دانلود و خرید کتاب تهوع ژان پل سارتر ترجمه محمود بهفروزی
تصویر جلد کتاب تهوع

کتاب تهوع

معرفی کتاب تهوع

«تهوع» نوشته ژان پل سارتر، فیلسوف و نویسنده فرانسوی است. «تهوع» اصلی‌ترین نوشته ادبی سارتر به شمار می‌رود که در سال ۱۹۳۸، زمانی که او استاد دانشگاه بود منتشر شد.

«تهوع» رمانی فسلفی و اگزیستانسیالیستی است. ماجرا در شهر خیالی بوویل در ایتالیا رخ می‌دهد و داستان آنتوان روکانتین نویسنده فرانسوی را روایت می‌کند که از وجود خود وحشت دارد، او قرار است در این شهر سرگذشت یک شخصیت سیاسی به اسم «مارکی دو رولبورن» را بنویسد.

روکانتین در مدت اقامتش در شهر خاطرات خود را هم ثبت می‌کند. همه احساسات و حالات درونی‌اش در مورد جهان و افراد اطرافش را می‌نویسد اما همواره یک احساس تهوع گنگ با اوست که دلیلش را نمی‌داند...

«حالم خوش نیست! اصلا حالم خوش نیست: این حالت تهوع سگ‌مصّب ولم نمی‌کند دچارش شده‌ام، این بار بازهم: در یک کافه به سراغم آمده است. و این بار چیز جدیدی است. تا این لحظه، کافه‌ها تنها پناهگاه من بوده‌اند، چون همیشه پر از آدم و بسیار روشن‌اند، امّا این پناهگاه هم از دست می‌رود؛ از این پس وقتی در اتاقم به دام می‌افتم، دیگر نمی‌دانم به کجا باید بروم.»

«تهوع» حدیث انسان تنهایی است که در گردونه زمان، از تنهایی خود پناهگاهی می‌سازد تا بتواند در مقابل هجوم افکار تیره وحشت‌افزا تاب بیاورد.

تهوع خاطرات کسی است که به بن‌بست رسیده و پناهی می‌جوید تا بتواند خود را از شر افکار پلید رها سازد و راهی به سوی روشنایی بیابد.

سارتر در سال ۱۹۶۴ به خاطر این رمان برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد اما از پذیرش جایزه سر باز زد.

معرفی نویسنده
عکس ژان پل سارتر
ژان پل سارتر
فرانسوی | تولد ۱۹۰۵ - درگذشت ۱۹۸۰

در ۲۱ ژوئن سال ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. حاصل ازدواج و رابطه یک افسر نیروی دریایی فرانسه با زنی از طبقه ممتاز؛ اما ژان پل سارتر فرصت چندانی برای درک حضور پدر نداشت. سوغات پدر در یکی از سفرهایش به هند و چین، تب بود. تبی عجیب که دست آخر باعث مرگ او شد تا پسرک عزیزدردانه پانزده‌ماهه بماند و مادری که بعد از این اتفاق تصمیم به ترک پاریس گرفت.

behrooz
۱۳۹۸/۰۲/۲۷

تصویر جلد کتاب یکی از نقاشی های مشهور سالوادور دالی از بزرگترین نقاشان جنبش سورئاله. البته اینجا نقاشی کامل نیست پیشنهاد میکنم تصویر اصلی رو در اینترنت ببینید خیلی جالبه

همایون
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

رمانی فلسفی از فیلسوفی که دیگر خیلی جدی گرفته نمی شود. تهوع یکی از گیراترین رمان هایی است که خوانده ام. کتابی که انسان را با عمیق ترین سوال های وجودی اش رو برو می کند. داستان با وجود فلسفی

- بیشتر
م.
۱۴۰۲/۱۰/۰۸

در مقایسه با ترجمه های کیومرث پارسای و محمد رضا پارسایار، این ترجمه کامل تر است. دو ترجمه دیگر بخشی از متن کتاب را به دلخواه ترجمه نکرده و سانسور کرده اند. برای مثال بخش سه شنبه ۲۶ ژانویه، درباره

- بیشتر
من زنده ام و غزل فکر میکنم
۱۳۹۹/۱۲/۰۶

کتاب رو خوندم . فقط گفتگوی ذهن بهم ریخته و بعضا جنسی نویسنده با خودشه است. اسمان را به ریسمان بافته که بگه تهوع دارم...با وزش نسیم هم تحریک میشه 😁 نخوندید من مجبور شدم بخونم. مان روان و جذابیت و ترجمه

- بیشتر
کنار بخاری به زحمت در حال هضم غذایم هستم. پیشاپیش می‌دانم که روزم به هدر رفته است؛ هیچ کار به دردبخوری نخواهم کرد، شاید مگر پس از تاریک شدن هوا.
parissa
گذشته، زینت کسانی است که گذشته‌ای دارند.
parissa
«او انسانی است بدون اهمیت اجتماعی اوفقط و فقط یک فرد است»
آســاره
تصور نمی‌کنم «بتوان تنهایی را با کسی شریک شد»
Melika
خانم‌های واقعی قیمت اجناس را نمی‌دانند، از خل بازی‌های مؤدبانه خوششان می‌آید. چشمانشان گل‌های زیبا و معصومی را می‌مانند، گل‌های گلخانه‌ای.
parissa
فکر می‌کنم شباهت یک روز با روز دیگر به خاطر تنبلی دنیاست.
آیلین :):
چقدر دلم می‌خواهد بخوابم. خیلی از ساعت خوابم گذشته است. نیاز به یک شب آرام دارم، فقط یک شب. بعد تمام این قضایا جاروب خواهند شد.
.
بهتر است، وقایع روز به روز نوشته شوند و برای فهم واضح و روشن آن‌ها دفتر یادداشت‌های روزانه داشت. نباید از تغییرات و وقایع پیش پا افتاده، هر قدر هم که ناچیز باشند از قلم بیفتند. به ویژه باید همه چیز را طبقه‌بندی کرد. باید گفت که من در این لحظه، چگونه به این میز، به این خیابان، به مردم و کیسه توتونم نگاه می‌کنم، چون این‌ها تغییر کرده‌اند.
آســاره
هر موجودی بی‌دلیل و ناخواسته متولد می‌شود، با ضعف زندگی‌اش را امتداد می‌دهد و با حادثه‌ای می‌میرد.
م.
خسته از نفرت وجود داشتن. می‌دود. چه امیدی دارد؟
م.
خاطراتم مانند سکه‌هایی در کیسه شیطان است: وقتی کیسه باز شود، چیزی جز برگ‌هایی خشکیده در آن نمی‌یابند.
parissa
این پیرزن لجم را درآورده است. سرسختانه، با آن چشمان گمشده‌اش یورتمه می‌رود. گاه وحشتزده می‌ایستد، گویی خطری پنهان او را لمس کرده است. اکنون، زیر پنجره من است. باد دامنش را به زانوهایش چسبانده است. می‌ایستد، روسری‌اش را مرتب می‌کند، دستانش می‌لرزند. دوباره راه می‌افتد: اکنون پشتش را می‌بینم. خر خاکی پیر! به نظرم می‌خواهد به سمت راست، یعنی به سمت بلوار نوار بپیچد. باید صد متری برود. این طور که او راه می‌رود، ده دقیقه‌ای طول می‌کشد، ده دقیقه‌ای که، من با پیشانی چسبیده به شیشه، باید همین طور بمانم و نگاهش کنم. بیست بار می‌ایستد و باز راه می‌افتد و باز می‌ایستد...
parissa
گاه، ناگهان آدم‌هایی ظاهر می‌شوند که حرفی می‌زنند و می‌روند و انسان در حکایاتی بی سر و ته غرق می‌شود؛
Giti Nava
روی تمام چیزهایی که من دوستشان دارم، روی زنگار شیروانی کارگاه ساختمانی، روی تخته‌های پوسیده طارمی‌ها، یک نور ناچیز و منطقی افتاده است. نوری شبیه نگاهی که انسان پس از یک شب بی‌خوابی روی تصمیمات با شوق گرفته شده در شب قبل یا روی صفحاتی که بدون خط‌خوردگی و اصلاح نوشته است، می‌اندازد.
parissa
روزی که برای اولین بار بوسیدمت را به یاد نداری؟ پیروزمندانه می‌گویم: ـ خیلی خوب هم به یاد دارم. در پارک کیو Kew بود، در ساحل رود تایمز. ـ ولی چیزی را که متوجه نشدی، این بود که روی گزنه‌ها نشسته بودم: پاهایم از نیش گزنه‌ها پر بود و با اندک حرکتی نیش‌های دیگری نصیبم می‌شد. خب، مقاومت و ایستادگی کافی نبود. اما آن بوسه‌ای که من می‌خواستم نثارت کنم اهمیت زیادی داشت. یک تعهد بود، یک ایثار یود، یک پیمان بود. حالا متوجه می‌شوی. که آن درد شدید بود، ولی من در چنین لحظه‌ای حق نداشتم به ران‌هایم فکر کنم. کافی نبود درد خود را نشان ندهم؛ باید درد را حس نمی‌کردم.
محمد
وانگهی، شاید این یک جنون آنی بوده است. چون اکنون دیگر اثری از آن نیست. احساسات مسخره آن هفته‌ام، اکنون به نظرم به کلّی خنده‌دار می‌آیند
.
اگر اشتباه نکرده باشم و از تمام نشانه‌هایی که روی هم انباشته می‌شوند، مقدمات دگرگونی جدیدی در زندگی من خبر می‌دهند، خب معلوم است که می‌ترسم. نه از این جهت که زندگی‌ام پربار و ارزشمند است، بلکه می‌ترسم به زودی چیزی پیدایش یابد و مرا در خود فرو گیردم. آن وقت کجا بروم؟ آیا بازهم باید تمام طرح‌هایم، تحقیقاتم و کتابم را رها کنم و بروم؟ و پس از چند ماه یا چند سال دیگر درمانده و شکست خورده، میان ویرانه‌های جدیدی بیدار شوم؟ تا دیر نشده باید به روشنی خود را دریابم.
Havisht
زمان لخت و عریان، نرم نرمک به وجود می‌آید، منتظرمان می‌گذارد و وقتی می‌آید بیزارمان می‌کند. چون معلوم می‌شود از مدت‌ها پیش، آن جا بوده است.
parissa
از ترک کردن او ناراحت نیستم، از بازگشت به انزوایم خیلی وحشت دارم.
محمد
من اطمینان دارم چیزی مانند خوره به جانش افتاده است که او را آهسته آهسته می‌تراشد. نه می‌تواند خود را دلداری دهد و نه می‌تواند خود را به دست بدبختی‌هایش بسپارد؛
Giti Nava

حجم

۲۶۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

حجم

۲۶۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان