دانلود و خرید کتاب کمیسر برونتی یاد می گیرد که هیچ کتابی را از روی جلد قضاوت نکند دونا لئون ترجمه سبا هاشمی نسب
تصویر جلد کتاب کمیسر برونتی یاد می گیرد که هیچ کتابی را از روی جلد قضاوت نکند

کتاب کمیسر برونتی یاد می گیرد که هیچ کتابی را از روی جلد قضاوت نکند

نویسنده:دونا لئون
امتیاز:
۲.۶از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کمیسر برونتی یاد می گیرد که هیچ کتابی را از روی جلد قضاوت نکند

دونا لئون آمریکایی، نویسندهٔ مجموعه‌ای از رمان‌های جنایی با قهرمانی کمیساریو برونتی، کارآگاه مشهور ایتالیایی است. رمان‌های پلیسی او همگی در ونیز یا در نزدیکی آن رخ می‌دهند. دونالئون همهٔ این رمان‌ها را به زبان انگلیسی نوشته است و با اینکه رمان‌هایش به سی و پنج زبان مختلف ترجمه شده و در سراسر دنیا به چاپ رسیده‌اند، به خواست خود او هیچ‌یک از آن‌ها به زبان ایتالیایی راه نیافته‌اند. لئون در سال ۲۰۰۰ موفق به کسب جایزهٔ ادبی خنجر نقره‌ای از سوی انجمن نویسندگان جنایی شد. تایمز او را یکی از پنجاه جنایی‌نویس برتر دنیا معرفی کرده است. مجموعهٔ رمان‌های پرفروش کارآگاه برونتی از لئون نویسنده‌ای نامدار ساخته است، کارآگاهی که به گفتهٔ برخی از منتقدان بی‌نظیر است و از زمان کارآگاه مگرهٔ سیمنون به بعد، کارآگاهی تا این حد شیفتهٔ حقیقت و پیچیدگی‌های زندگی روزمره آفریده نشده است. چند کتاب ارزشمند از کتاخانه معتبری در ونیز ناپدید می‌شوند. کارکنان بر این باورند که یک محقق آمریکایی آنها را دزدیده است. اما برونتی عقیده دارد که او به تنهایی نمی‌توانسته این کار را کرده باشد. در بازجویی از برخی مراجعان مرموز کتابخانه، برونتی به دام رازهای شوم بازارسیاه کتاب‌های عتیقه می‌افتد و وقتی پرونده وارد مرحله تازه‌ای می‌شود، او چاره‌ای جز زیرو کردن صفحاتی از گذشته برای برملا کردن حقیقتی مخوف ندارد: «دوتورسا کنار دستهٔ اول کتاب‌ها ایستاد. کتاب رویی را برداشت و بازش کرد. برونتی نزدیک‌تر رفت و صفحهٔ سفید اول کتاب را دید. بعد دوتورسا کتاب را ورق زد و او سمت راست، چشمش به صفحهٔ عنوان افتاد. صفحهٔ پیش‌گفتار که حالا سر جایش نبود، به شکل باریکه‌ای سربه‌هوا خودنمایی می‌کرد. هرچند که این تکه‌کاغذ کوچک به هرچیزی به جز زخم و جراحت شباهت داشت، برونتی بی‌اختیار با خودش فکر کرد کتاب درد کشیده است.» در داستان‌های لئون چیز زیادی از کشت‌وکشتار دیده نمی‌شود. تا وقتی که برونتی برسد، صحنهٔ جرم با نوارهای زردرنگ محصور شده است. خودش می‌گوید: «دراین باره ارسطویی فکر می‌کنم. خون و خونریزی‌ها پشت پرده انجام می‌گیرند و بعد فرستاده‌ای برای توضیحشان وارد عمل می‌شود.»
فاطمه.م
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

یک داستان پلیسی کلاسیک با یک کارآگاه دوست داشتنی که شبیه کارآگاه مگره با تامل در روان آدمها، معمای جنایت را حل می کند فقط به جای پاریس در معماری بی همتای ونیز به این سو و آن سو می

- بیشتر
مثل ماه آسمان
۱۴۰۰/۱۲/۲۳

یک کتاب معمایی ارام و خوب که البته داستان خوبی هم داشت اما نمیشه گفت خیلی عالی و شگفت انگیز شاید چون این یک داستان از مجموعه داستان های شخصیت کمیسر برونتی است و ما زیاد باهاش آشنا نمیشیم. اما نکته ی

- بیشتر
Z.S
۱۴۰۱/۰۸/۲۶

اون طور که ازش تعریف شده انتظار یه کتاب جذاب تر و داشتم ولی از خیلی صفحاتش رد شدم چون واقعا از حوصله خارج بود

faezeh.k
۱۴۰۱/۰۶/۳۰

یک کتاب با موضوعی کاملا معمولی من اصلا دوستش نداشتم

وحید
۱۴۰۳/۰۸/۰۶

ریتم خیلی کند و بدون هیجان لازم برای کتاب‌های معمایی و پلیسی

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۲/۰۸/۰۸

داستان هیجان نداشت

وحیده
۱۴۰۲/۰۵/۱۶

کتاب دوستان دم کلفت از این نویسنده رو خونده بودم آن کتاب بسیار جذاب تر بود

«این هم برام عجیبه که مردم با حرف‌هایی که می‌زنن قدیس می‌شن؛ در صورتی که کارهایی که انجام می‌دیم، خیلی مهم‌تره.»
hamtaf
برونتی گفت: «اگه از شر هرچی کتابه خلاص بشی، از شر تمام خاطرات هم خلاص می‌شی.» پائولا انگار که از روی فهرستی بخواند، جواب داد: «همین‌طور از شر فرهنگ و اخلاقیات و تنوع عقاید و هر بحثی که با نظر فعلیت مغایر باشه.»
hamtaf
همه‌چیز همان‌جا بود، پیش چشمانش. تنها باید به قدر کافی تمرکز می‌کرد تا بتواند آن‌ها را از جایی که برونتی نمی‌دانست کجاست، بیرون بکشد. اگر کتاب را خوانده بود، موضوع و مفهوم کلی‌اش را به یاد می‌آورد. اگر با دقت آن را خوانده بود، متنش را هم به خاطر می‌آورد. با این حال، در یادآوری چهره‌ها بی‌استعداد بود و هیچ‌وقت یادش نمی‌ماند که قبلاً کسی را دیده‌است؛ اما مکالماتش با آن‌ها را به یاد می‌آورد.
شهرزاد
اظهارنظرهای توریست‌ها همیشه می‌تواند دریچه‌ای رو به دنیای حقیقی باشد.
hamtaf
کتاب‌های قدیمی همیشه برونتی را از نوستالژی قرن‌هایی می‌انباشت که در آن‌ها نزیسته بود. کاغذشان از جنس پارچه‌های کهنه‌ای بود که تکه‌تکه و کوبیده و خیسانده شده بودند. بعد، پس از دوباره کوبیدن، با دست به شکل صفحاتی بزرگ و آمادهٔ چاپ درآمده بودند. سپس بارهاوبارها تا شده بودند و با دست به هم دوخته و صحافی شده بودند. برونتی با خود فکر کرد این‌همه زحمت فقط برای ثبت و یادآوری اینکه چه کسی هستیم و چطور فکر می‌کنیم.
hamtaf
برونتی می‌توانست افسری یونیفورم‌پوش به دنبال فرانچینی بفرستد؛ اما تسلیم میلش به بیرون رفتن و جنب‌وجوش شده بود و به این ترتیب، دو ساعت را هدر کرده بود. هدر کرده بود؟ مکالمهٔ مطبوعی با ویانلو داشت، بخشی از جوانی‌اش را به خاطر آورده بود و باورش به اینکه بعضی از افراد با ذاتی بد متولد می‌شوند، از سوی مرجعی بی‌طرف تأیید شده بود. روی هم رفته، زمانش مفیدتر از آن سپری شده بود که بعدازظهر را پشت میزش به خواندن پرونده‌ها بگذراند.
شهرزاد
«ازم تشکر کرد و گفت بهم افتخار می‌کنه؛ اما بعد گفت امیدواره فهمیده باشم چقدر سخته که آدم تنها چیزی که برای کار کردن داره، بدنش باشه.» برونتی لبخند تلخی زد. «اول منظورش رو نفهمیدم؛ اما بعداً چرا. من تمام روز کار کرده بودم؛ یعنی به نظر خودم کل روز اومده بود؛ هرچند که فکر کنم فقط چند ساعت شد. اما کل پولی که گرفته بودم فقط اون‌قدری بود که مادرم بتونه باهاش یه‌کم پاستا و یه‌کم برنج یا شاید هم یه تکه پنیر بخره. بنابراین فهمیدم منظورش چیه. اگه فقط با بدنت کار کنی، فقط کار می‌کنی تا شکمت رو سیر کنی. حتی همون‌موقع هم می‌دونستم که نمی‌خوام زندگیم رو این‌طوری بگذرونم.»
شهرزاد
«این هم برام عجیبه که مردم با حرف‌هایی که می‌زنن قدیس می‌شن؛ در صورتی که کارهایی که انجام می‌دیم، خیلی مهم‌تره.»
شهرزاد
برونتی با خود عهد کرده بود که تا پایان سال یا شاید تا ظهور شهریار فیلسوف، هرآنچه به سیاست مربوط باشد، نخواند.
Hds
برونتی از پنجره‌اش بیرون را نگاه می‌کرد. چهار چلچله از سمت راست به چپ پرواز کردند. رومی‌ها چنین نشانه‌ای را به فال نیک می‌گرفتند.
hamtaf
«میوهٔ کامل از ابتدا در دانه‌اش نهفته است.»
hamtaf
«میوهٔ کامل از ابتدا در دانه‌اش نهفته است.»
hamtaf
«چرا؟» برونتی دستش را دراز کرد و کتاب را از ویانلو گرفت. جواب داد: «فکر کنم چون از گذشته خوشم میاد. خوندن از گذشته بهمون نشون می‌ده که بعد از این‌همه قرن، هنوز تغییر چندانی نکردیم.» پوچتی پرسید: «چرا باید تغییر کنیم؟» ویانلو وسط حرفشان پرید و گفت: «شاید خوب باشه بعضی چیزهای بد رو بریزیم دور.»
hamtaf
مکالماتشان حرف‌های معمول تمام خانواده‌ها بود: بچه‌ها، اقوام، دوستان مشترک، بیماری که هر سال بیش از سال قبل می‌شد و بعد وضعیت جهان که همگی عقیده داشتند وخیم است.
hamtaf
«به قول مادربزرگم لطف خدا همه‌جا هست.»
hamtaf
برونتی مأمور دولت بود و می‌توانست تصور کند که مطبوعات چگونه با ماجرا برخورد می‌کنند؛ بنابراین دلیلی نمی‌دید از سرقت‌ها مطلع شوند. مسئولان در جریان بودند، رسانه‌ها به جهنم.
hamtaf
برونتی با تجربهٔ درازی که داشت، می‌دانست مردان خوب نه لزوماً شجاع هستند و نه لزوماً دوست دارند خودشان را درگیر زندگی دیگران کنند.
hamtaf
مردم همه‌چیز را به خاطر ارزشش می‌دزدند؛ اما برونتی می‌دانست که ارزش واژه‌ای است کاملاً نسبی؛ مگر اینکه دزدی پول بردارد. ارزش شیء ممکن است عاطفی باشد یا بر اساس قیمت بازار تعیین شود. در این صورت کمیابی، کیفیت و میزان مطلوبیت می‌توانند تعیین‌کننده باشند.
hamtaf

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
تومان