کتاب منطقه
معرفی کتاب منطقه
کتاب منطقه نوشته جف دایر است که با ترجمه محمدحسین واقف منتشر شده است. جف دایر از مهمترین نویسندگان و منتقدان زندهٔ جهان است. او در کتاب منطقه از رمزورازهای فیلمی پرده میاندازد که سی سال او را اسیر خود کرده بود: استاکر؛ شاهکار آندری تارکوفسکی، کارگردان، نویسنده و نظریهپرداز شهیر روسی.
درباره کتاب منطقه
منطقه کتابی است ــ به معنای دقیق کلمه ــ پیرامون استاکرِ تارکوفسکی. نه نقد فیلم است و نه معرفی آن؛ اثری است مستقل از فیلم و همزمان وابسته به آن. پلی است بین امر خلاقه و امر انتقادی، بین قصه و گزارش.
کتاب منطقه اگر نه قاببهقاب، دستکم نمابهنمای فیلم را روایت میکند. جاهایی را تفسیر میکند، جاهایی ــ اغلب در پانویسهای مفصلی که یکسوم حجم کتاباند ــ به مسائل فرامتنی کتاب اشاره میکند و در بسیاری موارد به حاشیه میرود و به بهانهٔ نمایی که روایت میکند حرفهای دیگری میزند. کتاب و روایتش شاید شما را هم مثل مترجم کتاب یاد فیلم تعریف کردنهای دوران مدرسه بیاندازد، همانقدر سرخوشانه و هیجانانگیز.
خواندن کتاب منطقه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به سینما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب منطقه
اینجا از آن میخانههایی است که مردها پیش از سرقت بانکی که مقدر است به هیچ نتیجهای نرسد یکدیگر را میبینند و میفروش از آنهایی است که متوجه هیچچیزی که به او ربط ندارد نمیشود و هر چه چیزها کمتر به او ربط داشته باشند برایش بهتر است، حتی اگر کاسبیاش آنقدری کساد شود که تقریباً وجود نداشته باشد. از وقتی اینجا بود سرش به کار خودش بود، کت کثیف میفروشیاش را میپوشید و کار خودش را میکرد و اگر کسی نمیآمد و چیزی نمیخواست و نیاز به انجام کاری نبود (چراغ پِرپِری میتواند صبر کند، مثل بیشتر چیزها) همهچیز برایش علیالسویه بود. سیگاربهلب، سلانهسلانه قهوهجوش را میبرد (او از آن میخانهچیهایی است که مهارتشان آمیختن سادهترین کارها به اکراه است، طوری که به نظر برسد هرکولهایی هستند که با کمترین دستمزد کار میکنند)، اندکی قهوه برای غریبه میریزد، دوباره برمیگردد و او را با قهوه و جرعهها و انتظارش رها میکند. شکی نیست غریبه منتظر چیزی یا کسی است.
در کولهاش بمبی باشد، اما این حرکت بیاهمیتِ گذاشتن یک کوله زیر میز یک میخانه، حرکتی نیست که دیگر بتوان نادیدهاش گرفت، مخصوصاً برای کسی که نخستینبار استاکر را کمی بعد از نبرد الجزیره دیده است (یکشنبه، ۸ فوریهٔ ۱۹۸۱). چیزی به میفروش سفارش میدهد. سفیدی کت میفروش کثیفیاش را بیشتر به چشم میآورد. گرچه این کتی است که شاید کار حوله و کهنهٔ ظرفشویی و دستمال را هم میکند. میخانه کثیف به نظر میرسد اما در این تاریکی و با این تیتراژ با حروف زردِ روسی، خط علمی ـ تخیلی سیریلیک ، وضعیت دقیقاً روشن نیست.
اینجا از آن میخانههایی است که مردها پیش از سرقت بانکی که مقدر است به هیچ نتیجهای نرسد یکدیگر را میبینند و میفروش از آنهایی است که متوجه هیچچیزی که به او ربط ندارد نمیشود و هر چه چیزها کمتر به او ربط داشته باشند برایش بهتر است، حتی اگر کاسبیاش آنقدری کساد شود که تقریباً وجود نداشته باشد. از وقتی اینجا بود سرش به کار خودش بود، کت کثیف میفروشیاش را میپوشید و کار خودش را میکرد و اگر کسی نمیآمد و چیزی نمیخواست و نیاز به انجام کاری نبود (چراغ پِرپِری میتواند صبر کند، مثل بیشتر چیزها) همهچیز برایش علیالسویه بود. سیگاربهلب، سلانهسلانه قهوهجوش را میبرد (او از آن میخانهچیهایی است که مهارتشان آمیختن سادهترین کارها به اکراه است، طوری که به نظر برسد هرکولهایی هستند که با کمترین دستمزد کار میکنند)، اندکی قهوه برای غریبه میریزد، دوباره برمیگردد و او را با قهوه و جرعهها و انتظارش رها میکند. شکی نیست غریبه منتظر چیزی یا کسی است.
حجم
۲۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه
حجم
۲۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه