بریدههایی از کتاب چپ داروینی
۴٫۰
(۵)
«من یک سوسیالیستام، زیرا عقیده دارم والاترین قانون بشریت عدالت است». این جملهای است از زندگینامهٔ خودنوشت آلفرد والاس، دانشمند انگلیسی که همزمان با داروین و مستقل از او به نظریهٔ انتخاب طبیعی دست یافت. والاس، برخلاف داروین که علاقهای به دنبال کردن دلالتهای سیاسی یا مذهبی نظریهاش نداشت، بدش نمیآمد نظریهٔ انتخاب طبیعی را با سوسیالیسم و معنویتگرایی محبوبش پیوند زند. اما درنهایت، سکهٔ انتخاب طبیعی به نام داروین خورد و همین امر تا اندازهای سرنوشت سیاسی این نظریه را رقم زد. نظریهٔ داروین متولدنشده توسط جناح راست مصادره شد. گویی پتانسیل نهفته در ایدههای تنازع برای بقا و بقای شایستهترین را هیچکس بهتر از دستراستیها نمیتوانست آزاد کند
محمد طاهر پسران افشاریان
ایدههایی که به تعبیر توماس هاکسلی «کار یک اسلحهٔ واقعی و بینقص را در زرادخانهٔ لیبرالیسم به انجام میرساندند».
بااینحال، این سرنوشت تنها سرنوشت ممکن برای این نظریه نبود و در عمل هم آیندهٔ داروینیسم در پیوند با سرمایهداری خلاصه نشد. همچنانکه از نامهٔ ۱۸۶۲ مارکس به فردینان لاسال برمیآید، اشتیاق او به منشأ انواع اگر از جبههٔ مقابل بیشتر نبوده باشد کمتر هم نبود. او عقیده داشت «کتاب داروین اهمیت بسیار دارد و مبنایی طبیعی-علمی برای نبرد طبقاتی در تاریخ فراهم میکند». این تعبیر البته عجیب نخواهد بود اگر ارادت مارکس را به علوم تجربی به یاد آوریم، وقتی او در کتاب سرمایه کار خود را با فیزیک قیاس کرد، و گفت هدفش از این کتاب کشف قوانین حرکت اقتصاد سرمایهداری با الگوی قوانین مکانیک سماوی بوده است. مارکس در دو پاورقی از ویرایش دوم جلد نخست سرمایه از داروین نام برد. در سال ۱۸۷۳، یعنی شش سال پس از چاپ جلد نخست سرمایه، نسخهای از متن آلمانی آن را همراه نامهای برای داروین فرستاد.
محمد طاهر پسران افشاریان
از نامهٔ مارکس اثری به جا نمانده، اما پاسخ داروین که با فاصلهٔ چند ماه نوشته شده باقی است. او پس از تقدیر و تشکر، ناآشناییاش را با «موضوع عمیق و مهم اقتصاد سیاسی» دلیل نخواندن کتاب مارکس عنوان کرد. اگرچه این را هم نوشت که «من باور دارم هر دو ما دلبستهٔ گسترش دانشایم و این اثر نیز در طول زمان بیتردید بر خوشبختی بشریت خواهد افزود». هفت سال بعد، مارکس دوباره با داروین نامهنگاری کرد، که اینبار هم تنها نامهٔ داروین شانس بقا یافته است. از مفاد این نامه برمیآید مارکس قصد داشته یکی از آثارش - شاید ترجمهٔ انگلیسی جلد نخست سرمایه - را به داروین تقدیم کند که با مخالفت اکید او روبهرو میشود. از نظر داروین، تقدیم اثر به معنای تصدیق آن توسط داروین بود، حال آنکه او سررشتهای از این مباحث نداشت. ضمن اینکه از مشی مارکس مبنی بر مخالفت عریان با مسیحیت نیز دوری میجست، هم به دلیل مقاومتهایی که در برابر نظریات علمی او ایجاد میکرد و هم بهخاطر مراعات حال برخی اعضای خانواده، یعنی همسرش. مراودات میان این دو چهرهٔ تاریخساز همینجا تمام میشود،
محمد طاهر پسران افشاریان
قهرمان تفکر داروینیای در قدوقوارهٔ ریچارد داوکنیز از چنین چیزی حرف میزند، (۳۴) یعنی «پرورش عمدی ایثارگری ناب و بیغرض - چیزی که جایی در طبیعت ندارد، چیزی که پیش از این هرگز در تمام تاریخ جهان وجود نداشته است». او میگوید، اگرچه «ما بهمثابه ماشینهای ژن ساخته شده» ایم، «این توان در ما هست که در برابر سازندگانمان قیام کنیم». حقیقتی مهم در اینجا نهفته است. ما نخستین نسلی هستیم که نهتنها به تکاملیافته بودنمان واقفایم، بلکه سازوکارهایی را که با آنها تکامل یافتهایم و نیز این را که چگونه این میراث تکاملی بر رفتار ما اثر میگذارد میشناسیم. هگل، در حماسهسرایی فلسفیاش، پدیدارشناسی ذهن، قلهٔ تاریخ را بهمثابه حالتی از معرفت مطلق تصویر میکند که در آن ذهن خودش را آنگونه که هست میشناسد، و بهاینترتیب، آزادی خویش را به چنگ میآورد.
محمد طاهر پسران افشاریان
حجم
۷۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان