کتاب چه قدر خوبیم ما!
معرفی کتاب چه قدر خوبیم ما!
کتاب چه قدر خوبیم ما! نوشته ابراهیم رها، کتابی طنز است که با نگاه و زبان و بیان طنز، به مشکلات جامعه میپردازد. این کتاب که نام خود را از عبارت معروف عادل فردوسیپور، گرفته است، با زبان طنزش، رفتارهای مردم را زیر سوال میبرد تا ریشه مشکلات را پیدا کند.
درباره کتاب چه قدر خوبیم ما!
کتاب «چهقدر خوبیم ما» کتابی در حوزه طنز است. هست و نیست! یعنی زبانش طنز است، لحن طنز است، نگاه طنز است، اما سعی کردهام شوخیشوخی حرفهای جدی بزنم.
اینها عبارات ابتدایی این کتاب، از زبان خود نویسنده است. او در این کتاب، نگاهی به مشکلات جامعه انداخته است و با بیان طنز خود، تلاش کرده است تا برای حل مشکلات جامعه قدمی بردارد. هرچند زبان کتاب طنز است، اما مسائلی که در آن بیان میشود، جدی است. ممکن است با خواندن این کتاب بخندید اما خندهای که تا حدی تلخ است و ذهنتان را هم درگیر میکند.
نویسنده برای نوشتن این کتاب، هم طنز را داخل کرده است و عبارت «چه قدر خوبیم ما» را از عادل فردوسیپور در گزارش بازی ایران و آرژانتین در سال ۲۰۱۴ وام گرفته است.
کتاب چه قدر خوبیم ما! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه کسانی که به کتابهای طنز علاقه دارند و دوست دارند از به مطالعات جامعهشناختی بپردازند، از خواندن این کتاب لذت میبرند.
درباره ابراهیم رها
ابراهیم رها، نام مستعاری است که علی میر میرانی برای خود انتخاب کرده است. او متولد ۲۰ آبان ۱۳۵۰ است، با پنج اسم مستعار مختلف آثارش را نوشته و منتشر کرده است. با سه اسم جایزه برده و با دو اسم، کتاب نوشته است. جالب این است که هر کدام از این اسامی سبک متفاوت و دیدگاه و روشی مجزا دارند. اما مشهورترین نام مستعار او «ابراهیم رها» است که پس از سالها از آن رونمایی کرد.
علی میرمیرانی در حوزههای داستاننویسی، طنزنویسی، فیلمنامهنویسی، مطبوعات، کارگردانی، گفت و گو و برنامهسازی تلویزیونی سابقه فعالیت طولانی و موفق دارد.
با نام علی میرمیرانی سه اثر صوتی نیز منتشر شدهاست؛ «به لهجهی سپیدار» که نوشته خود او است و «داش آکل» صادق هدایت و کتاب صوتی «سال هزار و سیصد و خستگی».
بخشی از کتاب چه قدر خوبیم ما!
آلبالوپلو و مرصعپلو و لوبیاپلو و باقالیپلو و اینورپلو اونور پلو کلاً پلو... فسنجان و بادمجان و قیمه و قرمهسبزی و... کنارش هم معلوم نیست با چه استدلال و تفکری اولویه و کوکو و کتلت و این اواخر هم یک کوفت چینی یا روسی یا غذایی با لهجهٔ یک جای اجنبی دیگر که «کلاس داره» به سوپ هم که میگویی بُرْشْ! و اما بعد! محض خانمانبرانداز کردن یکی دو غذا مثل راگو و ژیگو هم با لهجهٔ ارمنی داری و ایضاً با همین لهجه شیشلیک! ای بر پدر این بفرمایید شام هم... که پیشغذا و دسر را بدل کرده به یک ده فرمان ملی برای آحاد ملت همیشه در صحنه ما! به دسر هم میگویی دیزرت (که بیشتر حاصل کار به بخش دوم همین کلمه شباهت دارد) و مینکورس و... خلاصه با مهمات کافی میروی که جنگ را آغاز کنی.
میهمانان گرامی که آمدند و یک مقدار حرفهای بیربط ردوبدل شد به اسم اختلاط (حرفهایی که میهمانهای رودربایستیدار با میزبان میزنند خودش یک کتاب طنز قابل تدریس در دانشگاههای فکاهی جهان است) تعارف میزنید که بفرمایید شام. دقت کنید. «تعارف» میزنید و نبرد آغاز میشود! حالا ما به خود این نبرد که ازجانگذشتگی میخواهد اما درد و خونریزی ندارد کاری نداریم چون موضوع بحث تعارف است. در همین راستا شما یک لحظه آرام و قرار ندارید. تقریباً خودتان چیزی نمیخورید. چرا؟ چون رسماً قصد کردهاید غذاها را با کفگیر فرو کنید توی گوش و حلق و بینی مهمانان. با چه استدلالی؟ تعارف میکنید خب. از این هم میل کنید. آن یکی را هم امتحان کنید. این را هم بچشید. و نه به این سادگی. با کلی قسم و آیه. تو رو خدا از این بخورین! بهخدا اونقدرها هم که شما فکر میکنین بدمزه نشدهها! و اباطیلی از این دست که نه خودتان قبول دارید و نه اگر طرفتان چنین نظری داشته باشد حاضرید حتی کوفت بدهید بخورد اما معلوم نیست چرا هی این جملات قصار را پشت سر هم ردیف میکنید. البته معلوم است چرا: تعارف.
به جان فلانی اگر نذاری این یه ذره رو برات بکشم دلخور میشم. جون من این یه کفگیر رو نه نگو. تو رو خدا دستم رو رد نکن... به مقدسات چهکار داری؟! چرا پای خدا و پیامبر و ائمه را وسط میکشی؟ که با مسلسل تعارفاتت تمام دستگاه گوارش طرف را جر بدهی؟ چرا به جان عزیزان و من بمیرم و تو بمیری متوسل میشوی؟... به هر روی این ماراتن که بهجای لحظاتی خوش بدل به عذابی الیم میشود پایان میگیرد و میهمانان گرانقدر خسته از تعارفات فراوان و کوفته زیر نگاه شما و ذله از بخور نخور دست از طعام میکشند و... نه تمام نشده. تازه شروع شده. تعارف نزد ما ایرانیان اصولی دارد. یکیاش همین که هیچوقت تمام نمیشود! میزبان دلبرانه و گاهی مظلومانه و با ژستی حتی ناراحت شروع میکند «سلیقهتون نبود این غذاها نه؟! اصلاً هیچی نخوردین. دوست نداشتین نه؟» و کار کمکم بالا میگیرد: «خدا مرگم بده کاش قبلش میپرسیدم چی دوست دارین» «خیلی بد شد به خدا خاک تو سرم» حالا از سر تعارفی بیربط قرار است یقهٔ اموات مرحومتان را سر غذا بگیرید یا آرزوی محشور شدن با اهل قبور کنید که تعارفی کرده باشید بر این مبنا که میل نکردین. این در حالیست که میهمانان مضمحل و شکستخورده در وضعیتی که توسط تعارفات شما به معنی اخص کلمه هزیمت شدهاند هر کدام دستکم سه بار ظرف پیش رویشان را پر و خالی کردهاند و فیالمجلس متصورند تا یک هفته آتی نیاز به هیچ خوراکی نداشته حتی باقی عمر را جهت زیستن میتوانند با فتوسنتز بگذرانند. اما شما (یعنی همهٔ ما) به این راحتی رضایت نمیدهید: «نه واقعاً چرا میل نکردین؟ جداً هیچکدومو دوست نداشتین؟»
حجم
۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
نظرات کاربران
در این کتاب با لحنی طنز یک تعدادی از اخلاقهای بد ایرانی ها مورد انتقاد قرار می گیره. اما به نظر من یک سری از اون اخلاقا مشترک بین مردم دیگه هست البته که این دلیل نمیشه که چون مردم
من دوستش داشتم،طنز بود و بعضی جاهاش آدم رو به فکر وا میداشت.
نویسنده خواسته مطلب را در قالب طنز بنویسه اما گاهی طنزش بی مزه و لوس شده !
یعنی به این غلظت مشکل داریم ما ایرانیا؟
من خیلی این کتاب رو دوست داشتم. کلا از کتابایی که بیان طنزی دارند و با شوخ طبعی انتقاد می کنند خوشم میاد. کتاب مفید و قشنگی بود. حتما در آینده دوباره می خونمش.
کتاب خوبی است . نقدی است بر رفتارهای ما . که امیدوارم به آن دقت کنیم و رفع نماییم
بسیار عالی خلق و خو و شخصیت ایرانی ها رو شکافته نویسنده عزیز، و واقعا به قول خوده نویسنده خیلی از مسائل رو مطرح نکرده ، مثل تملق چاپلوسی مرده پرستی چشم و هم چشمی و غیره، واقعا بهتره به