دانلود و خرید کتاب قربانی جویس‌کرول اُتس ترجمه علی قانع
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب قربانی اثر جویس‌کرول اُتس

کتاب قربانی

مترجم:علی قانع
امتیاز:
۳.۰از ۱۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قربانی

«قربانی» نام رمانی از نویسنده معاصر آمریکایی، جویس کرول اوتس (-۱۹۳۸) است. این اثر روایت اوتس از ظلمی است که به سیاهان در آمریکا می‌شود. نوجوان ۱۴ ساله‌ای، ادعا می کند مورد تعرض گروهی قرار گرفته و بعد از ضرب و شتم، در زیرزمین یک کارخانه متروک رها شده‌است. او ادعا می‌کند یکی از متعرضان، نشان پلیس داشته‌است. پس از این ادعا، با ورود یک کشیش معروف برای حمایت از دختر و تلاشش برای احقاق حقوق سیاهپوستان، داستان شکل دیگری به خود می‌گیرد. این کشیش هم سیاهپوست است و برادرش هم یک وکیل دعاوی معروف است که حمایت و دفاع از دختر مورد نظر را به عهده می گیرند. در پایان این رمان با قربانی‌های زیادی روبرو می شویم که در یک چرخه تکراری اجتناب‌ناپذیر گرفتار شده‌اند. «قربانی» داستان منسجم و قدرتمندی دارد و خشونت امروز جاری در جامعه آمریکا را به تصویر می‌کشد. بخش کوتاهی از کتاب: مصاحبۀ خوبی نبود. حدود بیست دقیقه طول کشید که بیشترش به لکنت و من‌من کردن گذشت. برای آن خانم، خسته‌کننده‌ترین مصاحبۀ دوران کاری‌اش در سمت مأمور پلیس به حساب می‌آمد. به او بی‌پرده گفته بودند که دختر سیاه‌پوستی (احتمالاً) مورد ضرب‌وشتم و تجاوز گروهی قرار گرفته است و خواسته که یک خانم افسر پلیس سیاه‌پوست در مرکز فوریت‌های پزشکی سنت آن با او مصاحبه کند. اواخر صبح یکشنبه، نامۀ واگذاری این پرونده را روی میز کارش دید و نیم ساعت بعد، در حوزۀ مرکزی رو به رئیسش ایستاد و گفت: «فکر می‌کنید من به اندازۀ کافی سیاه هستم؟» با این برخورد مضحک دیگر جای دلخور شدن برای افسر فرماندهش باقی نگذاشت. خود زن هم دلخور نشده بود، چون شرایط را می‌فهمید.

نظرات کاربران

Sayna sedigh
۱۳۹۹/۰۲/۱۶

نصف کتاب رو خوندم و به معنی واقعی کلمه هیچ اتفاقی نیفتاد. روند خیلی خیلی آرومی داشت و شخصیت پردازی خیلی ضعیف بود. بیشتر تمرکز کتاب روی وجه نژادپرستیه ولی نه یه طور داستانی که خواننده رو ترغیب کنه. در

- بیشتر
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
۱۳۹۹/۰۶/۰۴

داستان جالبی ازنفوذدین درمردم،اطاعت بی چون چرای مردم ازاونهاوعکس العملهای هیجانی مردم که نا آگاهانه ازخودشون نشون میدن واینهاهمه میتونه چه بلایی سرمردم بیاره،بیگناهی که گناهکارنشون داده میشه،چطورصحنه سازی میکنن،چطوردروغهایی میگن که حتی خودشونم کم کم باورمیکنن(اسلام ومسیحیت فرقی نمیکنه)

- بیشتر
Hamed Eghrari
۱۳۹۸/۰۱/۰۸

برامن داستان کشش و جذابیتی نداشت

hoda.family
۱۳۹۸/۰۸/۱۵

یه قسمت هایی از داستان به حدی جالب بود ک نمیشد کتاب رو زمین گذاشت ....منتها من از خاتمه داستان خیلی خوشم نیومد .... منتظر اتفاق های جالبتری بودم

نیما
۱۳۹۶/۱۲/۰۶

کتاب متوسطی بود، می‌تونست کوتاه تر باشه

nazanin
۱۳۹۶/۱۲/۰۴

داستانی واقعی و غم انگیز 😔

لونا لاوگود
۱۴۰۱/۰۶/۰۹

از صفحه هشتاد به بعد نتونستم بخونم خیلی وحشتناکه حالمو بد کرد😪😪 پ ن : بالاخره تمومش کردم.۶ آبان.. تکرار زیاد داشت،انگار داخل گرداب گیر افتادی.

Zahra Hosseini
۱۴۰۰/۰۸/۲۵

این کتاب رو نخوندم. به دلیل ترجمه. نقطه قدرت و ویژگی مهم آثار جویس کارول اوتس یا دست کم یکی از مهم ترین هاش نثر نویسندست. و شما زمانی که ترجمه سهیل سمی از کتاب اشتهای آمریکایی همین نویسنده و

- بیشتر
mahi
۱۴۰۱/۱۱/۲۹

واقعا کتاب مزخرفی بود. مدام تکرار مکررات. از صفحه اول تا آخر تکرار می‌کرد چند پلیس سفیدپوست، به دختری سیاه‌پوست تجاوز کردن. آخر داستان هم که مناسب برای اخبار صداوسیما بود. میشد این کتابو تو پنجاه صفحه نوشت نه چهارصد

- بیشتر
کاربر ۱۵۵۸۲۱۰
۱۳۹۹/۰۷/۰۹

باعث میشه آخرش از خودتون بپرسید خب... چی شد !؟ خوندنش رو واقعا پیشنهاد نمی کنم.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۴)
پسرهای سیاه‌پوست در شرایط مخاطره‌آمیزی به سر می‌بردند. در مرکز پسکین نیوجرسی، از دوازده‌سالگی تا حدود بیست‌وپنج‌سالگی مدام باید نگران زندگی‌شان می‌بودی.
امیرحسین
از پنجشنبه گم شده. تا دو روز و دو شب فکر می‌کردم پیش دخترخاله‌ش مارتین باشه. خونه‌شون توی خیابون نُهمه. بعضی وقت‌ها از راه مدرسه می‌رفت اونجا و فراموش می‌کرد بهم تلفن کنه. خب، منم فکر کردم اونجاس دیگه. ولی حالا می‌گن اونجا نبوده. مدرسه‌ش هم نبوده. می‌گن از پنجشنبه خبری ازش ندارن. تا حالا نشده بود که مدرسه نره و حالا ظاهراً کسی نمی‌دونه بچۀ من کجاس. هرکی سیبلا رو دید لطفاً بهم تلفن کنه. ادنتا فرای‌ام و این شماره تلفنمه...
امیرحسین
«ببین، این‌جور وقت‌ها باید سعی کنی زنده بمونی. وقتی شدیداً صدمه دیدی، تمرکز می‌کنی که نفست رو بدی داخل و بعد بدی بیرون و بعد دوباره همین کار رو می‌کنی. همین کافیه. با خودت فکر می‌کنی "خدایا من رو از این مهلکه بیرون بکش". وقت برای ترسیدن یا هیچ کار بیخود دیگه‌ای نداری.»
لونا لاوگود
(مگر می‌شود کسی را به جرم قربانی بودن دستگیر کرد؟ مگر می‌شود کسی را به جرم مادر یک قربانی بودن دستگیر کرد؟) با این حال ادنتا ماجرای روزها و شب‌های حکومت نظامی آگوست سال ۱۹۶۷ را به خاطر می‌آورد. وقتی که افراد گروه ضدشورش با این بهانه که ردراک مخفیگاه تک‌تیراندازهاست، با شلیک گلوله و پرتاب گاز اشک‌آور یا بمب‌های آتش‌زا، به منازل مسکونی ردراک هجوم بردند. ادنتا آن‌زمان انیس شات را نمی‌شناخت؛ ولی می‌دانست که چطور لیاندر، برادر شانزده‌سالۀ (غیرمسلح) انیس، ساعت نُه و پنج دقیقۀ شب، بعد از اینکه از خانۀ مادرش در خیابان فروینت خارج شد، به دست پلیس به قتل رسید. در زمان منع عبورومرور. خالۀ شصت‌سالۀ ادنتا که در طبقۀ اول آپارتمانی در مجتمع مسکونی روزولت زندگی می‌کرد، موقع عبور از مقابل کرکرۀ پنجره، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. توسط گلولۀ سرگردان یکی از تک‌تیراندازها.
فاطمه

حجم

۴۵۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۱۱ صفحه

حجم

۴۵۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۱۱ صفحه

قیمت:
۴۱,۵۰۰
تومان