کتاب وداع با اسلحه
معرفی کتاب وداع با اسلحه
کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی نویسندهی برجستهی معاصر ایالات متحده آمریکا و از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی موسوم به «وقایعنگاری ادبی» است. این کتاب در سال ۱۹۲۹ به چاپ رسید و داستان آن در جریان مبارزات ایتالیایی در جنگ جهانی اول اتفاق میافتد. روایت اولشخص یک شخص آمریکایی به نام «هنری» که با درجهی ستوانی در بخش آمبولانسها خدمت میکند.
این رمان با ترجمه ی مهدی افشار و توسط انتشارات مجید منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است.
درباره کتاب وداع با اسلحه
کتاب وداع با اسلحه بر اساس تجربهی شخصی همینگوی از حضورش در مبارزات ایتالیاییها در جنگ جهانی اول است. بیشتر طرحهای آن هنگامی که با یکی از دوستانش فریدریک جی. آگیت، مکاتبه داشت پیریزی شد و نامههایی که در زمان حضورش در ایتالیا به همسرش میفرستاد، توانست الهامبخش نوشتن این کتاب شود. همینگوی با پایان کار این کتاب مشکل داشت و برای نوشتن آن ۳۹ بار تلاش کرد و در آخر هنگامی که در سال ۲۰۱۲ این کتاب بارها اصلاح و تجدید چاپ شد، چیزی در حدود ۴۷ پایان متفاوت داشت.
این کتاب برای اولین بار در مجلهی «Scibner’s» در شمارههای، می ۱۹۲۹ تا اکتبر آن سال، به صورت سریالی و در پایان همان سال با چاپ اول حدوداً ۳۱۰۰۰ نسخته، منتشر شد. موفقیتی که کتاب وداع با اسلحه توانست بدست آورد، همینگوی را از نظر مالی مستقل کرد.
خرید و دانلود کتاب وداع با سالحه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به تمامی کسانی که میخواهند قلم نویسندهای چیره دست را نسبت به اتفاقات و احساساتی که در جریان جنگ جهانی اول رخ میداد از دیدگاه یک نویسندهی آمریکایی بخوانند، پیشنهاد میکنیم.
چرا باید کتاب وداع با اسلحه با ترجمهی مهدی افشار را بخوانیم؟
یکی از بهترین کتابهایی که برای آشنایی خوانندگان با ادبیات معاصر دنیا میتوان خواند همین اثر از همینگوی است. نویسندهای که توانسته جایزهی نوبل ادبی را از آن خود کند و سبکی نو در عرصهی ادبیات داشته باشد.
خلاصه داستان وداع با اسلحه
هشدار: این بخش پایان داستان را فاش میکند.
داستان کتاب وداع با اسلحه از فصل زمستان آغاز میشود و با جنگی که خود را با صدای مداوم توپهای شلیکشده نمایان میکرد رو به پایان میرود. ستوان فردریک هنری که رانندهی آمبولاس و یک آمریکایی جوان است، درخواست مرخصی میدهد و برای تمام زمستان فرصت خوشگذرانی در شبه جزیره را برای خود میخرد. در بهار سال بعد، هنگامی که دوباره به جبهه بر میگردد، با کاترین بارکلی، پرستار انگلیسی در بیمارستان بریتانیایی، ملاقات میکند. بین فردریک و کاترین جریانات احساسی مختلفی در میگیرد و فضای سرد و بیروح جنگ را برایشان پررنگتر و احساسیتر میکند. وقتی که هنری در میدان جنگ مجروح میشود، او را به بیمارستانی آمریکایی در شهر میلان میآورند، جایی که پرستار انگلیسی به آنجا فرستاده شده و هنری برای جراحی زانوهایش مجبور است در آنجا بماند. در طول این مدت رابطهی او با کاترین شدیدتر میشود.
بعد از اینکه جراحت پای هنری بهبود مییابد مجبور است که به جبهه جنگ برگردد، اما از آنجایی که عاشق شده است تصمیم میگیرد که برای سفری با کاترین برنامهریزی کند اما سرپرست بیمارستان مانع این کار میشود. هنری بعد از مدتی مجبور میشود که به جبهه برگردد جایی که نیروهای ایتالیایی روزانه در حال از دست دادن زمین و نیروی انسانی هستند و بعد از ورود او بمباران نیز آغاز میشود. اتفاقات بسیاری در ادامه میافتد اما در نهایت هنگامی که روز بعد عقبنشینی میشود، سربازان ایتالیایی که به دفاع پرداخته بودند، مورد خشم واقع شده و افسران از بین جمعیت بیرون کشیده و اعدام میشوند. هنگامی که پلیس هنری را دستگیر میکند، یک لحظه از دست آنها جدا شده و به رودخانه میپرد. بعد از شنای طولانی سوار قطار شده و در جایی پنهان میماند و رویای بازگشت به کاترین را در سرش میپروراند.
سرانجام او و کاترین در یک شهر کوهستانی به نام «Montreux» ساکن میشوند و میخواهند که جنگ را پشت سر بگذارند. هنری گاهی به خاطر اینکه جنگ را رها کرده، دچار عذاب وجدان میشود، اما در نهایت زندگی آرامی را در کنار هم شروع میکنند. کاترین باردار است و هنگامی که بهار میرسد به لوزان میروند که بتوانند به بیمارستان نزدیکتر باشند. زایمان بسیار دردناک میشود و بچه مرده به دنیا میآید. در آخر همان شب کاترین بر اثر خونریزی میمیرد و هنری تنها به هتل بر میگردد.
درباره ارنست همینگوی
ارنست میلر همینگوی متولد ۲۱ ژانویهی ۱۸۹۹ و درگذشته در تاریخ ۲ ژانویهی ۱۹۶۱ است. او یکی از بزرگترین نویسندگان ایالات متحدهی آمریکا و برندهی جایزهی نوبل ادبی است که میتوان به دلیل قدرت بیان و زبردستیاش در پرداختن به شخصیتهای داستان او را پدر ادبیات مدرن به حساب آورد. پدرش کلارنس پزشک و مادرش گریس معلم پیانو و آواز بود. در همان دوران بود که با سفر به همراه خانوادهاش متوجه علاقهاش به ماهیگیری نیز شد. شاید تجربیاتی از این دست باعث شد که بعدها با نوشتن رمان «پیرمرد و دریا» بتواند برندهی جایزهی نوبل ادبی شود.
او بعد از دورهی دبیرستان، برای مدتی در کانزال سیتی گزارشگر گاهنامهی استار شد و سپس در دورهی جنگ جهانی اول، داوطلبانه به خدمت ارتش درآمد. به دلیل ضعف بینایی به عنوان رانندهی آمبولانس در نزدیکی جبههی ایتالیا به خدمت گرفته شد و بعد از جراحت، ماهها در بیمارستان بستری بود. بعد از بازگشت از جنگ در پاریس برای تورنتو استار کار میکرد و در همان زمان مشغول به داستاننویسی بود و در سالهای بین ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ به عنوان یک نویسنده مشهور شد. در سال ۱۹۲۵ اولین داستانهای کوتاهش «در زمانهی ما» منتشر شد.
همینگوی در تاریخ ۲ ژانویهی ۱۹۶۱ با یکی از تفنگهای محبوبش «باساندکو» خودکشی کرد. در ابتدا اعلام کردند که او مشغول به تمیزکاری تفنگ بوده اما بعد از پنج سال معلوم شد که خودکشی صورت گرفته است.
کدام ترجمه فارسی از وداع با اسلحه بهتر است؟
کتاب وداع با اسلحه را انتشارات نیلوفر با ترجمهی بسیار خوب نجف دریابندری که یکی از بزرگترین مترجمان ایرانی است، انتشار داده است. همچنین نشر افق ترجمهی نازی عظیما از این کتاب را به چاپ رسانده است.
ترجمهی مهدی افشار یکی از بهترین ترجمههای وداع با اسلحه در ایران است که توسط انتشارات مجید منتشر شده است.
از این رمان چه اقتباسی صورت گفته است؟
رمان وداع با اسلحه چندین بار به صورت نمایش در سال ۱۹۳۰ به روی صحنه رفته. در سال ۱۹۳۲ به عنوان یک فیلم با کارگردانی فرانک بورزیگی آمریکایی و با بازی خوب گری کوپر به نمایش درآمد. همچنین فیلم دیگری با این نام در سال ۱۹۵۷، به کارگردانی چارلز ویدور ساخته شد. به صورت یک سریال کوتاه تلویزیونی سه قسمتی در سال ۱۹۶۶ نیز به اجرا درآمد. فیلم In Love and War، که در سال ۱۹۹۶ ساخته شد و زندگی همینگوی را در ایتالیا نشان میدهد، وقایعی از وداع با اسلحه را نیز به تصویر میکشد.
نقد کوتاهی بر کتاب
این رمان که اسم آن نیز تا حدی پیداست، با قلم بسیار قوی نویسندهی خود تا حدی توانسته که احساسات و اتفاقاتی را که در خلال جنگ میتواند ایجاد شود، بازنمایی کند. بازنمایی احساس عشق و محبتی که درست در وسط جنگ اتفاق میافتد و فضای خشک و سرد داستان را به فضای گرم و پر محبت تبدیل میکند.
جملاتی از متن کتاب وداع با اسلحه
آخرهای تابستان آن سال، ما در خانهای در یک دهکده زندگی میکردیم که در برابرش رودخانه، ریگها و پاره سنگها، زیر آفتاب، خشک و سفید بود. آب زلال بود و نرم حرکت میکرد و در جاهایی که مجرا عمیق بود، رنگ آبی داشت. نظامیها از کنار رودخانه در جاده میگذشتند و گرد و خاکی که بلند میکردند روی برگهای درختان می نشست. تنه درختها هم گرد و خاکی بود. آن سال برگها زود شروع به ریختن کرد و ما میدیدیم که قشون در طول جاده حرکت میکرد و گرد و خاک برمیخاست و برگها با وزش نسیم میریخت و سربازها میرفتند و پشت سرشان جاده لخت و سفید به جا میماند و فقط برگ روی جاده به چشم میخورد...
میفهمیدم مغزشان چگونه کار میکند، اگر مغزی داشتند و اگر کار میکرد! همه آنها مردان جوانی بودند و داشتند کشورشان را نجات میدانند... از سرگرد به بالا، افسرانی را که از نفراتشان جدا شده بودند، اعدام میکردند... زیر باران ایستاده بودیم و یک به یک ما را میبردند، بازپرسی میکردند و گلوله میزدند. بازپرسها دارای آن انصاف و عدالت و بینظری زیبای کسانی بودند که با مرگ سر و کار داشته باشند، بیآنکه خطرش آنها را تهدید کند. داشتند از یک سرهنگ تمام فوج جبهه، بازپرسی میکردند...
و اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بودم و چیزهایی که پرافتخار بودند افتخاری نداشتند و قربانیان مانند انبارهای خواربار شیکاگو بودند که با موجودی گوشت کاری نمیکردند جز اینکه دفنش کنند...
حجم
۲۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۲۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
نظرات کاربران
من تعریف آثار همینگوی و این اثر معروف رو خیلی شنیدم و به مطالعه کتاب ترغیب شدم ولی اونقدر که فکر می کردم با کتاب ارتباط برقرار نکردم، کمی برام خسته کننده و یکنواخت بود مخصوصا قسمت های عاطفی کتاب
کتاب خوبی اصلا نبود. ولی این نکته رو میرسونه :برای اینکه سربازاشون قوّت بگیرن برای جنگ یا تو کاواره هان یا دبه دبه براشون شراب میارن. و این رو با سرباز های وطن خودمون که قوت و نیروشونو از خداوند متعال میخواستن
چند روز پیش بود که نسخه کاغذی کتاب را مطالعه کردم نام هکینگ وی واین کتابش (وداع بااسلحه) رابسیار شنیده بودم وباید بگویم که بسیار انتظار بالایی از همین وی وکتاب مذکور داشتم، نام رمان برایم بسیار جذاب بود و انتظار
عاشقانه ای را در بستر جنگ روایت میکند.جنگی که باعث اواره شدن٬فراق٬مهاجرت و...شده بود.داستان روایت کننده دو گروه از مردم بود.دسته اول مردمی که از نزدیک ان فضای جنگی را لمس میکردندمثل سربازان و افسران جنگی٬ راننده های امبولانس و
من زیاد کتاب های همینگوی رو دوست ندارم چون توصیفات متن کتاب همیشه خیلی جزئی هست. اما به یک بار خوندنش که حتما می ارزید. درباره جنگ ، انسان هایی که خواسته یا ناخواسته درگیرش می شن . این کتاب
ترجمه ی این کتاب واقعا افتضاح بود و انقدر بد بود که اصلا نمیشه با داستان ارتباط گرفت. این آقای افشار با این کارش به لیست مترجم های ضعیف اضافه شد. متاسفانه این کتاب با ترجمه ی کسی دیگه هم توی طاقچه
ترجمه از نظر من روون بود ولی داستان اصلا جذاب نبود ضد جنگ بودن داستان هم مسخره بود شخصیت اصلی هم فقط میره اینور اونور مشروب میخوره
کتاب بی نظیره ،من بارها ترجمه مرحوم نجف دریابندری رو خونده بودم و لذت وافر برده بودم ، ای دریغ که این ترجمه متاسفانه به قدری سرد و نچسب و منقطعه که اصلا نمیتونم بخونمش...
وداع با اسلحه یکی از روانترین رمانهای ارنست همینگوی است که روایتی از شکل گیری یک زندگی در متن جنگ جهانی اول بین یک افسر آمریکایی و یک پرستار اسکاتلندی را با نثری ساده و شیوا بتصویر میکشد.دیگر شخصیتهای شکل
بد نبود