دانلود و خرید کتاب چپ داروینی پیتر سینگر ترجمه محمدمهدی هاتف

معرفی کتاب چپ داروینی

کتاب چپ داروینی نوشته پیتر سینگر از مجموعه مطالعات تکامل نشر کرگدن است. مجموعهٔ «مطالعات تکامل» بر آن است با فراهم آوردن متون کلاسیک و غیرکلاسیک در همهٔ مباحث تکاملی، گامی کوچک در راه شناخت انقلاب داروینی و نتایج و استلزامات آن بردارد و کمک کند ما نسبت خود را با این انقلاب علمی هرچه روشن‌تر کنیم. 

بررسی و پژوهش در تاریخ نظریهٔ تکامل و تاریخ مواجههٔ ما با این نظریه و نیز احیای میراث فرهنگی و علمی ما در این زمینه گام کوچک دیگری است در این راستا  که مجموعهٔ «مطالعات تکامل» به آن می‌پردازد.

درباره کتاب چپ داروینی

کتاب چپ داروینی نظرات پیتر سینگر فیلسوف اخلاق استرالیایی و نظریه‌پرداز برجستهٔ اخلاق زیستی درباره نظریه تکامل داروین است. سینگر در این اثر می‌کوشد بر پایهٔ شواهدی که به‌ویژه از نظریهٔ بازی‌ها وام گرفته، نشان دهد تفسیر دست‌راستی از سرشت انسانی بر پایهٔ نظریهٔ تکاملْ تفسیری ناصواب است، و باید با تفسیری همکارانه که نفع فرد را در گرو نفع همگان می‌بیند جایگزین شود.

 به‌طور خلاصه، سینگر در پی آشتی دادن داروینیسم با سوسیالیسم است. برای دستیابی به این مقصود او نخست دو وصلت نامیمون تاریخی را هدف قرار می‌دهد. وصلت نخست، چنان‌که گفته شد، میان داروینیسم و سرمایه‌داری است. سینگر می‌کوشد سردستی نشان دهد این دو تلازمی با هم ندارند و بنابراین، باز کردن این گره تاریخی دشوار نیست. وصلت دوم نیز میان سوسیالیسم و مارکسیسم برقرار است. سینگر در عین اینکه همدلی چندانی با مارکسیسم نشان نمی‌دهد، عمیقاً دلبستهٔ سوسیالیسم است. با باز کردن این دو گره او می‌کوشد دو عنصر آزادشده، یعنی داروینیسم و سوسیالیسم، را با هم پیوند زند.

 خواندن کتاب چپ داروینی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 پژوهشگران جامعه‌شناسی و زیست‌شناسی و علوم سیاسی.

 بخشی از کتاب چپ داروینی

یک جامعهٔ انسانی قدری گرایش رقابتی و قدری گرایش همکارانه از خود بروز می‌دهد. این واقعیت را نمی‌توان تغییر داد، اما شاید بتوان توازن میان این دو عنصر را بر هم زد. امریکا در قرن بیستم سرمشق یک جامعهٔ رقابتی بوده است، در این جامعه رانهٔ ثروت شخصی و در رأس قرار گرفتن، از نظر عموم هدف تمام اعمال ماست. اما در ژاپن، مردم تمایل بیشتری به جهت‌گیری گروهی دارند و کمتر خود را جلو می‌اندازند. این ضرب‌المثل ژاپنی که «میخی که بلند است چکش می‌خورد» نقطهٔ مقابل این ضرب‌المثل غربی است که «چرخی که صدا می‌دهد روغن می‌خواهد». اما یافتن نمونه‌های همکاری در امریکا نیز دشوار نیست، و در ژاپن هم مردم می‌دانند چطور خودشان را نشان دهند و با رقبا به‌شیوه‌ای که به‌لحاظ اجتماعی پذیرفته شده است رقابت کنند. پس در بحث از جوامعی که به‌جای همکاری تشویق به رقابت می‌کنند، و بر عکس، سخن بر سر جوامعی است که تفاوت در درجه دارند، نه در نوع؛ و آن نوع رقابتی که من در ذهن دارم نیز بیشتر رقابت در عرصهٔ بازار است، و بنابراین درنهایت رقابتی است برای ثروت شخصی.

