فقط ظاهر جریان است. قوانینی در کار است که بیانکردنی نیست. چندان هم بیحسابوکتاب پیش نمیرود. جهان پیچیده است. وقتی خوب دقت کنی کنایههایی میبینی که بیدلیل نیستند. چرا یکدفعه جلو آمد؟ چرا بدون آنکه مرا بشناسد پا پیش گذاشت؟ آن هم درست وقتی که روی چای تمرکز کرده بودم!
: چایی میل دارین؟
کیست که دست رد بزند به چنین پیشنهادی؟ پیش رفتم. چرا که در هر پیشرفتی پیشآمدی پنهان است. گاه به خیر و گاه به شر. بنیاد بنیادین و پابهقرصی ندارد. درست مثل خوشی شناور است. لحظهای به تو میل میکند و بهلحظهای از تو میگردد.
و دقیقن به این خاطر است که هر صفحه که باز کنی، از هر بابی، بهحتم چیزکی از طریق گفته. شک نمیکنم. کل روز را بهتأنی مرور میکنم. مسیر را مرور میکنم. یک ساعت زودتر راه افتادم، چرا؟ کل مسیر را پیاده رفتم، چرا؟ و فقط از خیابانهای اصلی. نه، این اتفاقی نیست. برای منی که همیشه کوچهپسکوچه میکنم یک نشانه است. رمز است. علت است. درست همان روزی که بیراهه نرفتم اقبال به درخشش میافتد. بهیکباره کُدهای ریزْ چراغ راه میشوند. و انگار کسی کنار گوشَت میگوید: صبر کن، فقط تا آخر برج رعایت کن، فقط تا آخر برج!
رعایت میکنم و باقی این ماه را فقط از خیابانهای اصلی میروم، پیاده میروم. مگر چند روز تا روز قرعهکشی مانده؟ مگر چند روز تا اعجاز بخت من مانده؟ صبر پیشه میکنم. رعایت میکنم. نه برای خودم، برای او. به احترام نامش. به احترام کسی که با معرفیاش جریان بهمراتب غریبتر شد.
حجم
۵۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۵۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
نظرات کاربران
تا امروز ضعیف ترین نویسنده ایرانی برای من... گمان کنم صرف داشتن رابطه با نشر چشمه سبب چاپ کارهای ایشون میشه. البته اگه با هزینه شخصی نباشه...