دانلود و خرید کتاب چند روایت معتبر (مجموعه داستان) مصطفی مستور
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب چند روایت معتبر (مجموعه داستان) اثر مصطفی مستور

کتاب چند روایت معتبر (مجموعه داستان)

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۳از ۳۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چند روایت معتبر (مجموعه داستان)

«چند روایت معتبر» مجموعه چند داستان کوتاه نوشته مصطفی مستور، نویسنده موفق معاصر است. مستور در طول فعالیت ادبی و هنری خود جوایز متعددی به دست آورده که لوح تقدیر نخستین مسابقه داستان‌نویسی صادق هدایت یکی از آنها است. از آثار این نویسنده می‌توان به «روی ماه خداوند را ببوس»، «عشق و چیزهای دیگر»، «تهران در بعدظهر»، «حکایت عشقی بی قاف بی‌شین بی‌نقطه» و «من گنجشک نیستم» اشاره کرد. کتاب حاضر از هفت بخش با موضوعاتی همچون عشق، زندگی و مرگ تشکیل شده است: چند روایت معتبر درباره عشق: درباره عشق و علاقه‌ای است که یک معلم فیزیک نسبت به یکی از شاگردان خود دارد. چند روایت معتبر درباره زندگی: روایتگر زندگی زوجی به نام‌های کسری و سایه است که با یکدیگر زندگی می‌کنند، اما کسری به زن دیگری به نام مهتاب فکر می‌کند. چند روایت معتبر درباره مرگ: در این داستان بخش‌هایی از زندگی افراد مختلف درباره مسائلی همچون خودکشی و مرگ روایت می‌شود. مصائب چند چاه عمیق: روایتی از بخش‌های مختلفی از یک زندگی است. در چشمانت شنا می‌کنم و در دست‌هایت می‌میرم: این داستان روایت‌گر عشق یک مرد شاعر است که در پی اتفاقاتی به نفرت تبدیل می‌شود. کیفیت تکوین فعل خداوند: روایت‌گر زندگی سه زوج جوان است که برای یکی از زوج‌ ها حادثه‌ای رخ می‌دهد. کشتار: این داستان عاشقانه درباره دو شخصیت به‌نام‌های یوسف و مونس است که به یکدیگر دل‌بسته و از طریق نامه باهم در ارتباط هستند. در بخشی از کتاب می‌خوانید: «پدرم مُرد اما بیف‌استروگانف نخورد. فیله‌مینیون نخورد. نان پاپادام نخورد. اِگ‌برگر و مرغ کنتاکی نخورد. لب به پیتزا نزد و هرگز نفهمید لابستر و رُست‌بیف چیست. پدرم مُرد اما هرگز مشروب نخورد. لب به سیگار نزد. حتا اسم ماری‌جووانا را نشنیده بود. پدرم هفتاد سال عمر کرد اما رستوران چلسی را ندید. ندید که در رستوران گُلدِن‌فودز چه‌طور برگ‌های کاهو را با کارد سلاخی می‌کنند. ندید چه‌طور گوجه‌فرنگی‌ها را کشتار می‌کنند. مُرد و ندید گارسون‌ها چه‌طور باقی‌ماندهٔ غذاها را در سطل زباله خالی می‌کنند. پدرم مُرد اما هیچ‌وقت دسرِ غذایش کافه‌گلاسه و کرم‌کارامل نبود. دو دانه خرما بود.» مستور با بهره‌گیری از هوش نویسندگی خود در ابتدای هر بخش از کتاب، متن خواندنی و جذابی نوشته تا مخاطب خود را از ابتدا با فضای داستان آشنا کند. یکی از ویژگی‌های منحصر به‌ فرد «چند روایت معتبر» که موجب جذابیت دو‌چندان کتاب شده، نثر روان و زیبای آن است.
معرفی نویسنده
عکس مصطفی مستور
مصطفی مستور
ایرانی

مصطفی مستور، داستان‌نویس، پژوهشگر و مترجم ایرانی است که سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز به دنیا آمد. دوران کودکی، فردی پرسشگر و کنجکاو بود و از همان دوران به کتاب‌های فلسفی و پرسش‌های عمیق علاقه نشان می‌داد.

نظرات کاربران

-Dny.͜.
۱۳۹۸/۱۱/۲۱

کتاب! شروع خیلی خیلی خیلی خیلی کلا خیلی خوبی داشت و پایانش هم همینطور . ولی ای کاش ... بین این دو هم اینطور میبود اونطور که باید و شاید باشه اون وسطای چشمک زن کتاب بهم نچسبید " البته حس و

- بیشتر
اِیْ اِچْ|
۱۳۹۸/۰۶/۲۶

خوندن این کتاب و کلا آثار مصطفی مستور، مثل خطای دید میمونه! یعنی داری یه چیزی رو میخونی که درواقع اون چیزی که داری میخونی نیست! به همین صراحت! متن، به ظاهر انقدر بدیهیه، که گاهی میگی خب که چی! بعد که

- بیشتر
ــسیّدحجّتـــ
۱۳۹۸/۰۲/۰۱

دلم نیومد ۵ تا ستاره ندم قسد کرده بودم کم‌تر بدم ولی داثطان عاخر... . چقدر پدیده‌ی جالبی هستی مصطفی مستور! دوست دارم ببینمَت؛ که نه برای دیدنت، بل برای هم‌صحبتی با جنابتان... از سایه بپرسم، از الیاس و از علیرضا... . در یک کلام: لذیذ

- بیشتر
Emma
۱۳۹۸/۰۶/۰۴

هرکس نظر و سلیقه خودش رو توی کتاب خوندن داره اما من با کتابای مصطفی مستور زندگی می کنم، از اینکه مدام توی شخصیت های کتاب گم میشم یا حتی گمشون می کنم لذت می برم، از بازی کردن مصطفی

- بیشتر
مامان زیبا
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

کتابای مستور یه جور خاصه ، من تقریبا بیشتر کتابهاش رو خوندم توی همه یه جور گمگشتگی هست که بعضی میپسندن

*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
۱۴۰۰/۱۱/۰۹

🌿_چنین نبشته آمده بود که این را گرفتیم : چیزی از جنس غم! و شادمانه بخشی از روحمان سبک شد: با چیزی هم ردیف غم! ... موافق برخی از عبارات و الفاظی که برای شرح شخصیت و داستان استفاده شده بود نیستم، اما گاه

- بیشتر
ترمه🍁
۱۳۹۹/۰۴/۲۹

یونس ، الیاس ، یوسف ، نیلو ، سیمین ....همه من

maedeh
۱۳۹۹/۰۱/۳۰

عالیه...

🌸فطرس🌸
۱۴۰۰/۰۲/۱۸

آثار آقای مستور، نوع نوشتارشون، قلمشون، حتی نوع نگاهشون نسبت به پدیده های اطراف خیلی خاصه و ممکن هست هر فردی نپسنده..... اما به عقیده خودم خیلی جذابن❤😄..... اشخاص اصلی هر روایت و داستانی که آقای مستور نوشتن یک جور

- بیشتر
علیرضا مروت
۱۳۹۹/۰۳/۱۵

متاسفانه آقای مستور در به ثمر نرسوندن ایده های جذابشون توانایی خاصی دارن.هر داستان ایده و خط داستانی جالبی داره که میتونست خیلی بهتر از این هم به ثمر برسه.ولی اون چند صفحه اول هر داستان خیلی جذابه حقیقتا...

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۹۸)
«در فلسفه هم گاهی شعرهای لطیفی هست. مثل این حرف که می‌گه خداوند از شدت ظهورَش مخفی است. در واقع مفهوم این حرف اینه که خداوند اون‌قدر هست که گویی نیست. اون‌قدر حضور داره که انگار غایبه. اصلا غیبتش به دلیل شدت ظهورشه. می‌گن خداوند مثل یه صداست که از اول آفرینش تا آخر اون با یه حالت پیوسته در هستی نواخته می‌شه. چنین صدایی رو تا قطع نشه کسی نمی‌تونه بشنوه. در واقع دایمی بودن صدا مانع شنیدنش می‌شه. شاید به همین دلیله که ما نمی‌تونیم خداوند رو درک کنیم. به‌نظر من این خیال‌انگیزترین شعریه که انسان در طول تاریخ سروده.»
آرام
جای خلوتی بود. وسطِ نیستی. گفتی: «هستم.» نگریستم، اما چیزی نبود. گفتم: «نیستی.» باز گفتی: «هستم.» بر خود لرزیدم و در دل گفتم نه، نیستی. این جا جز من کسی نیست. بعد انگار گرمای تو در دلم ریخت. من داغ شدم، گُر گرفتم تا گیج شدم. بعد لبخند زدی و من تسلیم شدم. گفتم: «هستی! تو هستی! این من هستم که نیستم.»
آرام
«تو همه آب، من همه عطش تو همه ناز، من همه نیاز. تو همه چشمه، من همه تشنگی.»
Mithrandir
«کجا برم، کجا نرم؟ / از این‌طرف؟ از اون‌طرف؟ / خداجونم سرگردونم / من راهم رو گم کردم / دور خودم می‌گردم.»
ــسیّدحجّتـــ
می‌گن خداوند مثل یه صداست که از اول آفرینش تا آخر اون با یه حالت پیوسته در هستی نواخته می‌شه. چنین صدایی رو تا قطع نشه کسی نمی‌تونه بشنوه. در واقع دایمی بودن صدا مانع شنیدنش می‌شه.
ــسیّدحجّتـــ
هر کس روزنه‌ای است به سوی خداوند، اگر اندوهناک شود. اگر به‌شدت اندوهناک شود
زهرا۵۸
همهٔ امورات این دنیای لعنتی روی پول می‌چرخه.
ــسیّدحجّتـــ
وسطِ نیستی. گفتی: «هستم.» نگریستم، اما چیزی نبود. گفتم: «نیستی.» باز گفتی: «هستم.» بر خود لرزیدم و در دل گفتم نه، نیستی. این جا جز من کسی نیست. بعد انگار گرمای تو در دلم ریخت. من داغ شدم، گُر گرفتم تا گیج شدم. بعد لبخند زدی و من تسلیم شدم. گفتم: «هستی! تو هستی! این من هستم که نیستم.»
🌸فطرس🌸
پدرم هیچ‌وقت عاشق نشد. حتا عاشق مادرم نبود، اما او را دوست می‌داشت. خیلی دوست می‌داشت. وقتی مادرم خانهٔ عالیه‌خانم روضه می‌رفت، پدرم مثل گنجشکی که جوجه‌اش را با گلوله زده باشند، بال‌بال می‌زد. میان اتاق‌ها قدم می‌زد و کلافه بود تا مادرم برگردد.
زهرا۵۸
صبح به سیمین ــ زنم رو می‌گم ــ گفتم: «نکنه می‌خوام بمیرم؟» می‌دونید چی گفت آقای دکتر؟ گفت: «تو که هنوز نوه‌دار نشدی، هنوز موهات سفید نشده.» اما به‌نظر من مُردن هیچ ربطی به سفیدی مو یا داشتن نوه نداره
زهرا۵۸

حجم

۹۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶ صفحه

حجم

۹۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶ صفحه

قیمت:
۳۷,۰۰۰
تومان