یک جامعهٔ همکارانه، در مقایسه با یک جامعهٔ رقابتی، همخوانی بیشتری با ارزش‌های چپ دارد. ترغیب به جست‌وجوی منفعت شخصی از طریق بازار آزاد، احتمالاً سهمی در دستیابی به سطوح بالای شکوفایی در جوامع توسعه‌یافته داشته است، اما هم‌زمان شکاف میان فقیر و غنی، و توقف حمایت از فقیران را در پی داشته است. هر اصلی دربارهٔ عدالت که برای ارتقای سطح زندگی گروه‌های فرودست در جامعه اولویت قائل باشد، این امر را غیرقابل‌دفاع می‌داند. از منظر فایده‌گرایانه نیز من تردید دارم ثروتِ بیشتر برای طبقات متوسط و بالا بتواند افزایش فلاکت انسانی را که این رویکرد برای فقیران به بار آورده است جبران کند. هم تحقیقات ملی و هم تحقیقات بین‌المللی همبستگی کمی میان افزایش ثروت و افزایش خوشبختی، در شرایطی که نیازهای اولیه برآورده شده باشد، نشان می‌دهد. جامعهٔ رقابتی، که به افراط کشیده شده، ما را وامی‌دارد منفعت شخصی را با عبارتی که زمانی روی تی‌شرت ایوان بوئسکی، سوداگر وال‌استریت (  کسی که شخصیت گوردون گِکو در فیلم وال‌استریتِ الیور استون در حقیقت نقش او را بازی می کند) نوشته شده بود، بفهمیم: «برنده کسی است که وقت مردن اسباب‌بازی‌های بیشتری داشته‌باشد». اما با کمی تأمل می‌توان فهمید جامعه‌ای که انگیزهٔ اصلی مردم آن میل به مسابقه دادن با همسایه‌ها و پیشی گرفتن از آنها باشد احتمالاً جامعه‌ای نخواهد بود که اکثر شهروندان آن به خوشبختی و رضایتمندی دست یافته باشند.

محمدرضا
۱۴۰۲/۱۱/۰۴

این کتاب سعی می‌کنه که بگه چپ به جای پافشاری بر ارزش های متعالی آنچنانی، بهتره که سرشت انسانی رو بشناسه و در نظر بگیره و درنتیجه بتونه با واقع بینی بیشتری، انسان رو هم در جایگاه فردی و هم

- بیشتر
Behrooz Shojaeian
۱۴۰۲/۰۴/۱۱

نمیدونم چی بگم. کتاب دقیقا به همون موضوعی پرداخته که دوست داشتم یه چیزی درموردش بخونم: راهی برای آشتی دادن ایده‌های چپ با داروینیسم. یاد شاید بحث درمورد سوالات اساسی مثل مواجهه‌ی داروینیسم با ایده‌هایی که شاید برای این زمین

- بیشتر
روزنامه‌ای در منچستر کنایه‌ای ظریف نثار من کرده است، مبنی بر اینکه من اثبات کرده‌ام حق با کسی است که زور دارد، و بنابراین حق با ناپلئون است، و نیز با تمام تجار کلاه‌بردار. نویسندهٔ آن مقاله احتمالاً نخستین کسی بوده که استفاده از نظریهٔ داروین را به‌عنوان توجیهی اخلاقی برای حق اقویا در له کردن ضعفا پیشنهاد کرده است، اما قطعاً آخرین نفر نبوده است. خود داروین امکان استخراج هرگونه نتیجهٔ اخلاقی از نظریه‌اش را رد می‌کرد. بااین‌حال، تکامل، در میان سرمایه‌داران امریکایی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست، به یک مُد سطح بالا بدل شد. سرچشمهٔ تمامی این ایده‌ها داروین نبود. هربرت اسپنسر، کسی که علاقه‌ای وافر به استخراج نتایج اخلاقی از تکامل داشت، مبانی‌ای نظری برای هواداران سرمایه‌داریِ اقتصاد آزاد فراهم کرد که با بهره‌گیری از آنْ مقابله با دخالت دولت در نیروهای بازار امکان‌پذیر می‌شد. اندرو کارنِگی تصدیق می‌کرد رقابت «ممکن است گاهی برای فرد دشوار باشد»، اما آن را بر این اساس توجیه می‌کرد که «برای نوع بشر بهترین راه است، زیرا بقای شایسته‌ترین‌ها را در تمام حوزه‌ها تضمین می‌کند».
محمد طاهر پسران افشاریان
«من یک سوسیالیست‌ام، زیرا عقیده دارم والاترین قانون بشریت عدالت است». این جمله‌ای است از زندگی‌نامهٔ خودنوشت آلفرد والاس، دانشمند انگلیسی که هم‌زمان با داروین و مستقل از او به نظریهٔ انتخاب طبیعی دست یافت. والاس، برخلاف داروین که علاقه‌ای به دنبال کردن دلالت‌های سیاسی یا مذهبی نظریه‌اش نداشت، بدش نمی‌آمد نظریهٔ انتخاب طبیعی را با سوسیالیسم و معنویت‌گرایی محبوبش پیوند زند. اما درنهایت، سکهٔ انتخاب طبیعی به نام داروین خورد و همین امر تا اندازه‌ای سرنوشت سیاسی این نظریه را رقم زد. نظریهٔ داروین متولدنشده توسط جناح راست مصادره شد. گویی پتانسیل نهفته در ایده‌های تنازع برای بقا و بقای شایسته‌ترین را هیچ‌کس بهتر از دست‌راستی‌ها نمی‌توانست آزاد کند
محمد طاهر پسران افشاریان
تمایز امور واقع-ارزش‌ها می‌تواند راهی کوتاه برای پاسخ به این پرسش فراهم کند که آیا نوعی چپ داروینی ممکن است. پاسخ چنین است: ازآنجاکه چپ بودن به معنای داشتنِ ارزش‌هایی خاص است، نظریهٔ داروین ارتباطی با چپ بودن یا راست بودنِ فرد ندارد. به‌این‌ترتیب، به همان آسانی که راستِ داروینی ممکن است، چپِ داروینی نیز امکان‌پذیر است.
محمد طاهر پسران افشاریان
حق با اینشتین بود زمانی که می‌گفت «مادام که در دایرهٔ علمِ به معنای واقعی کلمه هستیم، هرگز با جمله‌ای در فرم ʼنباید دروغ بگویی’ مواجه نخواهیم شد ... . جملات علمیِ ناظر به امور واقع و روابط ... نمی‌توانند رهنمودهایی اخلاقی صادر کنند». (۷)
محمد طاهر پسران افشاریان
برخی نسخه‌های داروینیسم اجتماعی مرتکب مغالطهٔ استنتاج ارزش‌ها از امور واقع می‌شوند. اما واقعیت این است که نمی‌توان نتیجه گرفت سمت‌وسوی نظریهٔ تکامل «خوب» است، به این دلیل که نظریهٔ تکامل نظریه‌ای است علمی و ناظر به امور واقع. میان امور واقع و ارزش‌ها شکافی پُرناشدنی برقرار است، شکافی که دیوید هیوم برای نخستین‌بار در ۱۷۳۹ توجه همگان را به آن جلب کرد. تکامل حامل هیچ بار اخلاقی‌ای نیست، و صرفاً اتفاق می‌افتد. کمک کردن به آن در مسیرش نیز به‌هیچ‌وجه موجه‌تر از تلاش برای کُند کردنِ آن یا تغییر دادنِ مسیرِ آن نیست. همچنین برخلاف ادعای سوسیوبیولوژیست مشهور، ادوارد ویلسون، (۶) از دانش تکامل برای کشف «اصول اخلاقی حک‌شده در سرشت بیولوژیک انسان» یا استنتاج حقوق انسانیِ جهان‌شمول از این واقعیت که پستانداریم، نمی‌توان استفاده کرد.
محمد طاهر پسران افشاریان
اما حیات سیاسی این دو نظریه با تمام فرازونشیب‌هایش تازه آغاز شده بود، حیاتی که البته مطابق میل هیچ‌یک از آن دو پیش نرفت. در یک سو، داروینیسم اجتماعی، با تلاش‌های هربرت اسپنسر، حامی مشهور داروین، و فرانسیس گالتون، پسرعمهٔ ناتنی داروین، به‌سرعت از دل داروینیسم سربرآورد. تقابل میان داروینیسم و مسیحیت نیز به‌مرور بالا گرفت و عرصه را بر این نظریه تنگ کرد. در دیگر سو، مارکسیسم نیز به‌تدریج از علوم تجربی فاصله گرفت و هرچه بیشتر رنگ‌وبوی یک ایدئولوژی سیاسی گرفت.
محمد طاهر پسران افشاریان
از نامهٔ مارکس اثری به جا نمانده، اما پاسخ داروین که با فاصلهٔ چند ماه نوشته شده باقی است. او پس از تقدیر و تشکر، ناآشنایی‌اش را با «موضوع عمیق و مهم اقتصاد سیاسی» دلیل نخواندن کتاب مارکس عنوان کرد. اگرچه این را هم نوشت که «من باور دارم هر دو ما دلبستهٔ گسترش دانش‌ایم و این اثر نیز در طول زمان بی‌تردید بر خوشبختی بشریت خواهد افزود». هفت سال بعد، مارکس دوباره با داروین نامه‌نگاری کرد، که این‌بار هم تنها نامهٔ داروین شانس بقا یافته است. از مفاد این نامه برمی‌آید مارکس قصد داشته یکی از آثارش - شاید ترجمهٔ انگلیسی جلد نخست سرمایه - را به داروین تقدیم کند که با مخالفت اکید او روبه‌رو می‌شود. از نظر داروین، تقدیم اثر به معنای تصدیق آن توسط داروین بود، حال آنکه او سررشته‌ای از این مباحث نداشت. ضمن اینکه از مشی مارکس مبنی بر مخالفت عریان با مسیحیت نیز دوری می‌جست، هم به دلیل مقاومت‌هایی که در برابر نظریات علمی او ایجاد می‌کرد و هم به‌خاطر مراعات حال برخی اعضای خانواده، یعنی همسرش. مراودات میان این دو چهرهٔ تاریخ‌ساز همین‌جا تمام می‌شود،
محمد طاهر پسران افشاریان
ایده‌هایی که به تعبیر توماس هاکسلی «کار یک اسلحهٔ واقعی و بی‌نقص را در زرادخانهٔ لیبرالیسم به انجام می‌رساندند». بااین‌حال، این سرنوشت تنها سرنوشت ممکن برای این نظریه نبود و در عمل هم آیندهٔ داروینیسم در پیوند با سرمایه‌داری خلاصه نشد. همچنان‌که از نامهٔ ۱۸۶۲ مارکس به فردینان لاسال برمی‌آید، اشتیاق او به منشأ انواع اگر از جبههٔ مقابل بیشتر نبوده باشد کمتر هم نبود. او عقیده داشت «کتاب داروین اهمیت بسیار دارد و مبنایی طبیعی-علمی برای نبرد طبقاتی در تاریخ فراهم می‌کند». این تعبیر البته عجیب نخواهد بود اگر ارادت مارکس را به علوم تجربی به یاد آوریم، وقتی او در کتاب سرمایه کار خود را با فیزیک قیاس کرد، و گفت هدفش از این کتاب کشف قوانین حرکت اقتصاد سرمایه‌داری با الگوی قوانین مکانیک سماوی بوده است. مارکس در دو پاورقی از ویرایش دوم جلد نخست سرمایه از داروین نام برد. در سال ۱۸۷۳، یعنی شش سال پس از چاپ جلد نخست سرمایه، نسخه‌ای از متن آلمانی آن را همراه نامه‌ای برای داروین فرستاد.
محمد طاهر پسران افشاریان
قهرمان تفکر داروینی‌ای در قدوقوارهٔ ریچارد داوکنیز از چنین چیزی حرف می‌زند، (۳۴) یعنی «پرورش عمدی ایثارگری ناب و بی‌غرض - چیزی که جایی در طبیعت ندارد، چیزی که پیش از این هرگز در تمام تاریخ جهان وجود نداشته است». او می‌گوید، اگرچه «ما به‌مثابه ماشین‌های ژن ساخته شده» ایم، «این توان در ما هست که در برابر سازندگانمان قیام کنیم». حقیقتی مهم در اینجا نهفته است. ما نخستین نسلی هستیم که نه‌تنها به تکامل‌یافته بودنمان واقف‌ایم، بلکه سازوکارهایی را که با آنها تکامل یافته‌ایم و نیز این را که چگونه این میراث تکاملی بر رفتار ما اثر می‌گذارد می‌شناسیم. هگل، در حماسه‌سرایی فلسفی‌اش، پدیدارشناسی ذهن، قلهٔ تاریخ را به‌مثابه حالتی از معرفت مطلق تصویر می‌کند که در آن ذهن خودش را آن‌گونه که هست می‌شناسد، و به‌این‌ترتیب، آزادی خویش را به چنگ می‌آورد.
محمد طاهر پسران افشاریان

حجم

۷۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۷۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان