کتاب یه دقیقه حرف نزن!
۴٫۲
(۴۲)
خواندن نظراتمعرفی کتاب یه دقیقه حرف نزن!
«یه دقیقه حرف نزن!» اثر سارا جمالآبادی داستانهایی است که از زبان یک دختربچه چندساله روایت میشود. او در دنیای بزرگترها، دنیای خودش را دارد، شیطنت میکند، در دنیای خیالیاش با اسباببازیهایش بازی میکند و تجربیات تازهاش را از حضور در اجتماع تعریف میکند. از ترسها و موضوعاتی که برایش گنگ و پیچیده هستند می گوید و این داستانها ادامه دارد تا این که دختر اندکی بزرگتر می شود و به مدرسه میرود.
او احساس خودش را درباره هرچیزی که جذبش می کند، راحت و بیپرده به زبان میآورد و قضاوتی هم درکار نیست، تنها حس است که منتقل میشود و چه خوب هم منتقل میشود.
حال و هوای این داستانها جوری است که همه ما را به اندازه قهرمان داستان کوچک میکند، نه تنها زاویه دیدمان میشود همان زاویه دید کودکانه که احساس میکنیم همان انداره کوچک شده ایم و دنیا چقدر بزرگتر به نظر میرسد. دنیایی که تا کودک هستیم خیلی چیزها دارد تا برای ما رو کند و حالا تنها تکرار و تکرار است. مهارت نویسنده در این اثر ما را کاملا کودک می کند به گونهای که گمان نمی کنیم پشت این داستانها یک ذهن بزرگسال نشسته است:
در باز است. همیشه در باز است. یک پرده هم جلوش آویزان است اما نمیشود برویم تو چون یک پیرمردی هست که نمیگذارد. خیلی بداخلاق است. همیشه دم در ایستاده یا راه میرود. یک وقتهایی هم صندلیآهنیِ قراضهاش رامیگذارد دم در و روی آن مینشیند و مواظب است تا کسی نرود تو. اما چند روز پیش که مدرسهمان تعطیل شد و من و سحر آمدیم اینطرف خیابان تا برویم خانهمان، هیچکس دم در نبود. با سحر از لای پرده تو را نگاه کردیم. صندلی پیرمرده پشت در بود اما روی صندلیاش هم ننشسته بود. با سحر یککمی دیگر جلو رفتیم. پشت در یک حیاط خیلی بزرگ بود، از حیاط مدرسهٔ ما هم بزرگتر. یک ساختمان بزرگی هم آنطرف حیاطش بود بایکعالمه پنجره. توی حیاط تور والیبال داشتند، دوتا تیر بسکتبال هم داشتند. یککم دیگر هم رفتیم تو تا آنطرف حیاط را ببینیم. بازهم هیچکس توی حیاطشان نبود اما یکدفعه یکی از بالای پلههای ساختمانبلنده داد زد چهکار میکنید اینجا؟ پیرمرده بود، یک قوری آهنی دستش بود و داشت از پلهها پایین میآمد. من و سحر فرار کردیم و بدوبدو آمدیم بیرون.
یادت نرود که...
یاسمن خلیلیفرد
سیب زمینی خورهاغلامرضا رمضانی
زنی که اتفاقا منم...لیلا جلینی
دزد مو وزوزی و انسان فرهیختهمحسن پوررمضانی
انجمن نکبت زده هاسلمان امین
دری وریابراهیم رها
کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمدسلمان امین
پشت فرودگاهمحمود رضایی
ما این جا داریم می میریممریم حسینیان
احتمالاً گم شدهامسارا سالار
ننهنامهسحر شریفنیک
بگذارید میترا بخوابدکامران محمدی
هندوانه به شرط عشقفرهاد حسنزاده
ولی دیوانهوارشیوا ارسطویی
آن جا که برف ها آب نمی شوندکامران محمدی
پیچزهرا شاهی
آلیشمهدی زارع
باغ مادربزرگ خاطرات بانوی کرد، خانزاد مرادی محمدیمهناز فتاحی
حجم
۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه
حجم
۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه
قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
داستان خیلی خوب و جالبیه و کاملا از نگاه بچه ها نوشته شده
خوب بود بیشتر برای دهه۶۰ یی ها خوبه
خیلی قشنگ و جالب بود 👌♡ دقت و ظرافت نویسنده قابل تحسینه 👍
خیال انگیزی و ساده نویسی داستان حقیقتا باعث پی شه فکر کنم داستان رو خود اون نونهال دوست داشتنی نوشته. از خوندنش لذت بردم
یه کتاب ساده مخصوص دهه شصتی ها (نوستالژی و تجدید خاطره)😊
داستان ها و زاویه دید جالبی داشت اما اکثر اوقات مثل اسم کتاب این حس رو داشتم که به شخصیت اصلی داستان بگم فقط یه دقیقه حرف نزن! لحن و ریتم کتاب به شکل صحبت های دائم دخترک بود انگار
نمونه رو خوندم. خیلی جالب از چشم یه بچه نگاه کرده. مکالماتی که بچه ها میشنون رو هم خوب آورده
چقدر خوب از زبون یه دختر بچه روایت کرده بودند آدم در ارتباط هر روزش با بچه ها به یک سری ظرافتها دقت نمیکنه مثلا به اینکه همه چیز چقدر در ذهن بچه ها بزرگه
خیلی قشنگ بود کیف کردم
خیلی خوبه پیشنهادمیکنم بخونید