دانلود و خرید کتاب دانش منطق گئورگ‌ویلهلم‌فریدریش هگل ترجمه ابراهیم ملک‌اسماعیلی
تصویر جلد کتاب دانش منطق

کتاب دانش منطق

معرفی کتاب دانش منطق

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰)، فیلسوف آلمانی است. هگل «دانش منطق»، دومین اثر بزرگ خود، را آنگاه که به عنوان رییس دبیرستان «اگیدین» در «نورنبرگ» اقامت داشت پدید آورد. این اثر در سال‌های ۱۸۱۲ تا ۱۸۱۶ در سه بخش انتشار یافت. هگل مهم‌ترین فیلسوف عصر جدید است که مفهوم تاریخ‌مندی هستی را در فلسفه وارد می‌کند. قانونی که هم بر کل سیر تکامل روح و هم بر تمام اجزای آن حاکم است، قانون دیالکتیک است که هگل آن را در «دانش منطق» بسط داده است. دیالکتیک شاید از مهم‌ترین اجزای فلسفه هگل است. او در این حوزه قوانین مختلفی از جمله قانون تبدیل کمیت به کیفیت و بالعکس، قانون وحدت ضدّین، قانون نفیِ نفی را صورت بندی کرده و تضاد را اصل محرکه هر گونه تحوّل و جوهره دیالکتیک دانسته است.
Mahan Mehravard
۱۳۹۹/۰۲/۰۹

دوستان اومدن گفتن متن کتاب روان نیست! خب نباید هم باشه! هگل بین تمام فیلسوف‌ها مشهوره به نثر obscure. زبان فارسی هم در برابر زبان آلمانی که زبان اصلی کتابه، بسیار نارساست و کاستی داره. همه‌چیز گردن مترجم نیست، من

- بیشتر
iman
۱۳۹۹/۱۲/۲۷

دوستانی که میگن ترجمه روون نیست متن متن سنگینیه و نیاز به تفکر زیادی داره

Arash
۱۳۹۴/۰۹/۲۷

با اینکه متن بسیار سنگینیه ولی‌ چون از زبان مبدأ ترجمه شده ترجمش خوب بود

فرحان و شادى
۱۳۹۸/۰۶/۰۳

ترجمه ، در یک کلام ، افتضاح. نه که صرفاً سنگین باشه انگار مترجم تسلطی روی کلمات رایج فلسفه نداشته و بعضی کلمات کلاً ترجمه نشده رها شدن !

تعریف، در اینکه با این شیوه برابر ایستاده را به مفهومش باز می‌گرداند، بیرون بودگیش را می‌زداید، که برای وجود الزامی است، تعریف از آنچه به مفهوم در واقعیت پذیریش افزوده شده است، تجرید می‌کند؛ از این طریق مفهوم اولاً به ایده ثانیا به وجود بیرونی تبلور می‌یابد. توصیفبرای تصور است و این محتوای گسترده‌تر متعلق به واقعیت را تقبل می‌کند. لیکن تعریف این غنایِ تعین‌هایِ چندگانه اینجا بودنِ مشاهده شده را به ساده‌ترین راناها تحویل می‌کند؛ شکلِ این عنصرهای ساده و چگونگی تعین‌شان در برابر یک‌دیگر درون مفهوم گنجانیده است.
mehdi hoore
این نظریه برای خویش باید سطحی خوانده شود، زیرا سطحی بودن در این نهفته است، که امور مختلف با برکنار ساختن موردهای اختلاف، یکسان قلمداد گردند.
mehdi hoore
الف. ب ـ مقیاس به عنوان مجموعه نسبت‌های مقیاس ۱. هرگاه چیزی که با دیگری متحد است و به همین ترتیب این امر دیگر، که تنها از طریق کیفیت ساده متعین شده است، احتمالاً آن باشد، که هست، پس احتمالاً آنها در این ترکیب شدن تنها خود را برمی‌دارند. امّا، چیزی که نسبتِ مقیاسیِ درون خود است، خودایستا است، لیکن از این طریق در عین حال اتحادپذیر با چنین امر خودایستایی است؛ به این ترتیب که او در این یکی بودگی برداشته شده است، خود را از طریق تقرر بی‌تفاوت و کمّی‌اش نگاه می‌دارد و همزمان خود را به مثابه رانای ویژگی یابنده یک نسبتِ مقیاسی نوین وضعیت می‌دهد. کیفیتش در امر کمّی استتار شده است؛ به این وسیله این کیفیت هم در برابر مقیاس دیگر بی‌تفاوت است، هم در مقیاس دیگر، در مقیاس نو ساخته، تداوم می‌یابد؛ نمایِ مقیاسِ جدید به‌شخصه یک مقدار است؛ معین بودگی بیرونی خود را به مثابه بی‌تفاوتی در این امر نمایان می‌سازد، که یکچیز به ویژه متعین با مقیاس‌های دیگر از همین نوع، در نوعی یکسان از خنثی‌سازی‌هایِ نسبت‌هایِ مقیاسیِ دوجانبه داخل می‌گردد؛ امر اختصاصی ویژه‌اش در تنها یک مقیاس، مقیاس ساخته شده از او و دیگری تبیین نمی‌یابد.
mehdi hoore
مکان و زمان نیز راناهای چنین مقیاس‌هایی هستند، که لیکن اکنون، با تبعیت از تعین‌های دیگر، از این پس تنها بر حسب تعین‌هایِ مفهومیِ اختصاصیِ خویش نسبت به یک دیگر تعین می‌یابند. مثلاً در صوت راناهای تعینی از جمله عبارتند از: زمانیِ که در طی آن تعدادی نوسان انجام می‌پذیرد، امر مکانیِ فاصله، ضخامتِ جسمِ نوسان‌کننده؛ لیکن اندازه‌های آن راناهایِ مبتنی بر ایده به صورت بیرونی تعین یافته‌اند، آنها خود را نه در نسبتِ توانی، بلکه در نسبت معمولی و مستقیم در مقابل یک دیگر، نشان می‌دهند، و هماهنگی به سادگیِ کاملاً بیرونیِ عددهایی تحویل می‌یابد، که نسبت‌هایشان به آسان‌ترین شکل قابل فهم است و از این رو رضایت خاطری را فراهم می‌آورد، که کاملاً با دریافت‌هایِ حسّی منطبق است، زیرا برای روح هیچ تصور، تصویر خیالبافانه، اندیشه و امرهای دیگر مشابه و آکنده سازنده روح در دسترس نیست. حال به این ترتیب که رویه‌هایی که نسبت مقیاس را تشکیل می‌دهند، خود مقیاس و همزمان یکچیز مبتنی بر واقعیت هستند، مقیاس آنها نخست مقیاس‌هایِ بلاواسطه و به مثابه نسبت‌ها در خود آنان، نسبت‌هایی مستقیم هستند.
esrafil aslani
ساده‌اندیشانه است، که از مقیاس سنج طبیعی چیزها سخن رانده شود. به هر صورت یک مقیاس سنج عمومی تنها می‌باید برای مقایسه بیرونی به خدمت گرفته شود؛ پس
mehdi hoore
آ. شناختن تحلیلی اختلاف بین شناختن تحلیلی و ترکیبی را بعضا چنین ذکر کرده‌اند: که یکی از امر شناخته به ناشناخته و دیگری از امر ناشناخته به شناخته حرکت می‌کند. لیکن اگر این تفاوت دقیق‌تر مشاهده گردد، مشکل خواهد بود؛ در آن اندیشه‌ای معین و بسیار کمتر یک مفهوم را کشف کرد. می‌توان گفت «در کل شناختن با ناآشنایی آغاز می‌کند» ، زیرا آدمی با آنچه از قبل می‌شناسد، آشنا نمی‌گردد، و بالعکس نیز شناختن با امر شناخته آغاز می‌کند؛ این گزاره‌ای اینهمان‌گویانه است، آنچه با آن آغاز می‌گردد، آنچه به صورت فعلیت یافته می‌شناسد، درست از این طریق امری شناخته است؛ آنچه هنوز ناشناخته است و می‌بایست نخست بعدا شناخته شود، هنوز امری ناشناخته است. بنابراین در این صورت باید گفت، که «شناختن، هرگاه یک‌بار آغاز شده باشد، همواره از شناخته به سوی ناشناخته حرکت می‌کند.»
mehdi hoore
لیکن در روح، زندگی بعضا در برابر روح قرار می‌گیرد و بعضا با روح یکی نهاده می‌شود و این یکی‌بودگی دوباره توسط روح به صورت ناب زاییده می‌شود. در واقع در کل اینجا زندگی به معنایِ مختص خویش به‌مثابه زندگی طبیعی مفروض می گردد، چه، آنچه زندگیِ روح به‌مثابه روح نامیده می‌شود، خصوصیت روح است، که در برابر زندگیِ صِرف قرار می‌گیرد، همان‌گونه نیز که از طبیعتِ روح صحبت می‌گردد، علی‌رغم آنکه روح امری طبیعی نیست و بیشتر متضادِ طبیعت است. بنابراین زندگی به‌مثابه زندگی برای روح بعضا وسیله است، به این صورت که روح زندگی را رو در روی خود قرار می‌دهد؛ بعضا روح، فرد زیینده است و زندگی جسمش است، بعضا این یکی‌بودگیِ روح با جسمیتِ زیینده‌اش با تکیه بر روح به‌شخصه به‌مثابه ایده‌ال متولد می‌گردد. هیچ‌یک از این رابطه‌های معطوف بر روح به زندگی منطقی مربوط نمی‌گردد و در اینجا نباید زندگی منطقی به‌مثابه وسیله روح، به مثابه تنِ زیینده‌اش یا به مثابه رانای ایده‌ال و زیبایی بررسی گردد. زندگی در هردوی مرتبه‌ها چه زندگی طبیعی باشد و چه زندگی با روح در رابطه قرار گیرد، معین بودگیِ بیرون بودگی‌اش را دارد، در آنجا از طریق از پیش‌نهادگی‌هایش، که پیکریابی‌هایِ دیگر طبیعت است، لیکن در اینجا از طریق مقصودها و فعالیت‌های روح. ایده زندگی برای خود از آن از پیش‌نهادگی‌ها و عینیتِ مشروط‌کننده و همچنین از رابطه معطوف براین ذهنیت رها است.
mehdi hoore
ج. ث. تکوین مطلب در وجود
mehdi hoore
به این سبب جُستن و مستند کردن علت، که قیاس عقلی به طور عمدهبر آن مبتنی است، نوعی سردرگُمی بی‌پایان است، که حاوی هیچ تعین نهایی نیست؛ همه کس و هرکس می‌تواند یک یا چند علت مناسب ارائه کند. همان‌گونه که امر در تقابل نهاده‌اش می‌تواند انبوهی از علت‌ها را عرضه بدارد، بدون آنکه از آنها چیزی منتج گردد. آنچه «سقراط» و «افلاطون» «سفسطه» می‌نامند، چیزی جز قیاس عقلی از علت‌ها نیست؛ افلاطون بررسی ایده، یعنی؛ بررسی مطلبِ در خود و برای خود به‌شخصه را، یعنی، در مفهوم مطلب را با حکم عقلایی در تقابل می‌نهد. علت‌ها تنها از تعین‌های محتواییِ نسبت‌ها و بازنگرش‌های اساسی اخذ می‌گردند، که هرمطلبی و به همچنین درست عکس آن، و بسیاری از آنها را در بر می‌گیرد؛ آنها در شکلِ بودش‌مندیشان هریک به مانند دیگری صدق می‌کنند، از آنجا که هریک، کلِ حیطه مطلب را نمی‌پوشانند، علت، یک طرفه است، که رویه‌های ویژه دیگرش دوباره علت‌هایِ ویژه دارند و از میان آنها هیچ یک مطلب را ـ که گره‌خوردگی آنها را تشکیل می‌دهد و همه را در بر می‌گیرد ـ به طور کامل ادا نمی‌کنند. هیچ یک علت مکفی، یعنی؛ مفهوم نیست.
mehdi hoore
مثلاً پیوندهای اکسیژن و ازت به اکسیدهای نیتروژن و اسیدنیتریک‌های مختلف منجر می‌گردد، که تنها در نسبت‌هایِ کمّی معینی از مخلوط ظاهر می‌گردند و به طور ماهوی کیفیت‌های مختلفی دارند، به طوری که در نسبت‌های مخلوطِ بینابینی هیچ پیوندی از وجودهای ویژه انجام نمی‌پذیرد. ـ مثلاً اکسیدهای فلزی، اکسیدهای سرب در نقطه‌هایِ کمّیِ معینی از فرآیند اکسیده شدن تولید می‌گردند و از نظر رنگ و سایر کیفیت‌ها از یکدیگر متمایز هستند. آنها به تدریج به یکدیگر متحول نمی‌شوند، نسبت‌هایِ قرار یافته در بین آن گره‌ها، اینجا بودن خنثی یا ویژه‌ای را عرضه نمی‌دارند. بدون پشت‌سرگذاردن مرحله‌های بینابینی یک پیوند ویژه ظهور می‌نماید، که بر نسبتی مقیاسی استوار است و کیفیتی مخصوص به خود دارد. ـ یا آب با تغییر دما تنها صرفا بیشتر یا کمتر گرم نمی‌شود، بلکه از حالت‌های انجماد، مایع قابل چکیدن و مایع کشش‌پذیر عبور می‌کند؛ این حالت‌های مختلف به تدریج ظاهر نمی‌شوند، بلکه درست ترقی تدریجی صرفِ تغییر دما از طریق این نقطه‌ها به یکباره قطع می‌گردد و ممانعت می‌شود و ظهور یک حالت دیگر، یک جهش است. ـ هر زایش یا مرگی به جای تدریجی بودگیِ متداوم بیشتر نوعی انقطاع تدریجی بودگی و جهش متکی بر تغییر کمّی به کیفی است.
mehdi hoore
ثانیا به مثابه وضعیت یابنده با دیگران، یک ویژگی یافتنِ کمّی، برداشتنِ مقدارِ بی‌تفاوت، می‌گردد. با این روال، این مقیاس یک قاعده است و حاوی هر دوی راناهای مقیاس به صورت متمایز است، به واقع معین‌بودگی در خود باشنده کمّی و مقدار بیرونی. لیکن این دو رویه در این تمایز به کمیت‌ها مبدل می‌گردند و قاعده به نسبت آنها مبدل می‌شود؛ از این رو مقیاس بیان‌کننده: ثالثا آن نسبتِ کمیت‌هایی است، که ابتدا دارای یک مقیاس هستند، که لیکن خود را فراتر به یک تمایز در مقیاس‌ها درون خود ویژگی می‌دهد.
mehdi hoore
مقیاس به رابطه‌ای از مقیاس‌هایی تعینِ یافته است، که کیفیتِ یکچیزهای متمایز و خودایستا، یا مصطلح‌تر، شیئی‌ها را تشکیل می‌دهد. نسبت‌هایِ هم اکنون بررسی شده به کیفیت‌هایِ مجرد نظیر مکان و زمان تعلق دارد، آنچه در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد، وزن مخصوص و خصلت‌هایِ شیمیایی است، مثال‌هایی که تعین‌هایِ موجودیت‌های مادّی هستند.
mehdi hoore
تبادل اندیشه مبتنی بر شناخت است و متمایز از تقابل ارزش‌ها. از این‌رو نظام ارزشی و بایستن اخلاقی هیچ‌گاه آغاز مناسبی برای بالندگی فکری و نوزای فرهنگی نبوده است.
زهرا موحد
این پایین‌ترین پیکره کنکرتی که در آن روح در مادیت‌یافتگی مستغرق شده است، پیکره بلاواسطه برتر خود را در آگاهی دارد. مفهومِ آزاد به مثابه ذاتِ من برای خویش باشنده در این شکل، از عینیت دست کشیده است، اگرچه او خود را ربط‌دهنده بر عینیت به مثابه امر دیگرش، به‌مثابه برابر ایستاده رودررو قرار گیرنده مستقر ساخته است. به این ترتیب که در اینجا روح دیگر بیش از نفس نیست، بلکه یقینِ روح به‌شخصه، بلاواسطگی بودن، بیشتر معنای یک امر منفی را برای روح دارد. پس اینهمانی‌ای که در آن روح در شیئیت با خود به‌شخصه است، همزمان هنوز تنها یک نمود یافتن است. به این ترتیب که امر شیئیت یافته نیز هنوز شکل یک امر درخود باشنده را دارد. این مرتبه، برابر ایستاده پدیدارشناسی روح است، دانشی است، که بین دانشِ روحِ طبیعت و دانش روح به مثابه روح در میانه قرار یافته است و روح برای خویش باشنده را همزمان در رابطه‌اش در عطف بر امر دیگرش، که از این طریق هم به مثابه برابر ایستاده درخود باشنده و هم به مثابه برابر ایستاده نفی شده است، متعین می‌سازد، بنابراین روح را به مثابه پدیدارشونده به‌مثابه متضادِ به‌شخصه خود را نمایش‌دهنده، بررسی می‌نماید.
mehdi hoore
بر این مبنا باید منطق را بدواً به منطقِ مفهوم به‌مثابه بودن و منطق مفهوم به مثابه مفهوم - یا اگر بخواهیم از اصطلاح‌های رایج بنابراین نامعین و چندمعنایی استفاده کنیم - به منطق ذهنی و عینی تقسیم‌بندی کرد.
کاربر ۲۶۶۸۹۵۰
اصطکاک یا هر شکلِ دیگر مقاومت، تنها پدیداریِ مرکزیت است. این مرکزیت است که جسم را به صورت مطلق به سوی خود باز می‌گرداند؛ زیرا آن‌چه که در جسم موجب اصطکاک می‌گردد، تنها نیروی مقاومت از طریق متحد بودن با مرکز دارد.
mehdi hoore
در قیاس مبتنی بر شکل، میانه تنها از این طریق به مثابه تمامیت نهاده می‌گردد، که همه معین بودگی‌ها، ــ اگرچه هر یک جداگانه ــ از عملکرد وساطت یافتگی گذر کنند. در قیاس‌های بازتاب، میانه به مثابه یکی بودگی متحدکننده بیرونیِ تعین‌هایِ حدّهای انتهایی است. در قیاس ضرورت نیز میانه خود را به همان ترتیب گسترش داده است و خود را به مثابه یکی بودگیِ ساده عام متعین ساخته است و شکل قیاس، که در تمایز میانه در برابر حدّهای انتهایی‌اش تقرر یافته بود، از این طریق خود را برداشته است. در کل به این وسیله مفهوم واقعیت پذیرفته است؛ معین‌تر، مفهوم چنان واقعیتی کسب کرده است، که عینیت است.
mehdi hoore
ریاضیات عالی که تا به بی‌نهایت به پیش می‌رود و به خود اجازه تناقض را می‌دهد، نمی‌تواند برای نمایش چنین تعین‌هایی، دیگر نشانه‌های معمولی را به کار بندد؛ برای نشان دادن تصور هنوز فاقد مفهومِ تقریب نامتناهیِ دو محور مختصاتی عمودی، یا هنگامی که یک قوس را با تعدادی بی‌شمار از خط‌های بی‌نهایت کوچک در تساوی قرار می‌دهد، چیزی جز این انجام نمی‌دهد، که دو خط مستقیم را جدا از یک‌دیگر، و در یک کمان، خط مستقیم را، البته به مثابه متفاوت از آن، رسم کند؛ برای امر پایان‌ناپذیری که در اینجا مورد گفتگو است، ریاضیات عالی تصور را به کمک می‌طلبد.
mehdi hoore
این جهان در خود و برای خود باشنده، جهان فراحسی نیز خوانده می‌شود، منوط به آنکه جهان موجود به‌مثابه جهان محسوس، به‌واقع به‌مثابه چنین امری متعین گردد، که برای بینش، رفتاربلاواسطه آگاهی است. ـ جهان فراحسی به همان ترتیب دارای بلاواسطگی، دارای وجود است، اگرچه وجود بازتابیده و اساسی بودش هنوز اینجا بودن ندارد؛ اگرچه هست، لیکن در معنایی ژرف‌تر از بودن؛ شیئی، آغاز وجود بازتابیده است؛ او، بلاواسطگی‌ای است، که هنوز به مثابه بلاواسطگی اساسی یا بازتابیده، نهاده نیست؛ اگرچه شیئی در حقیقت امر بلاواسطه باشنده نیست.
mehdi hoore
بودش نخست به درون خود به‌شخصه نمود می‌یابد یا بازتاب است؛ ثانیا او پدیدار می‌گردد؛ ثالثا او خود را آشکار می‌سازد. بودش در حرکتش خود را در تعین‌هایِ ذیل می‌نهد: ۱. به‌مثابه بودشِ بسیطِ «درخود باشنده» درون تعین‌هایش در چارچوب تعین‌هایش؛ ۲. به‌مثابه روبه‌بیرون رونده به درون اینجا بودن یا برحسب وجود و پدیداری؛ ۳. به‌مثابه بودش که با پدیداریش یکی است، به مثابه فعلیت‌یافتگی.
mehdi hoore

حجم

۹۸۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۳۹ صفحه

حجم

۹۸۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۳۹ صفحه

قیمت:
۳۵۰,۰۰۰
۲۴۵,۰۰۰
۳۰%
تومان