کتاب بازی مخوف؛ معمای سارا وینتروپ
معرفی کتاب بازی مخوف؛ معمای سارا وینتروپ
رمان بازی مخوف اثر ارنی لیندسی یک داستان مهیج و جذاب و اولین کتاب از سهگانه معمای سارا وینتروپ است. ارنی لیندسی نویسنده داستانهای معمایی در این کتاب مار را به دنیای زنی میبرد که برای نجات خانوادهاش ناچار است وارد یک بازی مخوف شود.
درباره کتاب بازی مخوف
سارا معاون یک شرکت روبه رشد بازیهای کامپیوتری است. او با پشتکارش توانسته است در هشت ماه درآمد شرکت را بیشتر از ۵ سال گذشته کند. او یک مادر موفق و فعال هم هست و در حالی که شوهرش ترکش کرده از دو دختر دوقلو و پسر کوچکش نگهداری میکند.
شوهر سارا دو سال پیش وقتی مثل همیشه برای ورزش به باشگاه رفت دیگر هرگز برنگشت. ماشین شورش پیدا شد اما پلیس مدرک قابل اعتمادی برای اظهار نظر پیدا نکرد و حالا درست در آخرین روز قبل از تعطیلات تابستان سه کودک او هم گم میشوند، سارا زیر برفپاککن ماشینش یک یادداشت پیدا میکند که روی آن نوشته است: آیا آماده بازی هستید؟
خواندن کتاب بازی مخوف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای مهیج و معمایی را به خواندن این رمان دعوت میکنیم
بخشی از کتاب بازی مخوف
کیجی روی صندلی چرمی شیک، روبروی جیم رادرفورد مدیرعامل و رئیس لایتپلاس نشست. دفتر شخصی آقای رادرفورد دیواری شیشهای داشت که فضای داخلی شرکت را نشان میداد، دیوار دیگر هم پر بود از پوسترهای تبلیغاتی نسخههای قدیمی محصولات شرکت، جوایز و عکسهای خانوادگی هم روی قفسههای دیوار پشت سر کیجی چیده شده بودند. کرکره پنجرههای سمت راستش کشیده شده بود و پرتوهای موازی آفتاب از میانشان به داخل اطاق میتابید. نه چراغ سقفی بود که اتاق را روشن کند و نه چراغ مطالعهای که نوری به اتاق بدهد.
ضای غار مانند اتاق به نظر کیجی شبیه به لانه مخفی یک ابر شرور میآمد. میز کار به اندازه یک تشک بزرگ بود و روی آن به جز یک دفتر و خودکار و لپتاپ هیچ چیز دیگری نبود. کیجی منتظر کوهی از کاغذ و تلفنی بود که مدام زنگ میخورد. اما دریغ از یک تابلو که اسم رئیس رویش نوشته شده باشد یا خرده ریز دکوری مثل گهواره نیوتن.
خلوتی روی میز، کیجی را به این فکر انداخت که این مرد وقتی برای تلف کردن ندارد. یا اینکه این مرد خودش را از عمد از شر هرچیزی که باعث حواس پرتی میشود راحت کرده است، حواسپرتیهایی که جزئی جدا نشدنی از یک شرکت شلوغ و و رو به رشد مانند لایتپلاس بود. ویژگی تحسینبرانگیزی بود، ویژگی که کیجی دلش میخواست داشته باشد.
حجم
۱۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
خیلی بیشتر ازین انتظار میرفت ازش. بیش از حد قابل حدس بود. اولین حدسی که زدم درست در اومد و این خیلی حوصله سر بر و نا امید کننده بود. روی هم رفته جزو کارای ضعیف محسوب میشد. جا داشت
چرت و پرت بود. بعدش هم عکس رو جلد چه ربطی به کتاب داره؟ اینکه واسه فیلم وروده
واقعا یه مزخرف کامل بود بدون هیچ دلیل و منطقی
داستان پردازی قابل قبوله و ترجمه خوبی داره
کتاب خوب و جذابی بود که خوب شروع شد ولی آخرش ضعیف تموم شد.
در کل کتاب خوبی بود، ولی بعضی جاها، کمی بیش از حد لازم به مسایل حاشیه ای پرداخته شده بود که به نظر بیجا و بی معنا میامد
خیلی قشنگ بود به نظرم❤️❤️❤️
بیشتر از این انتظار داشتم، از اول حدس می شد زد که مسیر داستان چطور پیش بره.
کتاب جذابیتی نداشت. دارای توصیفات اضافی است و خواننده رو کلافه میکنه.
خوب بود در کل. ولی گاهی نویسنده زباد توضیح داده و انگار آب بسته به داستانش تا طولانی تر شود در ضمن حدس این که مجرم کیست از یک سوم داستان شروع می شه و خیلی جنبه غافلگیری برای خواننده