دانلود و خرید کتاب چرت و پرت ابراهیم رها
تصویر جلد کتاب چرت و پرت

کتاب چرت و پرت

معرفی کتاب چرت و پرت

«چرت و پرت» سومین جلد از ماجراهای خانواده معیری است که ابراهیم رها در دو کتاب قبلی اش «دری‌وری» و «پرت‌و پلا» نوشته بود. البته قرار بود ماجراهای این خانواده در همان جلد دوم فیصله پیدا کند اما ظاهرا قصه معیری‌ها به این زودی‌ها تمام شدنی نیست. در انتهای جلد دوم خواندید که معیری ۹۴ ساله که یکبار از دیار باقی برگشته بود، دوباره پای معامله با عزارئیل رفت و این بار احتملا غزل خداحافظی را خوانده است، حالا خاندان معیری تصمیم گرفته‌اند که زودتر پدربزرگ را به خاک بسپارند و ماجرا را دیگر کش ندهند در حالی که ماجرا این بار کاملا کش‌دار است. معیری که پس از زنده شدن معجزه‌آسایش، تمام بیماری‌هایش شفا پیدا کرده بود و احساس سرحالی و سرزندگی می‌کرد و تازه داشت کمک هوای عشق به سرش می‌افتاد چه شد که یک دفعه این‌قدر مشکوک مرد؟ در گیرودار کفن و دفن و مراسم ختم معیری و بعدش گفت و گوها و دغدغه‌های ارث و میراث، سروکله مردی به اسم بزاز پیدا می‌شود که می‌گوید مفتش یا همان کاراگاه است و در مورد شکل و شیوه فوت آقای معیری باید با اعضای خانواده گپی بزند. او احساس می‌کند در مراسم تدفین و ختم مرحوم نوعی دستپاچگی مشکوک وجود داشته است اینچنین است که دردسر تازه و عجیب خانواده معیری آغاز می‌شود: «ارتش معیری‌ها بسیج شده بود که برای اولین‌بار در طول تاریخِ خاندان، همه با هم به شکلی یکسان و متحد و رسماً مانند یک گروه هم‌خوان، بدون هیچ‌گونه کم‌وزیادی مقابل کارآگاه و دستیارش صف‌آرایی کنند و قال قضیه را در همان قدم اول بکنند! سهراب به همه تأکید کرد که باید هر کس با زبان و لحن و لغات خودش حرف بزند تا شک‌وشبههٔ تبانی ایجاد نشود. توضیح داد که صرفاً باید رئوس آن متن مورد توافق همگان باشد و شیوهٔ ارائه به خود افراد بستگی دارد. با وجود این از صبحِ علی‌الطلوع پیمانه هم به کمک آمده بود و مانند معلم خصوصی با تک‌تک افرادِ خانواده تمرین و حتی جاهایی که لازم بود رفع اشکال می‌کرد! زمان برای بازماندگان مرحوم معیری به‌سرعت می‌گذشت و حوالی ظهر، یعنی حدوداً همان وقتی که بزاز و دستیارش دیروز آمده بودند، امروز هم سروکله‌شان پیدا شد. آن‌ها هم حاضربه‌یراق به نظر می‌رسیدند و همه‌چیز از آغازِ نبردی پایاپای خبر می‌داد!»
Ghazal Karavan
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

کتاب اول خوب دومی متوسط و این یکی افتضاح بود ...به زور تا فصل دو شو خوندم و دیگه نتونستم ادامه بدم ...کاش نویسنده بنا به گفته خودش این کتاب و نمی نوشت ...

Marjan
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

دری وری . پرت و پلا . چرت و پرت من این سه کتاب رو تو یه مجموعه خریداری کردم و کتابی فوق العاده هست کتابی طنز با کلی چرت و پرت که انسان رو به خنده وامیداره و تاثیری

- بیشتر
esmat
۱۴۰۱/۰۹/۲۰

جالب بود ولی بعضی قسمتهاشو زیادی کش داده بود و خسته کننده میشد

کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
۱۴۰۱/۰۶/۱۹

نویسنده در بازی باکلمات تبحر خاصی دارند واین باعث ۳جلدی شدن داستان شده اما درکل طنز بدون پایه ای است و فقط برای سرگرمی خوبه

بیات
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

بدک نیست

ahora
۱۳۹۸/۱۲/۱۹

💕💕

خیلی افتضاح بود
۱۳۹۹/۰۱/۲۱

افتضاح بود خیلی حالم بهم خورد وسه روز در بیمارستان بستری بودم بعد از خواندن کتاب

نفر بعدی که وارد اتاق می‌شد پسر سومِ سهراب، صفدر، بود. صفدر را کسی راضی نبود که با بزاز هم‌کلام شود. هم اختیار زبانش با خودش نبود هم آن‌قدر شعار می‌داد که هیچ جایی برای استفاده از شعور در زندگی‌اش باقی نمی‌ماند.
بلاتریکس لسترنج
«این درسته که تو دخترعمهٔ منی اما من از همون اول هم گفتم در جهت‌گیری‌های سیاسی دچار گمراهی هستی. توبه کن! برگرد. درست شو. تو باید بدونی که صحبت با دو مرد غریبه در انظار عمومی قباحت داره. مثل... مثل... آها! مثل استادیوم رفتنِ زن‌ها می‌مونه! یعنی...» پیمانه نگاه تأسف‌باری به صفدر کرد و درحالی‌که می‌گفت «چه‌قدر چرت‌وپرت می‌گی تو»، راهش را کشید و رفت داخل عمارت. صفدر حرف‌هایش و در واقع سخنرانی ارزشی‌اش نصفه‌ونیمه ماند. صدایی صاف کرد، سعی کرد به روی خودش نیاورد که سنگِ روی یخ شده!
بلاتریکس لسترنج
در زندگی بعضی آدم‌ها کارهایی می‌کنند که بعداً متوجه می‌شوند اگر یک دقیقه و سی ثانیه به آن فکر می‌کردند قطعاً انجامش نمی‌دادند.
نیکان
«سهراب مهم نیست، من توی تحقیقات به نتایج مهم‌تری رسیدم. اصلاً شاید نه اون پیرمردی که به اسم معیری به خاک سپرده شده، نه اون دختر جوونی که به اسم صدف یا کیمیا دفن شد، معیری یا صدف نبوده باشن! حالا زودتر راهت رو بکش بیا که کار زیاد داریم!»
Nazanin :)
«ایشون رو خدا رحمت کنه اما در گمراهی به سر می‌بردن! هم به جای کاشانی به مصدق علاقه داشتن هم در سال ۹۲ به روحانی رأی دادن نه احمدی‌نژاد.» «سال ۹۲ که احمدی‌نژاد اصلاً کاندیدا نبود.» «ما همیشه به دکتر رأی می‌دیم. تحت هر شرایطی. چه‌طور نصف آقایون محل ما حتی حالا که مسابقهٔ ظالهٔ استیج برگزار نمی‌شه، چهارساله مدام به فریال رأی می‌دن اون وقت ما نمی‌شه به ریشه‌کن ظلم و فساد، محمود احمدی‌نژاد، رأی بدیم؟»
بلاتریکس لسترنج
نفر بعدی که وارد اتاق می‌شد پسر سومِ سهراب، صفدر، بود. صفدر را کسی راضی نبود که با بزاز هم‌کلام شود. هم اختیار زبانش با خودش نبود هم آن‌قدر شعار می‌داد که هیچ جایی برای استفاده از شعور در زندگی‌اش باقی نمی‌ماند.
بلاتریکس لسترنج
آدمی که حتی اسم تتلو رو نشنیده چرا باید عاشقِ یه دختر دههٔ هفتادی بشه؟» «نمی‌دونستم پیش‌نیاز عاشقِ دخترهای دههٔ هفتادی شدن بلد بودن ترانه‌هایی تتلوئه.»
نیکان
اون آقاهه گفت “ابوالفضل تو بپرس.” آقای ابوالفضل نزدیک شد گفت “من بیهقی هستم... شماها فارسی رو نابود کردید دل‌تون خنک شد؟!” بعد رو کرد به اون یکی و گفت “بد می‌گم ابوالقاسم؟” آقای ابوالقاسم گفت “نه که فقط مالِ دودره و خز و خفن و تیریپ گفتن‌شون باشه، نه، مثلاً آخه چس‌فیل هم شد حرف؟!” آقای معیری برای آقای فردوسی توضیح دادن که “یه کارخونه به اسم چسترفیل بوده
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷

حجم

۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۵ صفحه

حجم

۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۵ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان