دانلود و خرید کتاب بلبل کریستین هانا ترجمه میثم امامی
تصویر جلد کتاب بلبل

کتاب بلبل

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۵۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بلبل

«بلبل» نوشته کریستین هانا رمانی درباره مقاومت مردم فرانسه در جنگ جهانی دوم علیه نازی ها است. قهرمانانش دو خواهر به اسم ویان و ایزابل هستند، یکی خانه‌دار و دیگری ماجراجو و خودسر که این خود سرآغاز تضادهایی است که نویسنده در جریان داستان آنها را خلق می‌کند. تضادهایی که این دو خواهر را مقابل هم و مقابل پدیده‌ای به اسم جنگ می گذارد. ایزابل جوان و جسور است و در پاریس زندگی می‌کند و ویان از زندگی در روستایی همراه همسر و دخترش خوشحال است. با شروع جنگ، آنتوان، همسر ویان، به جبهه می‌رود و ایزابل برای کمک به خواهرش پیش او می‌آید. با پیشروی نیروهای دشمن توانایی این دو زن در مقابله با مشکلات و شرایط ترسناک زندگی آزمایش می‌شود تا هر دو از قدرتی که دارند، شگفت‌زده شوند. این اثر مورد تحسین منتقدان و نویسندگان معروف و از پرفروش‌های نیویورک تایمز بوده و جایزه بهترین کتاب داستانی تاریخی گودریدز و جایزه ادبی بوک بروز را در سال ۲۰۱۵ برده است. «در فوریه ۱۹۴۵، برف جسدهای عریانی را که بیرون کوره مرده‌سوزی تازه ساخته شده در کمپ اسرا روی هم تلمبار شده بودند پوشانده بود. دود سیاه و متعفن، از دودکش ساختمان بالا می‌رفت. ایزابل آنجا ایستاده بود، همانطور که منتظر حضور و غیاب یا همان اپل صبحگاهی بود، از سرما می‌لرزید. از آن سرماهایی بود که شش‌ها را به درد می‌آورد، مژه‌ها را منجمد می‌کرد و نوک انگشتان دست و پا را می‌سوزاند. ایزابل منتظر پایان حضور و غیاب بود. اما هیچ سوتی به صدا درنیامد. هنوز برف می‌بارید. درون صف زندانی‌ها، بعضی از زنها سرفه می‌کردند. زن دیگری با صورت روی برف خمیر مانند و گل‌آلود افتاد و کسی نتوانست او را بلند کند. باد تندی در کمپ وزیدن گرفت. بالاخره یک افسر اس‌اس اسب سوار، از کنار زنها رد شد. یکی یکی آنها را به دقت نگاه می‌کرد، انگار همه‌چیز را متوجه می‌شد ــ موهای تراشیده، جاهای گزیدن کک، نوک آبی رنگ انگشتان سرمازده و برچسب‌هایی که آنها را به عنوان یهودی، هم‌جنس‌باز یا زندانی سیاسی معرفی می‌کرد. در دوردست‌ها، بمب‌هاپایین افتادند و مثل رعد و برق منفجر شدند.» بلبل، قصه‌ای توصیفی است و نویسنده، کوچکترین جزئیات داستان را به شکلی توصیف کرده که شما می‌توانید بعد از خواندن هر چند جمله، چشمانتان را ببندید و به راحتی موقعیت کاراکترها را در ذهن خود تصویرسازی و جذابیت این داستان را دوچندان کنید.
راضیه بهرامی
۱۳۹۸/۰۹/۰۴

جنگ بدترین بلایی است که انسانها بر سر یکدیگر میاورند و در این میان چه بسیار عشق ها، امیدها و آرزوها که فنا نمیشود..... روایت این داستان بیان همین واقعیات تلخ است. واقعیاتی که دوقهرمان داستان با تمام ترس ها و

- بیشتر
منصور
۱۳۹۸/۰۶/۱۱

با خوندنش یاد سریال ارتش سری افتادم، بسیار زیبا و خاطره انگیز بود

mina piraste
۱۳۹۹/۰۴/۲۲

جذاب، پرکشش و دردناک. جز بهترین کتابهایی که در این زمینه نوشته شده.

مٰاْفٌٌيْ‌نٰا
۱۳۹۸/۰۶/۳۱

اینقدر از مظلومیت یهود گفتن که دیگه ناخودآگاه سوگیری دارم نسبت به محتوای چنین داستان هایی و صد البته جوایزشون!

MoonRiver
۱۳۹۸/۰۶/۰۳

فقط میتونم بگم کتاب عالی، ترجمه عالی تر

Emily
۱۴۰۰/۱۱/۲۶

مطالعه نسخه چاپی نشر تندیس کتاب بلبل اوایل ش خیلی خوب بود انگار وسط باغچه ی رز بودم بعد پرت شدم وسط جهنم واقعا وسط هاش به سختی می تونستم بخونمش از بس رنج هایی که می کشیدن تمام شدنی

- بیشتر
ترنج
۱۳۹۸/۰۸/۲۸

خیلی کتابش رو دوست داشتم. بسیار جذاب و روان.

Bita Babaei
۱۳۹۹/۰۷/۱۹

برای بار دوم دارم میخونمش. داستان خیلی روون و جذابه. دغدغه های دوران جنگ؛ ترس مردم؛ آرمان ها و اهدافشون رو به خوبی به تصویر کشیده. احساسات شخصیت های داستان به خوبی حس میشه و داستان تصویر سازیه خوبی داره.

gn.m
۱۳۹۸/۱۲/۱۷

کتاب خوبی بود

maryam119
۱۴۰۰/۰۴/۰۶

به نظر من یکی از بهترین کتابها درمورد جنگ جهانی دوم هست، بسیار تاثیر گذار و همینطور غمگین و خاص...

ما در عشق می‌یابیم که می‌خواهیم چه کسی باشیم، و در جنگ می‌فهمیم چه کسی هستیم. جوان‌های امروزی می‌خواهند همه چیز را درباره همه‌کس بدانند. آنها فکر می‌کنند همین‌که درمورد مشکلی حرف بزنیم، آن مشکل حل می‌شود. من متعلق به نسل کم‌حرف‌تری هستم. هم‌نسل‌های من ارزش فراموشی را می‌دانند، ما فریبایی بازآفرینی را می‌شناسیم.
MoonRiver
«ولی عشق باید قوی‌تر از نفرت باشه، وگرنه هیچ آینده‌ای برای ما وجود نخواهد داشت.»
حوریا
همیشه فکر می‌کردم چیزی که می‌خواهم این است که دوست داشته شوم و تحسین شوم. حالا فکر می‌کنم شاید مایل باشم که شناخته شوم.
Yasaman
ما در عشق می‌یابیم که می‌خواهیم چه کسی باشیم، و در جنگ می‌فهمیم چه کسی هستیم.
حوریا
ما در عشق می‌یابیم که می‌خواهیم چه کسی باشیم، و در جنگ می‌فهمیم چه کسی هستیم.
Yasaman
هرچه به پایان سالهای عمر خودم نزدیکتر می‌شوم، می‌فهمم که اندوه، مثل پشیمانی، در دی. ان. ای ما لانه می‌کند و تا ابد بخشی از وجود ما باقی می‌ماند.
Judy
حالا می‌دانم که چه چیزی مهم است، و آن چیزی نیست که من از دست داده‌ام. چیزی که اهمیت دارد، خاطراتم است. زخم‌ها التیام می‌یابند. عشق پایدار است. ما باقی می‌مانیم.
Ma_Az
می‌گویم: «مردها داستان‌هارو می‌گن،» این درست‌ترین و ساده‌ترین جوابی است که می‌شود به سؤال او داد. «زن‌ها با اون کنار میان. برای ما، این جنگ در سایه بود. وقتی تمام شد، هیچکس برای ما شادی نکرد، هیچ خبری از مدال یا یادبودی توی کتاب‌های تاریخ نبود. ما در طول جنگ، کاری رو کردیم که باید می‌کردیم، و وقتی جنگ تمام شد، ما تکه‌های باقی مونده رو برداشتیم و دوباره زندگی رو از سر گرفتیم.
ترنج
همواره اول کاری را انجام می‌داد و بعد به عواقب آن فکر می‌کرد، شاید به این خاطر بود که سالها حس کرده بود تنهاست.
mh.mirvakili
تو برای من نور خورشیدی در تاریکی. و زمین زیر پایم.
Yasaman
جوان‌های امروزی می‌خواهند همه چیز را درباره همه‌کس بدانند. آنها فکر می‌کنند همین‌که درمورد مشکلی حرف بزنیم، آن مشکل حل می‌شود. من متعلق به نسل کم‌حرف‌تری هستم. هم‌نسل‌های من ارزش فراموشی را می‌دانند، ما فریبایی بازآفرینی را می‌شناسیم.
Judy
ما در عشق می‌یابیم که می‌خواهیم چه کسی باشیم، و در جنگ می‌فهمیم چه کسی هستیم.
Judy
«می‌دونی، من عاشق خواهرم هستم. یا می‌خوام باشم. آخه چطور درست وقتی درمورد چیزی توافق نداریم، این رو فراموش می‌کنم؟»
mh.mirvakili
حالا می‌دانم که چه چیزی مهم است، و آن چیزی نیست که من از دست داده‌ام. چیزی که اهمیت دارد، خاطراتم است. زخم‌ها التیام می‌یابند. عشق پایدار است. ما باقی می‌مانیم.
حوریا
درست وقتی ایزابل موهای بلند و پرپشتش را جمع کرد و در مشت گرفت، ویان گفت: «ایزابل این کار رو نکن.» ولی ایزابل عبوسانه به صورت جذاب کاپیتان خیره شد، موهایش را قیچی کرد و دسته بلند دم مانند موهای بلندش را به او داد. «فکر می‌کنم داشتن هر چیز زیبایی باید برای ما ممنوع باشه، مگه نه کاپیتان بک؟»
حوریا
ما در عشق می‌یابیم که می‌خواهیم چه کسی باشیم، و در جنگ می‌فهمیم چه کسی هستیم.
Parinaz
هرچه به پایان سالهای عمر خودم نزدیکتر می‌شوم، می‌فهمم که اندوه، مثل پشیمانی، در دی. ان. ای ما لانه می‌کند و تا ابد بخشی از وجود ما باقی می‌ماند.
nina61
«ایزابل شکست‌ناپذیر به نظر می‌رسه. اون یه پوسته فولادی داره، اما این پوسته از یه قلب مثل پشمک محافظت می‌کنه.
mh.mirvakili
ایزابل... اون نمی‌دونه چطور شکست رو بپذیره. سال‌ها خودش رو به دیوار سرد بی‌علاقگی پدرم کوبید و سعی کرد علاقه اون رو به دست بیاره
mh.mirvakili
هم‌نسل‌های من ارزش فراموشی را می‌دانند،
mh.mirvakili

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۴۰ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۴۰ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان