کتاب کجا میریم بابا؟
معرفی کتاب کجا میریم بابا؟
«کجا میریم بابا؟» نام کتابی به قلم نویسنده فرانسوی، ژان لویی فورنیه است. این کتاب نه یک شاهکار ادبی است نه یک عاشقانه خوشایند، بلکه درددل های یک پدر دردکشیده به زبانی ساده است و گویای واقعیتی تلخ...، پدری که همه او را طنزپردازی بزرگ و سمبل شادی و نشاط همهی محافل و صحنهها میدانند، دو فرزند معلول دارد.
توماس فرزند معلول فورنیه هربار که سوار ماشین پدر میشود، بیوقفه میپرسد: کجا میریم بابا؟ و هر بار با اینکه جواب را میشود، سوال خود را تکرار میکند. پرسشی که میتواند یک پرسش بنیادین باشد. چیزی که این کودک نادانسته میپرسد میتواند پرسش پدر هم باشد، پرسشی که بشریت به دنبال یافتن پاسخی برای آن است. پرسشی که از ابتدای آفرینش، برای انسان بیپاسخ ماندهاست.
هرچند این کتاب در بسیاری از کشورهای جهان برنده جوایز بسیاری از جمله آمور دو رزیستانس و فمینا ۲۰۰۸ شدهاست اما موفقیتش بهخاطر آنها نیست بلکه تنها به خاطر این است که: هرچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
بخشی از اثر:
هرگز پزشکی را از یاد نخواهم برد که جرأت کرد به ما خبر بدهد متیو قطعا یک کودک غیرطبیعی است.
نام او پروفسور فونتن بود و در لیل زندگی میکرد. به ما گفت نباید خود را گول بزنیم. متیو عقبافتاده بود و تا همیشه عقبافتاده میماند. به هر تقدیر کاری از کسی ساخته نبود، او معلول بود، هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی.
آن شب خوب نخوابیدیم. به خاطر دارم کابوس میدیدم. تا آن زمان، تشخیص پزشکان مختلف مبهم بود. متیو ناقص بود. به ما گفته بودند این تنها جنبهی جسمی دارد و کودک مشکل ذهنی ندارد. بسیاری از پدر و مادرها و دوستان، اغلب به شیوهای ناشیانه سعی میکردند به ما اطمینان خاطر بدهند. هربار که کودک را میدیدند وانمود میکردند از پیشرفت او متعجب شدهاند.
به یاد دارم روزی به آنها گفتم من هم از پیشرفتی که آنها نمیکنند تعجبزده شدهام و هنگام گفتن این کلمات به کودکان دیگر نگاه میکردم. متیو سست بود. نمیتوانست گردن بگیرد، انگار گردنش از جنس کائوچو ساخته شده بود. در حالی که بچههای دیگران مغرورانه گردن میگرفتند تا چیزی برای خوردن طلب کنند...
حجم
۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
نظرات کاربران
نویسنده طنز پردازی هست که اتفاق غمگینی براش میفته، با دو سال فاصله صاحب دو فرزند معلول میشه از دردها و سختی هایی که پدر و مادرهای دارای فرزند معلول هستند حرف میزنه که گاها رنگ شکایت هم به خودش
👈موضوع:نامه ی یک پدر به دو فرزند معلولش و بیان مشکلاتی که هنگام بزرگ کردن آن دو از سر گذرانده است. 📚📚📚📚 👈نکات مثبت: ⭕ترجمه قوی ⭕داستانی لطیف و جذاب ⭕بیان هنرمندانه ی احساسات ⭕جملات و مفاهیمی که مخاطب را شگفت زده میکند ⭕تکرار برخی قسمتها ⭕مقطع بودن
این کتاب با چنین داستان و محتوایی به قدری سانسور شده که متن رو از هم گسیخته کرده. متاسفم که در جامعه ای زندگی می کنم که تاب انتشار یک کتاب با محتوای دلنوشته های یک پدر رو هم نداره!.
(۸-۲۳-[۲۰۰]) شاید با دیدن معلولین جسمی و ذهنی یه سری افکار و احساسات بیاد سراغتون و از بیان اونها خودداری کنید، ولی فورنیه در این کتاب اکثر اونها رو بی پرده به زبان آورده و یه جورایی تابوشکنی کرده؛ کتاب در
کتاب بی نظیری است. نویسنده به روایت زندگی دو فرزند معلولش می پردازد تا به قول خودش چیزی بیش از دو کارت معلولیت از آنها باقی بماند.پدری که با صداقت از احساسات و آرزوهای خود نسبت به فرزندانش می گوید،
نویسنده توی این کتاب از دو پسر معلول و عقب افتاده ی جسمی و ذهنی خودش و شیوه ی زندگیش با حضور اون ها صحبت کرده.. کتاب غم انگیز و دردناکیه. پدری که هرگز زندگی نرمال و عادی فرزندانش رو
فاطمه نوشت✏ یه کتاب خیلی زیباوالبته بسیاردردناک دررابطه با"افرادِ معلول" پدری که دوفرزندِ معلول داره واز ناامیدی هاوسختی های داشتنِ این بچه هامیگه😔 بنظرم نویسنده خیلی خوب وجالب تونسته بگه مشکلات این افرادرو.. وغمی روکه توی دل پدرومادریاخوداون افرادمیشینه روخیلی خوب انتقال میده. باخوندن این
بچه معلول.... از بزرگتری امتحانات الهی است برای اینکه من بفهمم چه قدر نعمت بهم دادن ولی حواسم نیست
کتاب خوبی بود تجربه متفاوتی نسبت به کتاب های دیگه بود..ولی تلخ و غم انگیز
خیلی کوتاهه ، ولی خیلی بامزه ست ، یه جاهایی هم احساسی میشه ... اینو چند سال پیش تو کتابخونه خوندم ، خیلی خوشم اومد ... از زبون یه پدریه که بچه های عقب مونده داره