دانلود و خرید کتاب بولوار پارادیس محمدرضا ذوالعلی
تصویر جلد کتاب بولوار  پارادیس

کتاب بولوار پارادیس

معرفی کتاب بولوار پارادیس

محمدرضا ذوالعلی( -۱۳۵۳)، نویسنده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «نمی‌دانستم عشق چه جور چیزی است. به نظر چیزی مربوط به فیلم‌ها می‌آمد، به آدم‌های دیگر، دوره‌های دیگر، زمان‌های دیگر. چیزی که دوره‌اش تمام شده. مال فیلم‌های هندی بوده یا جدیداً فیلم‌های ترکی‌ای که ماهواره نشان می‌دهد. حتماً مسخره‌ام می‌کنی که دارم عاشق یک پسربچه می‌شوم، اما باور کن این‌جور نیست. حرف‌هایش اصلاً شبیه بچه‌ها نیست. شبیه یک مرد سی چهل ساله حرف می‌زند. جدی و باشعور. حتماً خیلی سختی کشیده که این همه پخته شده. سختی آدم را پخته می‌کند و او یک مرد کامل شده. روحیه‌ام عوض شده. خودم نمی‌دانم چطور شده‌ام. شاید اگر توی سن پایین‌تری دچار این حالت می‌شدم و تجربه‌ای داشتم، می‌توانستم بفهمم که چه جوری شده‌ام و باید چه کار کنم. شاید هم حق با تو باشد و باید با یک مشاور صحبت کنم. نمی‌دانم. گاهی گریه می‌کنم، اما گریه‌ام غمگین نیست. انگار از زور خوشبختی گریه می‌کنم. گاهی هم می‌خندم و خنده‌ام از روی بدبختی است. این که چرا این‌قدر بین ما فاصله هست. به نظر تو، مادر و پدرش راضی به ازدواج ما می‌شوند؟ تفاوت سنی ما زیاد نیست. من جوان‌تر از سنم نشان می‌دهم. حداکثر سی ساله به نظر می‌رسم. تو چه می‌گویی؟ شاید داری فکر می‌کنی دیوانه شده‌ام. نمی‌دانم. شاید حق با تو باشد. چقدر من بدبختم. حالا که طعم خوشبختی را دارم می‌چشم، باید به‌خاطر چه چیز مسخره‌ای غصه بخورم. خدایا. گاهی به ذهنم می‌رسد پیش مادرخوانده‌اش بروم و بگویم عاشق مهرداد شده‌ام، می‌خواهم با او ازدواج کنم و حاضرم هر چه که دارم به نامش کنم. خرج تحصیلش را می‌دهم. اگر دوست داشت، به خارج از کشور می‌رویم. می‌توانم هر چه دارم بفروشم. خانه و طلاها و هر چه که دارم. نامادری‌اش حتماً از اینکه او از جلوی چشمش دور بشود خوشحال می‌شود. تو چه فکر می‌کنی؟»
zohreh planet
۱۴۰۲/۰۴/۲۸

بلوار پارادیس قصه تنهایی آدمهاست ، قصه فاصله ها ، دودلی ها ، تردیدها و ترس هاست . وقتی برای پرکردن تنهاییت به هر ریسمانی چنگ میندازی و …

مرجان عالیشاهی
۱۳۹۵/۰۱/۱۱

نسخه چاپی این رمان را خوانده ام. به جرات می توانم بگویم بین رمان های ایرانی واقعا قابل توجه و خواندنی است.

قاصدک
۱۴۰۳/۰۱/۱۹

سبک داستان خوب بود ،محتواش تامل برانگیز،یه تعداد آدمهایی که ارزشهارو با ضد ارزشها عوض کرده اند،همه تو یه جامعه زندگی میکنن......

Parvane Mohamadi
۱۳۹۸/۰۲/۲۲

دقیقا مثل کتابهای صادق هدایت بود با همون افکار و با همان قلم

zohreh92
۱۳۹۵/۰۴/۰۲

یک رمان پر کشش و جذاب...👌👌

بدی برف این است. مدت کوتاهی همه‌چیز را زیبا نشان می‌دهد، آدم فکر می‌کند دنیا یا لااقل شهر خودمان چه جای قشنگی برای زندگی است، اما یکهو برف‌ها آب می‌شوند و شهر و زندگی زشت‌تر از هر چه قبلاً بوده به نظر می‌رسد.
n re
نه! نمی‌شد. امکان نداشت که همه‌چیز به حال قبل برگردد. وقتی چیزی عوض شد، برگشتنش به حالت قبل ممکن نیست.
n re
دارد به خودش دروغ می‌گوید. یادش هست که می‌خواست به رستمزاده چه بگوید. می‌خواست بگوید یا باید که می‌گفت به شما و آقای مدیر ربطی ندارد، اعظم زن من است، به شما یا هر کس دیگری ربطی ندارد. اما نتوانست. باید می‌گفت سرت به کار خودت باشه مرد. اما نگفت. باید می‌گفت برو گمشو به جهنم. نگفته بود و حالا داشت وانمود می‌کرد که چیز مهمی نبوده. نه! مهم که بود، اما نتوانست بگوید
zohreh planet

حجم

۲۶۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۲۶۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۴,۷۰۰
۷۰%
تومان