کتاب بازی بی گناهان
معرفی کتاب بازی بی گناهان
کتاب بازی بیگناهان نوشتهٔ رائول ارخمی و ترجمهٔ جبران مقدم است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستانی جنایی از ماجرای قتلی وحشتناک در سایهٔ دیکتاتوری و استبداد سنتی در آرژانتین است.
درباره کتاب بازی بیگناهان
«بازی بیگناهان» اثر رائول ارخمی، نویسندهٔ مطرح آرژانتینی است. «بازی بیگناهان» که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد توانسته است جایزهٔ معتبر بهترین رمان سیاه اسپانیا را نصیب ارخمی کند.
داستان عحیب این رمان جنایی از این قرار است: خوان مانوئل گالوان، قاضی قهرمان داستان، شبی خواب زنی را میبیند که چهار سال پیش در جنایتی به قتل رسیده بود و پروندهٔ زن آن روزها برای مدتی توجهش را جلب کرده بود. بعد از این خواب عجیب که زن انگار با دستش علامتی به او میداد، علامتی که شبیه به عدد چهار بود، قاضی که عذاب وجدان دارد و فکر میکند زن میخواسته چیزی به او بگوید، تصمیم میگیرد به سراغ پروندهها و عکسهای زن برود تا بفهمد او واقعا چه کسی بودهاست و در این کنجکاوی حقایقی شگفت را کشف میکند که بسیاری از آدمهای ردهبالای مملکتی در آن حضور دارند. آدمهایی که شاید دستشان به خون زن آغشته باشد.
ماجرا از خواب قاضی دربارهٔ زن مرده آغاز میشود و به زمان قتل او میرود تا داستان را از آنجا پیگیری کند: «همهشان آنجا بودند. گلهای سرسبد بیگناهان جمع شده بودند تا ببینند باید با زن مُرده چهکار کنند. زن مُرده منتظر است، بیتفاوت نسبت به نفرتی که نثارش میکنند. کف زمین افتاده، وسط حمام.
آرتورو فرراسانس، ملقب به اوسو (خرس) که لحظهٔ اول راه را بهشان نشان داده به یکییکیشان نگاه میکند. چشمها، نگاهها، که حالا دیگر نمیتوانند از هم فرار کنند، باهم تلاقی میکند و مثل جانورهای زخمخورده کمین هم را میکشند. هر کس دارد حساب میکند آن یکی تا کجا توی لجن است.»
داستان ارخمی پر از تصاویر و اتفاقاتی است که از چند زاویه روایت میشوند، نویسنده در خلق این اثر که اثری معمایی و پلیسی محسوب میشود، تلفیقی از چند ژانر ادبی را به کار گرفته است. او در این اثر کنایهای هم به سایهٔ دیکتاتوری و استبداد سنتی در آرژانتین زده است.
نوسشنده درپایان داسنان دربارهٔ انگیزهاش از نگارش آن میگوید:
«این داستان برپایهٔ یک ماجرای واقعی است. این جنایت در آرژانتین اتفاق افتاد و توجه من را به خاطر وقاحت و بیشرمیای جلب کرد که در لاپوشانی قتل به کار برده بودند.»
خواندن کتاب بازی بیگناهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای جنایی و سیاسی پیشنهاد میکنیم.
درباره رائول ارخمی
رائول ارخمی زادهٔ ۲۱ فوریهٔ ۱۹۴۶ در آرژانتین، نویسندهٔ داستانهای جنایی و روزنامهنگار اهل آرژانتین که بعد از دوازده سال زندگی در بارسلونا مرکز کاتالونیا در کشور اسپانیا، اکنون در بوینس آیرس زندگی میکند. آثار او جوایز مختلفی در اسپانیا گرفته است که از جمله جایزهٔ دشیل همت برای نویسندگان داستانهای جنایی بوده و آثارش به فرانسه، ایتالیایی، هلندی، آلمانی و فارسی ترجمه شده است.
ارخمی کار خود را با نویسندگی و کارگردانی تئاتر آغاز کرد و در اوایل دههٔ ۱۹۷۰، در منازعات مسلحانهٔ آرژانتین نقش داشت و در همان درگیریها دستگیر شد. او پس از آزادی در سال ۱۹۸۴، به کار روزنامهنگاری پرداخت و همزمان با تغییر قرن، به اسپانیا مهاجرت کرد و در این کشور توانست حرفهٔ نویسندگی را پی بگیرد و رمانهای خود را یکی بعد از دیگری منتشر کند.
بخشی از کتاب بازی بیگناهان
اسم من خوان مانوئل گالوان است، قاضی هستم. البته فعلاً. مسیرم را مثل بقیه با دادن حکمهای تندوتیز باز کردم اما بالاخره پذیرفتم که چیزها همانطورند که هستند و نمیشود عوضشان کرد. حالا فقط گهگاه یک جرقهٔ عصیان یا بیصبری فوری که بخواهد مسیر روزمرهای را که به سوی هیچ میرود بههم بریزد، خودی نشان میدهد.
بیست و هشت اکتبر خوابش را دیدم. ممکن نیست تاریخ آن خواب یا چهرهٔ زن را فراموش کنم.
به من لبخند میزد و با دستش همان علامتی را نشان میداد که ماریلا دخترم چند روز قبل برای اینکه به همه توضیح بدهد چندساله شده است، از آن استفاده کرد.
چهار انگشت چاقالوی ماریلا، چهار انگشت کشیده، شاید به خاطر سایهها، متعلق به زن مُرده.
با قیافهای کموبیش ابلهانه لبخند میزد؛ قیافهای که من خیلی خوب، یعنی از اولینباری که آنقدر میفهمیدم که بدانم عکس توی آینه خودم هستم، میشناسم. چهرهای کمابیش احمق، عقبمانده و خنگ.
من را با چشمهای دردمند آدمی نگاه میکرد که نمیفهمد، همیشه کمی دیر مسائل ساده دستگیرش میشوند. خدا را شکر، ماریلا این قیافه را ندارد.
او بله، دارد. شاید چون چهارمین سالش را به عنوان زنی مُرده تمام میکرد و هنوز نه خودش و نه هیچکس دیگر نمیدانست قاتلش چه کسی بوده است. اشتباه میکنم. او میداند و رنج توی نگاهش هم به همین خاطر است که آنهای دیگر، زندهها، همچنان دارند به بازی کثیفشان ادامه میدهند.
اینقدر واضح دیدمش که بلافاصله از خواب پریدم، انگار اصلاً هرگز در زندگی نیازی به خواب نداشتهام، انگار دستوری دریافت کرده بودم که نمیتوانستم از آن سرپیچی کنم، که اگر میکردم دیگر هیچوقت نمیتوانستم بدون اینکه او انگشتها و لبخند احمقانهاش را برایم نمایش دهد، بخوابم. چند دقیقهای درازکش باقی ماندم و از خودم پرسیدم تعبیر خوابم چه بوده و چرا زن مُرده، سراغ منی آمده که موضوع را مدتها پیش رها کرده بودم، یعنی از وقتی که علیرغم قیافهٔ احمقانهام به سِمتِ قاضی منصوبم کرده بودند. روی مبل دفتر کارم خوابم برده بود که خیلی وقتها به جای خانه رفتن تا صبح روی آن کار میکنم.
خیلیها میگویند من آدم بیوجدانیام که به طرز خطرناکی جاهطلبم و مثل سگ شکاری گاز میگیرم. تمامش حقیقت دارد. وقتی آدم قیافهٔ ابلهها و کُندذهنها را داشته باشد، اما احمق نباشد، نمیتواند به کسی امتیاز بدهد، نمیخواهد به کسی امتیاز بدهد.
حجم
۱۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
واسه من زیادی گنگ بود چند صفحه ای که ازش خوندم بیخیال خرید و خوندن کاملش شدم اگه ساده تر بود متنش میتونست جذاب تر باشه به نظرم
نتونستم ادامه بدم بیشترازنصف کتاب راخواندم ولی متوجه هیچ چیزی ازمتن کتاب نشدم ،نمیدانم مشکل ترجمه بود یا مشکل ازنویسنده، درهرحال قابل خواندن نیست.
خیلی تجربه بد و عذاب آوری بود. حالم بهم خورد واقعا. با عذااااااب تمومش کردم و در عین حال حتی نفهمیدم کی قاتل بود. الان حالت تهوع دارم از انتخابم🤢🤢