کتاب اعلان قرعهی ۴۹
معرفی کتاب اعلان قرعهی ۴۹
کتاب اعلان قرعه ۴۹ نوشته تامس پینچن است که با ترجمه طهورا آیتی منتشر شده است. پینچن را یکی از بهترین نویسندگان معاصر میدانند؛ اشتهار او در پیچیدگی نوشتار است که موجب شده اغلب تجربه خواندن آثارش را «سخت» توصیف کنند. شاخصههای سبک پستمدرنیستی پینچن، به طور خلاصه، جزئیاتپردازی غنی و هوشمندانه، ابهام و استعارهپردازی استادانه، روایت طرح اصلی داستان به موازات داستانهای فرعی که به پیچیدگیهای طرح اصلی میافزاید و همزمان آن را بازتاب میدهد، شوخطبعی لودهوار و وجود عناصر سوررئالیستی است.
درباره کتاب اعلان قرعهی ۴۹
اعلان قرعهی ۴۹ شاید، در مقایسه با دیگر آثار نویسنده آسانترین اثر او باشد. ورود به جهان برساختهی او ممکن است تجربهای دشوار و حتی در ابتدا عجیب باشد و گنگی و پیچیدگی برخی جملات و توصیفات حاصل تلاش آگاهانه و تعمدی نویسنده است تا با کنارهمگذاری کلماتِ بهظاهر نامتجانس، فضایی خلق کند که خواننده در عین اینکه ممکن است ابتدا در آن احساس غربت کند، در نهایت طی همکاری با نویسنده خود را پذیرای مکاشفهای شگرف بیابد. ویژگی اثر او این است که به خواننده اجازه کشف میدهد و دنیایی را میسازد که خواننده از آن لذت ببرد.
خواندن کتاب اعلان قرعهی ۴۹ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی مدرن پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب اعلان قرعهی ۴۹
او مجری یک برنامهٔ موسیقی بود که در نقطهای دوردست از شبهجزیره کار میکرد و مرتب بابت شغلش عذابوجدان میگرفت. گاهی بهسختی اعتراف میکرد «من اصلاً بهش اعتقاد ندارم، اُد. تلاشم رو میکنم، ولی واقعاً کاری از دستم ساخته نیست.» از مغاکی چنان ژرف، که ادیپا قادر نبود به آن برسد، آنقدر که چنین چیزهایی غالباً او را تا مرز حملهٔ عصبی پیش میبُرد. شاید دیدن ادیپا در آن حالت که داشت آنطور کنترلش را از دست میداد بود که ظاهراً موچو را به خود میآورد.
«تو زیادی حساسی.» بله، چیزهای زیاد دیگری هم بود که باید میگفت، اما این از دهانش بیرون آمد. بالاخره حقیقت که داشت. موچو چند سال فروشندهٔ ماشین دستدوم بود و کاملاً آگاه بود که آن شغل او را به این نتیجه رسانده که ساعتهای کاری برایش شکنجهٔ تمامعیار است. موچو پشت لبش را هر روز صبح سهبار در جهت و سهبار خلاف جهت رستنگاه میتراشید تا حتی کمترین اثری از سبیل را هم محو کند. تیغهای نو مدام باعث خونریزی میشد، ولی او به کارش ادامه میداد؛ کتهای بدون اِپُل میخرید و بعد میرفت خیاطی تا یقهاش را به طرزی غیرعادی باریک کند، برای موهایش فقط از آب استفاده میکرد و مثل جک لمون شانه میزد تا بفرستدشان عقبتر. دیدن خاکاره، حتی تراشهٔ مداد، مو بر اندامش راست میکرد، درحالیکه همکارانش از خاکاره برای رفعورجوع خرابی گیربکس استفاده میکردند و با اینکه رژیم غذایی داشت، همچنان نمیتوانست مثل ادیپا با عسل قهوهاش را شیرین کند، چون مثل هر چیز چسبناک دیگری مضطربش میکرد و به طرز شدیداً تندوتیزی به یادش میآورد که غالباً چه چیزی با روغن موتور مخلوط میشود تا متقلبانه در شکاف بین پیستون و دیوارهٔ سیلندر ترشح کند.
حجم
۳۳۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۳۳۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه