دانلود و خرید کتاب ویرانه‌های آسمان کریستین بوبن ترجمه حبیب گوهری‌راد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب ویرانه‌های آسمان اثر کریستین بوبن

کتاب ویرانه‌های آسمان

معرفی کتاب ویرانه‌های آسمان

کریستن بوبن نگاه ژرفی به زندگی روزمره و انسان دارد. و صحنه به صحنه زندگی را مشاهده می‌کند. در کتاب ویرانه‌های آسمان هم بوبن درباره انسان، زندگی و خدا می‌نویسد. روایات و داستان‌هایی ساده اما عمیق که انسان را به تفکر درباره زندگی و خدا و جهان وامی‌دارند و ابعاد معنوی او را تقویت می‌کنند.

خواندن کتاب ویرانه‌های آسمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوست داران آثار  کریستین بوبن پیشنهاد می‌کنیم.

 درباره کریستین بوبن

به اعتقاد بسیاری، کریستین بوبن یک پدیده در ادبیات فرانسوی است. بوبن فلسفه خوانده است و درون‌مایه آثارش فلسفی-عرفانی است. او جایزه معتبر Dera maggots که از مهم‌ترین جوایز فرهنگی-ادبی فرانسه است را نیز در کارنامه دارد. آلیس اندرسون، مترجم انگلیسی آثار بوبن می‌گوید کارهای او نه داستان‌اند و نه واقعیت، نه نثرند و نه شعر، بلکه تلفیقی از این دو هستند.

 بخشی از کتاب ویرانه‌های آسمان

من زندگی کردن نمی‌دانم، اما چه کسی آن را بلد است؟!... نه برای اسکلت‌ها و نه برای فرشتگان مدرسه‌ای وجود ندارد و ما همزمان اندکی از هر دو هستیم. من زندگی کردن نمی‌دانم، تنها دیدن معجزه‌ها را می‌دانم. برف که طی دو روز، هرگونه بیرون رفتنی را ناممکن ساخته بود، شروع به آب شدن کرد. سپری شدن آن با آن لکه‌های الماس‌گون آبی، پیراهن ملکه‌ای بود که بی‌مراسمی در جان روستایی من وارد می‌شد. «کلامی بر زبان آور و آن‌وقت من بهبود خواهم یافت...» او این کلام را بر زبان نیاورد، بلکه آن را القا کرد. علف با آن تصدیق کوچک جسور خود زیر آسمان سخت دوباره پیدا شد. اهالی پوررویال اسیر ضربهٔ موسیقایی چند انجیل‌نویس و مشتی برف بودند. همواره برای نجات دنیا، چند جان شیفته از آن‌چه کم‌وبیش دیده یا گمان می‌کنند شنیده‌اند، وجود دارند. پوررویال با ویرانی تمام خویش است که پیروزمند می‌گردد: خوبی همواره سرانجام می‌بازد، این شیوهٔ برد اوست.



معرفی نویسنده
عکس کریستین بوبن
کریستین بوبن

کریستین بوبن نویسنده فرانسوی در ۲۴ آوریل ۱۹۵۱ در شهر لوکروزو، در فرانسه به دنیا آمد. شهری که آن را عاشقانه دوست دارد و از آن خارج نشده است. در رشته‌ فلسفه تحصیل کرد و پس از به پایان رساندن تحصیلاتش، مشغول به کار در یک روزنامه‌ محلی شد. او علاوه بر روزنامه‌نگاری شغل‌های دیگری را هم تجربه کرده است. از کار کردن در کتابخانه و موزه گرفته تا گذراندن دوره‌های مددکاری روانی. اما از آنجایی که مطالعه و نوشتن علاقه اصلی او بود، دوباره به ادبیات روی آورد.

نظرات کاربران

کتابخوان تنها
۱۴۰۲/۰۳/۲۰

برا من جذاب نبود

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۹)
دو گونه بهشت هست: به کمک کسی شتافتن و کتاب خواندن.
کاربر ۳۳۱۳۵۲۸
پس از ابرها، زیباترین چیزی که در دنیا وجود دارد، یک کتاب است.
کاربر ۳۳۱۳۵۲۸
"خداوند با دل دریافت می‌شود و نه با عقل"،
Z.SH
از مادر روحانی که از پوررویال رانده شد، دربارهٔ محلی پرسیدند که او آرزو داشت به آن‌جا منتقل شود. زن پاسخ داد برایش تفاوتی نمی‌کند: «امیدوارم هرجا که باشم خدا را بیابم.» همهٔ ثروت درخت بلوط به پای آن ریخته، صدها سکهٔ طلایی... من زنده هستم، پشت یک میز چوبی نشسته‌ام و به نور چشم دوخته‌ام که بر باغ می‌بارد... دیگر چه چیز می‌خواهم؟! * * * * * لذتی بالاتر از یافتن واژهٔ مناسب نیست؛ این مثل آمدن به کمک فرشته‌ای است که لکنت زبان دارد. لحظه‌ای سستی... و بعد پروانه‌ای که روی جمله نشسته، برای همیشه پرواز می‌کند. مادام دوژیروند وقتی از دلدادگان پرشمار خویش یاد می‌کند، با واژهٔ «محتضران» از آنان سخن می‌گوید. * * * * * ماری شارلوت در یازده سالگی، لباس افراد شبانه‌روزی پوررویال را به تن می‌کند. این کودک فروتنی شدیدی دارد. او در چهارده سالگی با حملهٔ ترس ناشی از دیدن مارمولکی که در پیراهنش پنهان شده بود، می‌میرد. مارمولک و قدیسهٔ کوچک با سرعت نور از جهان ناپدید می‌شوند. تاج خار مسیح به پایهٔ نگهدارندهٔ لانهٔ یک پرنده می‌ماند.
:)
برف که طی دو روز، هرگونه بیرون رفتنی را ناممکن ساخته بود، شروع به آب شدن کرد. سپری شدن آن با آن لکه‌های الماس‌گون آبی، پیراهن ملکه‌ای بود که بی‌مراسمی در جان روستایی من وارد می‌شد. «کلامی بر زبان آور و آن‌وقت من بهبود خواهم یافت...» او این کلام را بر زبان نیاورد، بلکه آن را القا کرد. علف با آن تصدیق کوچک جسور خود زیر آسمان سخت دوباره پیدا شد. اهالی پوررویال اسیر ضربهٔ موسیقایی چند انجیل‌نویس و مشتی برف بودند. همواره برای نجات دنیا، چند جان شیفته از آن‌چه کم‌وبیش دیده یا گمان می‌کنند شنیده‌اند، وجود دارند. پوررویال با ویرانی تمام خویش است که پیروزمند می‌گردد: خوبی همواره سرانجام می‌بازد، این شیوهٔ برد اوست. ما در پای کوهستانی برف‌گرفته زندگی می‌کنیم که به محض تولد ما شروع به فروریختن بر روی ما کرده است. اندیشه در کسالت این بهمن بیدار می‌شود و پیدایش‌ها بیش‌تر می‌گردند. جان، پرستویی است که با سرعت آذرخش دانش خود را به دست می‌آورد. تنها پاسخ به مصیبت، تماشای آن و کسب شعفی جاودان از این تماشاست.
:)
جزرومد بزرگ فزایندهٔ سرودهای مذهبی باخ در برابر صخره‌های ساحلی مایل به سفید مغزم ریخته شده‌اند. افتخار آفتاب در برابر شیشه‌ای کثیف. زندگی تنها در انتظار چشمان ماست تا تقدیس را به خود ببیند. شب که از پنجره‌های هتل دیو وارد می‌شود، به صفحه‌های نمایشگر درخشندهٔ رایانه‌هایی برمی‌خورد که در آن‌ها بدن بیماران به ارقامی تبدیل می‌شوند، حال آن‌که جانشان که کمّی‌سازی آن‌ها ممکن است، در صحرای اتاق‌ها، فراموش شده رها می‌شوند؛ از آن رو که در کتاب‌های درخشان دکارت، شروع به فراموش شدن کرده‌اند. من زندگی کردن نمی‌دانم، اما چه کسی آن را بلد است؟!... نه برای اسکلت‌ها و نه برای فرشتگان مدرسه‌ای وجود ندارد و ما همزمان اندکی از هر دو هستیم. من زندگی کردن نمی‌دانم، تنها دیدن معجزه‌ها را می‌دانم.
:)
گاه کیف مسافری غیرقانونی را به دوزخ می‌برم، شبی یا دقیقه‌ای را در آن‌جا سپری می‌کنم، سپس برمی‌گردم؛ اما این مکان را که سنگینی خود را به تحسین زندگی می‌بخشد، خوب می‌شناسم. خداوند همان چیزی است که یک موجود بشری شایستهٔ حقیقت اوست. مرد دربارهٔ دختر عقب‌افتادهٔ چهل و هفت ساله خود می‌گوید: «او توپ کوچک طلایی من است.» وه که این زندگی، چه بازی دشوار شگفتی‌برانگیزی است. در پیاده‌روی جلوی خانهٔ سالمندان بیرمنگام، دو راحتی سرخ شکاف خورده در انتظار برده شدن بودند. چند برگ خشک روی آن‌ها افتاده بود. این تصویر، مینیاتوری از خانهٔ روبرو بود، حقیقت بی‌ریای آن. این من نیستم که کتاهایم را می‌نویسم، این زندگی رویاپرداز است.
:)
زبان فرانسه به قطع از زبان لاتین قرن هفدهم نشأت می‌گیرد. کورنی که به همراه لافونش و پاسکال الماس ناسفتهٔ آن را می‌ساید، یک مرد جوان آزرمگین، تقریبآ الکن که فونتونل دربارهٔ او می‌گوید: «طرز بیان او کاملا آشکار نیست.» ناتوانی‌های ما وجه الطاف ماست. در بازار، چند سیب زرد براق لک‌دار به چشم می‌خورند. یکی از انواع آن‌ها «سیب خانه‌بدوش» نام دارد: نام آن‌ها، طعم‌شان را تشدید می‌کند. نمی‌دانم چه چیز بیش از همه، مرا در «هدیهٔ موسیقایی» باخ مسرور می‌سازد: اشرافیت کم روی نت‌ها یا نام سادهٔ این اثر است که با نام پوررویال، همانند دو کلید در دسته‌کلید یک فرشته، در مغزم زنگ می‌زنند.
:)
پابلو کاسالس، هر صبح زندگی‌اش، یک سوئیت ویولنسل باخ را می‌نوازد، همان‌طور که انسان صورت خود را در چشمه می‌شوید. در یک فرهنگ واژگان قرن هفدهم، برای واژهٔ «توت فرنگی» آمده: «میوه کوچک سرخ یا سفید، که در باغ‌ها و بیشه‌ها رشد می‌کند. این میوه به نوک سینهٔ دایگان شبیه است.» شعر پیوند نامی به نام دیگری برآمده از قلمروی متفاوت است، هر دو از این‌که به ناگاه خود را در ازدواج با یکدیگر می‌یابند، شعله‌ور می‌شوند. برای هرچیز، وجود انسان‌هایی باید، برای راندن اسب و برای نامیدن ستارگان. وجود هر کس لازم است و هر یک با واژگانی بسیار دقیق از قلمرو خود سخن می‌گوید. فرهنگ واژگان فورتیر در سال ۱۶۹۰، رشته‌ای کشیده است که تمام پرندگان صنعتگر زبان فرانسه، بر روی آن گرفتار شده‌اند، بی‌آن‌که بال‌هایشان در این میان بشکند.
:)
شب یازده اکتبر ۱۶۳۴، سدهای جزیره نورداشتراند دانمارک توسط اقیانوس شکست. برای کمک به بازسازی، رئیس جزیره خواستار سرمایه‌های خصوصی می‌شود. در ازای آن، آزادی مذهبی را اعطا می‌کند. چند انزواجوی پوررویال از این بابت به وجد می‌آیند و در حالی که رویای ملکی را در سر می‌پرورند که در آن آسمان، آب و زمین به رنگ آبی - خاستری ژانسنیست درآمده، مساعدت می‌کنند. آنان به بانوی عارفی به نام آنتوانت بوری‌نیون برمی‌خوردند که زودتر، آشیان خود را در آن مکان برافراشته. به سبب جراحت ناشی از پروسه‌ای، تمام خون پول ژانسنیستی از میان می‌رود. آنان منصرف می‌شوند و به زندگی روزمره‌ای بازمی‌گردند که به گونه‌ای قیاس‌ناپذیر از تمام رویاهای جزیرهٔ متروک، پرماجراتر است.
:)

حجم

۷۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۷۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان