دانلود و خرید کتاب بانوی پستچی سارا بلیک ترجمه سحر جراحی
تصویر جلد کتاب بانوی پستچی

کتاب بانوی پستچی

معرفی کتاب بانوی پستچی

«بانوی پستچی» رمانی از نویسنده آمریکایی سارا بلیک (-۱۹۶۰) و دومین اثر داستانی بلند او است. نویسنده خود در مقدمه راجع به اثرش این‌گونه نوشته است: این داستانی از جنگ است که هرگز به آن نپرداختم. اواخر دهه‌ی ۴۰ نوشتنش را شروع کردم؛ زمانی که می‌توانستم به‌وضوح همه‌چیز را ببینم و بفهمم، و در تمام این سال‌ها، خود را مسئول نوشتن و شفاف‌ساختن آن می‌دانستم. آنچه در اینجا می‌آورم، همان چیزهایی است که در آن موقع می‌دانستم؛ به‌علاوه‌ی چیزهایی که نمی‌توانستم در آن موقع بدانم، ولی تصور می‌کنم حقیقت داشته باشند. بخشی از داستان: حالا دیگر مرگ کسی را شوکه نمی‌کرد. هر کسی عزیزی را از دست داده بود. هزاران جنازه در قلب لندن روی هم تلنبار شده بودند، ولی از آغاز سال، هیتلر اعصاب لندن را به بازی گرفته بود. در ژانویه، سه شب پشت سر هم، آنجا را بمباران کرده بود و بعد به مدت یک هفته هیچ خبری نبود و دوباره بمبارانی شدیدتر، و دوباره هیچ. دوباره یک روز در مارس و بعد دوباره برای مدتی خبری نبود - به اندازه‌ای که زنبق‌ها گل بدهند و علف‌های کنار رودخانه تیمز برویند. شهر برای یک ماه، تا آوریل، آرام و ساکت بود تا اینکه بمباران‌های چهارشنبه و شنبه اتفاق افتاد؛ اد مارو به‌شوخی گفته بود: «بمباران به قدری شدید است که باید هنگام خواب بهترین لباس‌هایتان را بپوشید، چون ممکن است صبح که بیدار می‌شوید خبری از کمد لباس‌تان نباشد.» و از آن پس، خاطره‌ی آن شب‌ها همیشه با مردم بود؛ سریع قدم برمی‌داشتند و حواس‌شان دائم به آسمان بود. آیا امشب دوباره می‌آیند؟ یا دیگر تمام شده؟ هیچ‌وقت نمی‌توانستند حدس بزنند. با لباس و آماده‌ی فرار به رخت‌خواب می‌رفتند. «عزیزم -» اِما سرش را بالا گرفت، ولی ورودی اداره‌ی پست همچنان خالی بود.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
۱۳۹۸/۱۰/۱۶

داستان در زمان جنگ جهانی دوم میگذره قسمتی از اون در اروپا که درگیر جنگ بوده رو به خوبی توصیف کرده و قسمتی از داستان در یک شهر بندری در آمریکا میگذره که جو آرام تری نسبت به اروپا داره

- بیشتر
کاربر ۷۰۲۲
۱۳۹۶/۰۶/۱۶

هیچکس نیست به این طاقچه‌ای ها بگوید ببنید همسایه بغلی چگونه کتاب رایگان عرضه می کند شما اگر رایگان عرضه نمی کنید لااقل تخفیف خوب لطفاً

Nasim
۱۳۹۶/۰۷/۲۷

بسیار روان و جذاب و خواندنی.این کتاب برای کسانی که دوستدار دانستن چیزهای بیشتر در مورد جنگ جهانی هستن بسیار مفید است.

zeynab_m91
۱۳۹۷/۰۹/۰۱

اوایل کتاب یکم سردرگم میشه آدم ولی کم کم متوجه روند داستان میشه شد، و اینکه زیاد از حد به جزئیات میپردازه. در کل کتاب متوسطی بود🙄

samira
۱۳۹۸/۰۱/۰۸

خوبه ولی خیلی توصیف از طبیعت و محیط فیزیکی داره که بخشی از اون قابل قبوله ولی بعضی جاها دیگه زیاده روی کرده.در کل برای دونستن شرایط آنموقع و تفریح خوبه.ارزش ی بار خوندن رو داره.

خودِ خودِ سوروس اسنیپ
۱۴۰۳/۰۵/۲۸

۳۰ صفحه بیشتر نخوندم . خیلی سر درگم هست . شاید برلی بقیه جذاب باشه من ادامه ندادم

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۳/۰۲/۰۹

نگاه متفاوت به جنگ جهانی دوم داره. اکثر رمان ها مربوط به جنگ جهانی دوم آه و ناله و بیان مظلومیت ملتی است که الان خود اعمال هیتلری در حق مردم فلسطین انجام میدن ولی این کتاب نگاه نو و

- بیشتر
azar
۱۴۰۱/۰۴/۱۰

کتاب خوبیه و من به موضوعات جنگ ها علاقمندم ولی یک نکته در باره ترجمه ی کتاب که زیاد روان نیست. به نظرم ترجمه بهتر و ساده‌تری می‌تونست داشته باشه .

Nafas.87
۱۴۰۰/۰۱/۰۳

عالی بود خیلی خوب بود برای یه بار هم که شده بخونید😷

nazanin
۱۳۹۷/۰۵/۲۱

کی این کتابوخونده؟ارزش خوندن داره؟

«یه روز یه نفری رو که هر روز می‌دیدین، دیگه نمی‌بینین.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
از آن دخترانی بود که مردان برایش می‌مردند. از آن دخترانی که با لبخندش می‌توانست کل آن اتاق را مسحور خود کند، البته ویل مطمئن بود که آن دختر حتی سعی هم نخواهد کرد. بلوند، قدبلند، زیبا،
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«جنگ بر تمام انسان‌ها واقع می‌شود، نفربه‌نفر. این واقعاً تمام چیزی است که برای گفتن دارم و برای من، این‌طور به‌نظر می‌رسد که برای همیشه در حال گفتن همین بوده‌ام.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
بالاخره، جعبه به‌خوبی بسته‌بندی و مهر شد. آیریس پرسید: «برای کجا؟» هری گفت: «تو.»
zeynab_m91
چشمانش را که همان‌طور مستقیم به جلو و به‌دنبال کمک ثابت مانده بودند، دیده بود. او را که در گوش کوچک پسرکِ در حال مرگ زمزمه می‌کرد عزیزم... عزیزم... عزیزم، دیده بود. آیریس جلوی دهانش را گرفت. او همه‌ی این‌ها را به‌وضوح روی امواج صدای آن زن دیده بود.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«دیگه نمی‌تونستن تحمل کنن، می‌شنوین؟ تحمل اینکه صبر کنن تا شب به صبح برسه - بمبارون تموم بشه – نداشتن، درحالی‌که دیوانه‌وار منتظر این بودن که «پایان» بیاد و اونا رو پیدا کنه و همون‌جا که شروع به راه رفتن کردن، بمیرن.»
zeynab_m91
ناگهان هری، کنار او گفت: «من می‌خوام ازدواج کنم.» آیریس خیلی خشک گفت: «آره خوب، باید بکنی.» هری بلند زد زیر خنده: «با تو.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
یک دستش را روی سر ویل و دست دیگرش را روی قلب او گذاشت، تا اینکه ایستادن قلب او را زیر دستش احساس کرد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
در تاریخ دهم مه، در ویرانگرترین شب حمله‌ها، صد بمب در دقیقه برای پنج ساعت تمام روی سر لندن بارید. در جای‌جای شهر و هم‌زمان با هم، ب
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
فکر کرد که کاش می‌توانست زمان را میان دستانش کش بیاورد؛ مثل یک آب‌نبات مغزدار، آن‌قدر آن را بکشد تا به مغز خوشمزه‌اش برسد، درست پیش از ازهم‌گسیختن و بعد در همان نقطه زندگی کند. نقطه‌ای در وسط زمان، نه به جلو برود و نه به عقب بنگرد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«منتظر چی بودین؟» ویل فریاد زد: «زندگی! اون زمانی که باید تموم می‌شد. باید همون لحظه به آخر می‌رسید...»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
ویل زمزمه کرد: «شش ماه. تابستون برمی‌گردم خونه.» اِما قبل از اینکه برای جواب دادن دهان باز کند، خوب نگاهش کرد. چه می‌توانست بگوید؟ چه چیزی می‌توانست او را متوقف کند؟ او از همین الان، رفته بود. آنجا بود.
zeynab_m91
جنگ او با دنیا به این معنی بود که باید از خانه و قلبش روی بگرداند و وارد میدان جنگ شود. چرا؟ این هسته‌ی مرکزی رازی است که باعث شد من خیابان‌ها را از بالا تا پایین قدم بزنم، به خانه‌ها و زندگی‌های مردم بروم. از آن‌ها سؤال کنم و تمام عمرم، اطرافم پر باشد از وجود باشکوه انسان‌ها. و به‌زودی، این نمایش گسترده و متناقض را که در حال گزارشش بوده‌ام، ترک می‌کنم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
اگر در زندگی سؤالی برای‌مان پیش می‌آید، سؤالی بدون جواب که نمی‌دانیم قرار است سال‌ها همراه‌مان باشد، سؤال من، این بود.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
در میان چمن‌ها که مه غلیظی رویشان نشسته بود، ایستاده بود. شهر به عقب رانده شده بود. بانوی پستچی وسط آن ایستاده و صورتش را رو به آسمان گرفته بود تا رطوبت روی آن بنشیند.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
همه‌ی چیزی که هری در این دنیا عاشقش بود، بالای سرش ایستاده بود و وقتی که نگاهش کرد کلمه‌ی «همیشه» به ذهنش رسید و همان‌جا حک شد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
ایستادن و تماشا کردن و در آغوش گرفتنش، بزدلی نیست. نگاه کردن مستقیم به هیولا و حس کردن نفس‌هایش روی صورت‌تان و روی برنگرداندن. این‌طوری می‌شود دنیا را بر دوش کشید.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
بعضی داستان‌ها گفته نمی‌شوند. بعضی از داستان‌ها را پیش خودتان نگه می‌دارید.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«۳ ژانویه‌ی ۱۹۴۱، دلدار من! اگر تو این نامه را در دست داری، من دیگر آن دست را در دست نخواهم گرفت و حتی فکر آن هم غیرقابل تصور است، غیرممکن؛ چون تو بسیار واقعی هستی و چون من واقعی هستم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
روزولت اعلام کرد که نیروی دریایی آمریکا کاروان‌های تجار آمریکایی را در اقیانوس اطلس اسکورت می‌کند و به مهاجمان آلمانی شلیک خواهد کرد. حالا یوبوت‌ها مستقیم به نیروی دریایی حمله می‌کردند و روسیه - خدا حفظش کند - از دخالت خودداری کرد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻

حجم

۳۰۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۳۰۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰
۳۰%
تومان