کتاب اعتماد به نفس به روایت مدرسه دوباتن
معرفی کتاب اعتماد به نفس به روایت مدرسه دوباتن
کتاب اعتماد به نفس به روایت مدرسه دوباتن نوشتهٔ آلن دوباتن و ترجمهٔ صفورا رهبری است و نشر کرگدن آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب اعتماد به نفس به روایت مدرسه دوباتن
فلسفه را هم مشق مرگ دانستهاند (افلاطون) هم هنر زندگی (نیچه). فلسفه، از رهگذر معنا بخشیدن به مرگی که، از قرار معلوم، هر ارزش و هر معنایی در مواجهه با آن بیهوده و بیربط به نظر میرسد، کوشیده است بهشیوهٔ خودش زندگی را از بیمعنایی نجات دهد. شیوهٔ فلسفه برای غلبه بر مرگ همانا «خوب زیستن» است: بهترین تمرینِ خوب مردنْ خوب زیستن است. زیرا بهقول آن فیلسوف، فقط کسی که بههنگام زیسته باشد میتواند بههنگام بمیرد - و بیحسرت از جهان برود. ارسطو نیز که در سنت اسلامی او را «معلم اول» لقب دادهاند، از دو مدعای مهم دفاع میکرد: یکی اینکه همهٔ انسانها از روی طبع بهدنبال معرفت هستند، و دیگر اینکه همهٔ انسانها در پی زندگی خوباند (ائودایمونیا). خود وی نیز به پیروی از استادِ استادش، سقراط، زندگی خوب را زندگی همراه با تأمل و معرفت و فضیلت میدانست.
اگر به تبع این متفکران، و همانند برخی معاصران (پییر اَدو)، فلسفه را نوعی راه و رسم زندگی بدانیم، آنگاه یکی از کارهای لازم این خواهد بود که فلسفه را از فعالیتی صرفاً «دانشگاهی» به فعالیتی «روزمره» تبدیل کنیم، فلسفهٔ عملی را از حاشیه به متن بیاوریم و بهقول لویناس از وجود بهسوی موجود حرکت کنیم، بهسوی انسانی که گوشت و خون دارد؛ انسانی که اگر هبوط کرده، به آسمان نرفته، بلکه به زمین آمده با تمام پیامدهای این وضع: «من انسانم. پس هیچ چیز انسانی با من بیگانه نیست».
افزون بر این، اگر دغدغهٔ نهاییِ فلسفه خوب زیستن است، آنگاه دلیلی ندارد خوب زیستن فقط در چهارچوب فلسفه تعریف شود. همچنان که دلیلی ندارد خوب زیستن فقط در چهارچوب روانشناسی تعریف شود. تکاپو برای خوب زیستن مهمتر از آن است که فقط به فیلسوفان یا فقط به روانشناسان سپرده شود: کتابهای مقدس حکمتهای فراوانی در اینباره دارند، کما اینکه هنر و ادبیات منابعی بیبدیل برای درسهای زندگیاند. برای خوب زیستن باید از نیروی حکمت و خردمندی مدد بگیریم، حکمتی که نه مرز میان رشتهها را میشناسد نه مرز میان سرزمینها را، نه مرز میان زبانها و نه مرز میان فرهنگها را.
باری، خوب زیستن چیست، و چگونه میتوان در مسیر آن قدم برداشت؟ این سؤالِ مهم و بزرگی است که دربارهاش بسیار نوشتهاند. اما خوب است بدفهمی محتملی در این مورد رفع شود: خوب زیستن، چنانکه در اینجا مدنظر است، بهمعنای زندگی در رفاه و آسایش و «زیستن در عیش، مردن در خوشی» نیست، سهل است خوب زیستن خیلی وقتها با درد و رنجی اجتنابناپذیر همراه است. مراد از خوب زیستن، در یک جمله، نه لزوماً زندگی شاد و همراه با کامیابی، بلکه زیستنی است که ارزشش را داشته باشد؛ چنین زیستنی افزون بر گشایش و رهایشی که به همراه دارد، و در کنار ارزشمندیاش، بهمعنای پذیرفتن محدودیت، ترس و شکست، و درد و رنج نیز هست.
اگر حق با ارسطو باشد که هدف آدمیان از انجام دادنِ هر کاری نهایتاً خوب زیستن و نیکبختی است، به نظر میرسد در این زمینه توفیق چندانی حاصل نشده است. یکی از جنبههای تناقضآمیز و شاید طنزآمیز زندگی انسان معاصر آن است که هرچه در توسعه و تجهیز و از آنِ خود کردن و در یک کلمه سلطه بر جهان بیرون توفیق داشته، در بهبود نفس و جهان درون ناموفق بوده است. امروزه بهرغم رفاه نسبی و وسعت امکانات، هرچه پیشتر میرویم اضطراب و افسردگی و دیگر انواع اختلالها و ناکارآمدیها بیشتر میشود (و وقت گرفتن از روانپزشکان و درمانگران هم دشوارتر!). گویا انسان که در فهم جهان و ادارهٔ آن موفقیتهای قابلتحسینی داشته است، همچنان با فهم خویشتن و هدایت خود مشکل دارد. چنین وضعی بهمعنای آن است که باطن زندگی، بهرغم ظاهر آن، آباد نشده است. این نهفقط مسئلهای نظری بلکه همچنین مشکلی عملی است؛ فقط دانستنی نیست، زیستنی هم هست.
چنین مسائل و مشکلاتی گریبانگیر انسان معاصر ایرانی هم هست و بهرغم اهمیت بسیار، نظام آموزشی رسمی و غیررسمی ما اعتنای چندانی به موضوعاتی از این دست ندارد. در آموزش رسمی، از مدارس تا دانشگاهها، غالباً درسهایی میآموزند که نه به کار زندگی بلکه به کار قبولی در امتحان میآید. نه در خانواده، نه در مدارسمان، نه در دانشگاهها، هیچجا یاد نمیدهند که چه ارزشهایی داشته باشیم، اهدافمان را چگونه انتخاب کنیم، و چگونه با زندگی کنار بیاییم. مجموعهٔ «خوب زیستن» در پی طرح چنین سؤالاتی است و این سؤالِ مهم که چگونه میتوانیم زندگی را عمیقتر، همچون یک اثر هنری، و بهمنزله خلق خویشتن بفهمیم. این مجموعه دعوتی است به فلسفهٔ عملی، پرورش و ارتقای هوش عاطفی، انعطافپذیری روانی، و زندگی همراه با حضور و تأمل؛ این مجموعه دعوتی است به خوب زیستن.
کتاب اعتماد به نفس به روایت مدرسه دوباتن دربارهٔ موضوع مهم اعتماد به نفس در دنیای حساس کنونی است. فصلهای این کتاب از این قرار است:
۱: دربارهٔ اعتمادبهنفس
۲: چگونه در میهمانیها به غریبهها نزدیک شویم؟
۳: آکراسیا (ضعف اراده) - یا چرا به آنچه معتقدیم عمل نمیکنیم
۴: عزتنفس
۵: چرا اینقدر به فکر موهایمان هستیم
۶: تنهایی در حضور دیگران
۷: دربارهٔ سرچشمههای اعتمادبهنفس
۸: مسئلهٔ ذهن و بدن
۹: دربارهٔ رفتار دوستانه با غریبهها
۱۰: دربارهٔ اینکه ظاهرمان را دوست نداریم
۱۱: چطور بر کمرویی چیره شویم
۱۲: اگر از گپهای روزمره فراری هستیم، در میهمانیها چه کنیم؟
۱۳: شناخت مشکلات چطور در ما اعتمادبهنفس ایجاد میکند؟
۱۴: سندرم حقهباز
۱۵: چطور با احمق دانستن خودمان اعتمادبهنفس پیدا کنیم؟
۱۶: کلمات قصاری در باب اعتمادبهنفس
خواندن کتاب اعتماد به نفس به روایت مدرسه دوباتن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار دوباتن پیشنهاد میکنیم. کسانی که فکر میکنند اعتماد به نفس پایینی دارند حتما این کتاب را بخوانند.
بخشی از کتاب اعتماد به نفس به روایت مدرسه دوباتن
«مسئلهٔ کذایی ذهن و بدن یکی از مهمترین و (بهشکلی موذیانه و بیسروصدا) دشوارترین مسائل پیچیدهٔ فلسفه و، از آن مهمتر، زندگی روزمره است.
مسئله از این واقعیت نشئت میگیرد که دیگران ناخودآگاه و سرسختانه ما را به جسممان ( که البته شامل چهرهمان هم میشود) مربوط میکنند. ظاهر ما عاملی بسیار مهم است که ماهیت و شخصیتمان را در چشم دیگران تعیین میکند. هرقدر هم مدح ایدئولوژیهای کمتر سختگیرانه را بگوییم، در دنیای واقعی، اینکه «ما» که هستیم با اینکه چگونه مینماییم یکی گرفته میشود.
همه میپندارند چهرهٔ دلنشین صاحبی مهربان و خیرخواه دارد و صورت بزرگ و برافروخته و چشمان ریز صاحبی عصبانی و بدگمان. اطمینان داریم که هویت شخصی از ظاهر جسمانی جداییناپذیر است.
بااینحال، استثنایی قابلتوجه بر این قاعده وجود دارد: خودمان. وقتی نوبت به خودمان میرسد، میدانیم - معمولاً با تأسف فراوان و مداوم - مسلماً آن چیزی نیستیم که به نظر میرسیم. کاملاً از شکاف عمیق میان شناختی که از خودمان داریم و تأثیری که چهرهمان بر دیگران میگذارد باخبریم. شاید درونمان خودمان را مهربان، خلاق، کنجکاو، بانشاط و جوان بدانیم، اما در چهرهای که در آینه میبینیم بهشکلی ماندگار حالتی نقش بسته است که ما را خشن، جدی، خشک و خیلی شبیه عموهای نچسب سنوسالدار نشان میدهد. شاید جسارت کنیم و موی سرمان را این شکلی یا آن شکلی پوش بدهیم یا ظاهرمان را با پوشیدن ژاکتی روشنتر ملایم نشان دهیم یا کفشی جوانانه به پا کنیم یا به اینجاوآنجای بدنمان پودر و کرم بزنیم، اما هیچچیز هیچوقت حریف این بیعدالتی سهمگین نمیشود که ما را هدف گرفته است. مسئله فقط این نیست که فکر میکنیم ناخوشایندیم، چیزی مهمتر حس میکنیم. حس میکنیم آنچه مینماییم نیستیم - انگار ما را بهعنوان سفیر کشوری، بهزور، به این دنیا فرستادهاند، کشوری که درواقع ساکنش نیستیم یا به آن احساس نزدیکی نمیکنیم.
جستارنویس انگلیسی، جورج اورول، زمانی گفت در چهلسالگی همه چهرهای دارند که لایقش هستند. این حرف همانقدر بیمعنی و ظالمانه است که بگوییم همه بیماری یا درآمد یا سرنوشتی دارند که سزاوارش هستند. هیچکس، حتی با چهل سال تلاش و عزمی درونی، نتوانسته است قیافهاش را چنان عوض کند که هویتش درستتر منعکس شود. کسی که نصف بیشتر عمرش با تمام وجود به این فکر میکند که دماغش قلمی شود نمیتواند فقط با فکر کردن دماغ گندهاش را حتی ذرهای هم کوچک کند.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
انسان تا زمانی که نخواهد قادر نیست تغییر کند. کتاب اعتماد به نفس میتواند کتاب خوبی در جهت کمک به تبدیل شدن ما از شخصیتی که داریم، به شخصیتی قابل قبول تر باشد. فردی که اعتماد به نفس دارد، خودش