کتاب خانه روشنی غلامحسین ساعدی + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب خانه روشنی

کتاب خانه روشنی

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه روشنی

«خانه روشنی» نمایشنامه‌ای از غلام‌حسین ساعدی معروف به گوهر مراد، نویسنده و نمایشنامه‌نویس معاصر ایرانی است. در دانشگاه ‌های تبریز و تهران پزشکی و روان‌پزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت‌های روان‌پریش و آشفته ذهن و کشف دردها و آسیب‌های روانی آنان، توانست به خوبی از این کارکترها در داستانهای خود بهره‌گیرد. فضای داستانها و نمایشنامه‌هایش آکنده از درهم آمیختگی کابوس و واقعیت است که فضایی وهمناک به آثارش می‌دهد. اولین مجموعه داستانش در (۱۳۲۹) به نام شب نشینی باشکوه منتشر شد. در مجموعه داستان به هم پیوسته عزاداران بیل (۱۳۴۲)، توپ و ترس و لرز (۱۳۴۶) از بدویت جغرافیایی برای ترسیم فضایی شگفتی آفرین و ترسناک به خوبی بهره می‌جوید. ساعدی در ۱۳۶۴ در فرانسه در گذشت و در جوار صادق هدایت به خاک سپرده شد.

معرفی نویسنده
عکس غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی
ایرانی | تولد ۱۳۱۴ - درگذشت ۱۳۶۴

غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴ - ۱۳۶۴ )، معروف به گوهر مراد، از نویسندگان معاصر ایرانی است. او در نوجوانی به سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامه‌های «فریاد»، «صعود» و «جوانان آذربایجان» را بر عهده گرفت.

نظرات کاربران

راقم این سطور
۱۳۹۴/۰۵/۰۶

عالی

نیلوفر
۱۴۰۱/۱۲/۰۹

چرا راجع به داستان هیچ توضیحی ندادید فقط مدام نوشتید پزشکی خونده و بعدش روان پزشکی و بلا بلا راجع به داستان که در مورد چیه بنویسید

بریده‌هایی از کتاب

پيرمرد: اين حرفا که فايده‌ای واسه‌ش نداره. پيرزن: بهتر از اينه که هی بهش بگيم ذليل‌مرده، خاک بر سر، جون به جون شده، بهتر نيس؟ پيرمرد: چرا، بهتره ولی اين چيزا که واسطه فاطی تنبون نميشه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
ناگهان متوجه سر و وضع پيرمرد می‌شود] اينا چيه تنت کردی؟ ناراحت نمی‌شی؟ دلت به هم نمی‌خوره؟ عُق‌ات نمی‌شينه؟ عجب آدمايی هستين.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
عرب دوم: بالابلند؟ عرب اول: نه. عرب دوم: ميان‌باريک؟ عرب اول: نه. عرب دوم: فربه؟ عرب اول: نه. عرب دوم: کشيده؟ عرب اول: نه. عرب دوم: نوسال؟ آهوچشم؟ سرو قد؟ رامشگر؟ مجلس‌افروز؟ عرب اول: نه، نه، نه. عرب دوم: پس چی؟ عرب اول: شيخ زن دانا می‌خواهد، زن دانا.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
عرب دوم: زن دانا؟ اين ديگر چگونه زنيست. نشانه‌اش چيست؟ عرب اول: نشانه آشکاری ندارد. عرب دوم: کجا می‌توان يافتش؟ عرب اول: همه جا و هيچ جا. عرب دوم: شيخ چه گفت؟ عرب اول: گفت زن دانا نمی‌ترسد. عرب دوم: از چه؟ عرب اول: از هيچ چيز، شيخ گفت زن دانا تور و طناب نمی‌خواهد. عرب دوم: جز اين چه گفت؟ عرب اول: شيخ گفت زن دانا را نوای نی نمی‌فريبد. عرب دوم: چطور می‌توان او را به حضور شيخ برد؟ عرب اول: شيخ گفت زن دانا با پای خود می‌آيد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
عرب دوم: اين زن به چه کار شيخ می‌آيد؟ عرب اول: هر زنی را که شيخ آزموده و در مجالست خود نشانده، همه اسير ترس و جهل بودند و اگر تسليمش می‌شدند برای آن بوده که از وحشت رهايی پيدا کنند. اما شيخ اين بار خواستار زنی است که ترس را به دل او راه نباشد و از مصاحبتش چيزها بياموزد و خاطر خوش کند. عرب دوم: چنين زنی کجا يافت می‌شود؟ عرب اول: من هم نيافتم! عرب دوم: من نااميدم. عرب اول: من هم.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
عرب دوم: پس تور و طناب و شلاق، زن دانا را به دام نمی‌آورد؟ عرب اول: نه، چه چاره کنم؟ عرب دوم: [از کيسه‌اش پارچه‌ای بيرون می‌آورد] اين حرير؟ عرب اول: فريب نمی‌خورد. عرب دوم: [يک کيسه خرما بيرون می‌آورد] اين پنگ خرما؟ عرب اول: شکمباره نيست. عرب دوم: [چند جواهر و عطر بيرون می‌آورد] عطر و زيور؟ عرب اول: نه، شيخ گفته دانايی زيور اوست. عرب دوم: من تاکنون زن‌ها را با اينها می‌فريفتم، با اينها و وعده‌های خوب و خوش. عرب اول: اما من به زور می‌بردم، ولی شيخ گفته که زن دانا خودش خواهد آمد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
عرب دوم: و اين‌بار لابد زنی خواسته که چنين نباشد. عرب اول: و دانا و شجاع باشد. عرب دوم: تو دانايی و شجاعتش را چگونه می‌شناسی؟ عرب اول: گفتم که با پای خودش می‌آيد. عرب دوم: اگر بيايد شجاع است، اما دانا بودنش چه؟ عرب اول: زن دانا از هيچ تجربه‌ای روگردان نيست، به هرکاری دست می‌زند و هر پيش‌آمدی را به فال نيک می‌گيرد، و دانايی را از حاصل اين تجربه‌ها فراهم می‌آورد و از هيچ چيز هراس ندارد. عرب دوم: از هيچ‌چيز؟ عرب اول: شيخ چنين گفته.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
تيمسار: فضولی موقوف. تو فقط صبر کن و منتظر باش ببين من چی ميگم. [فکر می‌کند و زور می‌زند] بنويس، بنويس پنج، بنويس ماده پنج، بنويس آدم، آدم است. آدم ... آدم است. استوار: [متعجب و در حال نوشتن هجی می‌کند] آدم ... آدم است. تيمسار: [با رضايت‌خاطر و خندان] اين ديگه خيلی عالی شد ... نه؟ ... هيچ‌کس تا به حال همچو حرف خوبی نزده، آدم آدم است. فکرشو بکن، اين حرف چقدر معنی ميده. استوار: بله قربان، خيلی معنی ميده.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹

حجم

۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۷۷,۰۰۰
تومان